شهروند ۱۲۲۷  پنجشنبه  ۳۰ اپریل  ۲۰۰۹
  

روز چهارشنبه ۲۹ اپریل همزمان با صدمین روز ادای سوگند و استقرار آقای باراک اوباما در کاخ سفید واشنگتن است. صد روز نخست ریاست جمهوری در آمریکا دوران ماه عسل نامیده می شود و رسم بر این است که ناظران و منتقدان به بررسی عملکرد رئیس جمهوری در این دوران می پردازند. در مورد آقای باراک اوباما نیز به این رسم عمل شد، اما تفاوت ۱۰۰ روز اول ریاست جمهوری باراک اوباما با دیگر روسای جمهوری آمریکا در این بود که او در این مدت با چالش های بزرگ و متعددی در زمینه های سیاست خارجی، بحران اقتصادی، مواضع زیست محیطی و … روبرو بود که چاره اندیشی برای هر یک از آنها، که میراث سالها نابخردی و تصمیم گیریهای نادرست بوده اند، به زمانی بیش از صد روز نیاز دارد. از این رو، در بررسی عملکرد صد روزه آقای اوباما، ناگزیر باید تنها به جهت گیری های او بسنده کرد و برای داوری درباره نتایج در انتظار آینده نشست. خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارشی به پیشباز عملکرد صد روزه آقای اوباما  رفت. در بخشی از این گزارش آمده است: “در مدتی کمتر از صد روز باراک اوباما شابلون های سیاست خارجی آمریکا را در هم شکسته است. او گرانیگاه مبارزه با تروریسم را از عراق به افغانستان منتقل کرده، از محدودیت سفر کوبایی های تبعیدی، که چند دهه برقرار بوده، کاسته، حرکت به سوی بهبود رابطه با روسیه را آغاز کرده، به مسلمانان در سرتاسر جهان اطمینان داده که آمریکا دشمنشان نیست و…”

آسوشیتدپرس در بخش دیگری از گزارش خود می گوید: “در حالی که در خارج از آمریکا با هیجان برنامه های اوباما را دنبال می کنند، در داخل آمریکا مردم به خونسردی گرایش دارند. آیا این بدان معناست که افکار عمومی آمریکا خود به خود جلوتر از حکومت قبلی بوده و با اوباما این هم نظری را داشته که تصویر آمریکا در دوره جرج دبلیو بوش مغشوش شده است؟ آیا این بدان معناست که اوباما چیزهای فراوانی در دستور کار گذاشته، به طوری که منتقدان نمی دانند به چه باید بپردازند؟ یا این که علت آن است که آمریکاییان چنان گرفتار مشکل پسرفت اقتصادی اند، که خبر ندارند چه می گذرد؟ علت هر چه باشد، این امر مشخص است: چنان که یک استاد علوم سیاسی می گوید: اوباما با تمرکزش روی سیاست خارجی ثابت کرد که فکرش راهبردی است. حجم برنامه هایی که او پیش گرفته، بسی فراتر از انتظارهاست.”

من با بخش آخر گزارش آسوشیتدپرس، نقل قول از استاد علوم سیاسی، که می گوید: “حجم برنامه هایی که او پیش گرفته، بسی فراتر از انتظارهاست.” موافق نیستم. به نظر من، واقعیت این است که انتظارها از باراک اوباما چنان گسترده اند و چنان “هر کسی از ظن خود” یار او شده، که نه آقای اوباما و نه هیچ رئیس جمهوری دیگری در آمریکا، اگر هم به فرض بخواهد، نمی تواند از انتظارها فراتر رود. در جهانی که در مناسبات بین المللی، برخورد و تضاد منافع حرف اول را می زند، رئیس جمهوری نظام سرمایه سالاری چون آمریکا، حتی اگر به فرض محال، از اراده سیاسی برای آشتی دادن این همه منافع متفاوت و حتی متضاد برخوردار باشد، از اختیار لازم برای این کار برخوردار نیست و در نهایت ناگزیر است که در تصمیمات راهبردی، آنچه را که سرمایه های بزرگ تصمیم می گیرند اجرا کند.

بنابر این، اقداماتی چون بستن زندان گوانتانامو یا ممنوعیت شکنجه در هنگام بازجویی یا تسهیلات سفر کوباییان تبعیدی به کوبا را باید بیش از اقداماتی راهبردی، تاکتیک هایی برای ترمیم وجهه و چهره آمریکا در سطح جهان دانست.

این الزامات راهبردی، چنان بر عملکرد رئیس جمهوری آمریکا ـ هر کس که باشد ـ چیرگی دارند که به او نقشی نه تصمیم گیرنده مستقل، بلکه عامل اجرای تصمیم گیری های راهبردی را می دهند.

با این همه، انکار نمی توان کرد که در همین چهارچوب مجری تصمیم های راهبردی نیز نقش رئیس جمهوری آمریکا نقش کوچکی نیست و آقای باراک اوباما در همین مدت کوتاه صد روزه نخست عملکرد خود نشان داده که سیاستمداری است که می خواهد منافع راهبردی آمریکا را با شیوه ای متفاوت از روش قلدرمابانه جرج دبلیو بوش پاسداری کند.

اما، در دنیای آشفته و پرآشوب کنونی، “خواستن” آقای اوباما الزاماً به معنای “توانستن” نیست. همین خواستن و نتوانستن یا زیاد خواستن و کم توانستن، چالش هایی را پدید می آورد که گاه مانع از حرکت مستقیم به سوی هدف می شود و گاه حتی مسیر حرکت را به بیراهه می کشاند.

نمونه ای از این حرکت های زیگزاگی یا به بیراهه کشیده شده  را می توان در تاکتیک های جدید آقای اوباما در عرصه جنگ با تروریسم دید. آقای اوباما، چنان که در مبارزات انتخاباتی خود وعده داده بود، عزم جزم کرده است که تا پایان سال ۲۰۱۱ بخش عمده نیروهای نظامی خود را از عراق خارج کند. از سوی دیگر، باز هم در اجرای وعده های انتخاباتی، آقای اوباما تصمیم گرفته تا نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان را افزایش دهد. این تاکتیک ها، در همین گام های نخست، با ناکامی هایی بزرگ روبرو شده اند. از یک سو، عملیات تروریستی انتحاری در عراق، که در ماههای گذشته کاهشی چشمگیر یافته بودند، در روزهای اخیر شدت یافته اند و از سوی دیگر، در هفته های گذشته، در پاکستان وقایعی رخ داده، که نه تنها بحث موفقیت تاکتیک جدید آقای اوباما را زیر سئوال می برند. بلکه بنابر اظهار خود مقامات آمریکایی می توانند بسیار نگران کننده و حتی خطرناک نیز باشند.

چند هفته پیش، پارلمان پاکستانی قانونی را تصویب کرد که با امضا هفته گذشته آصف علی زرداری، رئیس جمهوری پاکستان، اعتبار قانونی یافت. به موجب این قانون، دولت پاکستان با شورشیان طالبان پاکستانی مستقر در دره سوآت ـ واقع در شمال غرب پاکستان ـ توافق کرد که قوانین شریعت اسلامی در این منطقه به اجرا گذاشته شوند و در برابر این واگذاری حق حاکمیت قضایی، طالبان پاکستانی نیز متعهد شدند که سلاح های خود را تحویل دهند. چند روز بعد نوار ویدیویی در سراسر دنیا پخش شد که نشان می داد طالبان پاکستانی در اجرای قوانین شریعت، یک زن را شلاق می زنند. پخش این نوار، امواج وسیعی از اعتراض در سراسر دنیا برانگیخت و حتی دادگاه عالی پاکستان نیز به آن اعتراض کرد. از سوی دیگر، طالبان پاکستانی نه تنها به تعهد خود در مورد بر زمین گذاشتن سلاح عمل نکردند، بلکه به پیش روی از دره سوآت پرداختند و تا بخش “بونر” واقع در یکصد کیلومتری اسلام آباد، پایتخت پاکستان نیز جلو آمدند.

این عملکرد نادرست دولت پاکستان، که مهمترین متحد آمریکا در منطقه است، با انتقاد و اعتراض شدید مقامات آمریکایی روبرو شد. هیلاری کلینتون روز۲۲ اپریل گفت: “پاکستان به خاطر واگذاری بخش هایی از این کشور به طالبان، تهدیدی مرگبار را متوجه جهان می کند.” بنابر گزارش بی بی سی، خانم کلینتون در برابر یک کمیته کنگره آمریکا نیز گفت: “دولت پاکستان عملا مسئولیت و اختیارات خود را به طالبان و افراط گرایان تفویض کرده است… این خطر وجود دارد که بخش های هر چه گسترده تری از خاک پاکستان به طالبان، شبکه القاعده و سایر گروههای شورشی واگذار و از حوزه اختیارات دولت مرکزی خارج شود.”


 


رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا نیز به پاکستان هشدار داد که اگر با قدرت گرفتن طالبان مقابله نکند، روابطش با واشنگتن به خطر می افتد. این هشدار در شرایطی داده شد، که سه هفته پیش، آصف علی زرداری، رئیس جمهوری پاکستان با صدور بیانیه ای اعلام کرده بود که پاکستان برای غلبه بر شورشیان طالبان و القاعده که موجودیت و بقای این کشور را تهدید می کنند، به کمک های بی قید و شرط در زمینه های مختلف نیاز دارد. آقای رابرت گیتس روز ۲۴ اپریل به گفته های پیشین خود افزود: “ثبات و دوام دولت دمکراتیک پاکستان برای تلاشهای نیروی های ائتلاف در افغانستان نقش محوری دارد. به علاوه این مسئله برای شراکت آینده ما با دولت اسلام آباد نیز محوری است.”

این سردرگمی و آشفتگی در عملکرد دولت آمریکا در مورد مهم ترین متحدش در جبهه افغانستان را چگونه می توان تعبیر کرد؟ آیا آصف علی زرداری پس از ناامیدی از دریافت “کمک های بی قید و شرط” خواسته است خطیر بودن اوضاع را گوشزد کند؟ آیا از توافق با طالبان پاکستانی به عنوان ابزاری برای چانه زنی و دریافت کمکهای بیشتر از آمریکا بهره گرفته است؟ یا همه اینها یک بازی سیاسی و زمینه چینی برای تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و تجزیه پاکستان است تا طالبان و القاعده در قلمرویی محصور به حال خود رها شوند تا هر بلایی که می خواهند بر سر مردم بیاورند؟ اگر این فرض آخر درست باشد، آیا اعتراض ها و هشدارهای آقای گیتس و خانم کلینتون تنها یک جنگ زرگری هستند؟

اینها پرسش هایی هستند که در صدمین روز ریاست جمهوری آقای اوباما، نمی توان برای آنها پاسخی یافت و ناگزیر باید منتظر روند رویدادها در آینده ماند. قرار است که روسای جمهوری پاکستان و افغانستان در ماه آینده برای دیدار و گفت و گو با آقای اوباما به واشنگتن سفر کنند. شاید در آن زمان بتوان برای برخی از این پرسش ها پاسخی یافت.

نمونه ای دیگر از حرکت زیگزاگی آقای اوباما، که می تواند به بیراهه کشیده شود، در رویکرد او با حکومت آخوندی است. آقای اوباما در مبارزات انتخاباتی خود اعلام کرد که با جمهوری اسلامی بدون هرگونه پیش شرط ـ در مورد تعلیق غنی سازی اورانیوم ـ مذاکره خواهد کرد. در اجرای این وعده، همزمان با نوروز، آقای اوباما پیامی دوستانه برای رهبران جمهوری اسلامی فرستاد و از آنان دعوت کرد  که به آغوش جامعه جهانی بازگردند. واکنش جمهوری اسلامی به این پیام به نعل و به میخ بود. آقای خامنه ای شرط پذیرش دعوت رئیس جمهوری امریکا را تغییرات عملی  و نه لفظی در سیاست آمریکا اعلام کرد. از سوی دیگر، کانال هایی برای برقراری رابطه بین جمهوری اسلامی و آمریکا باز شد. بنابر گزارش مورخ ۲۷ اپریل روزنامه سوئیس “نویه زوریخه سایتونگ”، رئیس جمهوری سوئیس که هفته گذشته، در جریان کنفرانس دوربان ۲، با محمود احمدی نژاد در ژنو دیدار کرد، نامه ای محرمانه به پارلمان این کشور نوشت و در آن گفت که رئیس جمهوری اسلامی از وی  خواستار میانجیگری بین تهران و واشنگتن شده است. براساس این نامه محرمانه، احمدی نژاد به مرتس، رئیس جمهوری سوئیس، گفته ما منتظر اقدام عملی آمریکا هستیم و آمریکایی ها برای انجام این کار حداکثر دو ماه وقت دارند!

در همین حال، بنابر گزارش رادیو صدای آلمان، روز شنبه ۲۵ اپریل، آیت الله علی خامنه ای آمریکا و اسرائیل را مسئول حمله های خونین اخیر عراق دانست که طی آنها بیش از ۷۰ ایرانی کشته شدند. آقای خامنه ای گفت: “متهم اصلی در این جنایت و نظایر آن، نیروهای امنیتی و نظامی آمریکا هستند که به بهانه مقابله با تروریسم، ستمگرانه کشوری اسلامی و ده ها هزار انسان آن را به خاک و خون کشیده و روز به روز ناامنی را در آن افزایش داده اند. رشد علف های هرزه و زهرآگین تروریسم در عراق، بی گمان در سیاهه جنایات آمریکا نوشته می شود و دستگاههای اطلاعاتی آمریکایی و اسرائیلی نخستین متهمان آن اند.”

خانم کلینتون که برای دیداری سرزده در عراق به سر می برد، سخنان آیت الله خامنه ای را “ناامیدکننده” خواند و مسئولیت کشتارهای یاد شده را متوجه “باقیماندگان القاعده و دیگر گروههای خشن” دانست که “تلاش شان اخلال در روند صلح در عراق است.”

چنان که در دو نمونه یاد شده و موارد دیگر از جمله سامان بخشی به وضعیت بحرانی و فاجعه بار اقتصادی، دیده می شود، کارنامه عملکرد ۱۰۰ روزه آقای باراک اوباما گرچه از نمره های قابل قبول خالی نیست، اما با دریافت نمره قبولی فاصله زیادی دارد و شاید درست تر این باشد که آن را “تجدیدی” اعلام نموده و تا امتحان بعدی یعنی شهریور ماه در انتظار نشست!


 

ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca