مجلس خواسته بود. آقا فرمودند “دشمن می خواهد”! انصافا راست می گویند برای دیکتاتوری ملاتاریای ایشان مجلس همان دشمن است.
“آقا” آیا از احمدی نژاد می ترسد؟ احمدی نژاد چه می داند که رهبر رژیم، شهامت درگیری با او را تا آخر خط ندارد؟
مهدی کوچک زاده از نمایندگان طرفدار احمدی نژاد برای این که کار رهبر رژیم را برای صدور حکم حکومتی به مجلس آسان کرده باشد، پیش از فرمان ولی فقیه گفته بود: “انسان عاقل لازم نیست مثل بچه کوچک همه چیز را به او دستور دهند (یعنی آن جماعت نمایندگان و رئیس مجلس که خواهان طرح سئوال از احمدی نژاد بودند عاقل نبودند که بدانند نظر رهبر، مخالف طرحِ سئوال است) تا بفهمد. بنده و جمع دیگری از نمایندگان از فحوای کلام رهبری (کدام کلام؟) می فهمیم که تمایل به طرح سئوال از رئیس جمهوری در شرایط فعلی را ندارند.”
اگر منظور آقای کوچک زاده فرمایشات حضرتشان در ۱۳ آبان است باید بدانند که نمایندگان طرح کننده ی سئوال از “دشمن” به “خائن” تنزل موقعیت پیدا می کنند!
باور ندارید به عین فرمایشات ولی فقیه در آن روز توجه فرمائید:
“از امروز (۱۳آبان ۱۳۹۱) تا روز انتخابات، هر کس که بخواهد اختلاف ها را به میان مردم بکشاند و از احساسات آنها در جهت اختلافات استفاده کند، قطعا به کشور خیانت کرده است.”
اولن به آقای کوچک زاده یادآوری می کنیم که حرف توی دهن رهبری به سود خود نهادن درست نیست، در آن موقع او داشت اتفاقا به رئیس جمهوری و معاونان و مشاوران او که خیال می کرد دارند اختلاف اندازی می کنند، هشدار می داد، نه به نفع رئیس جمهوری و همکارانش و یا علیه مجلس و نمایندگان او. کما اینکه علی لاریجانی که خود را فرمانبر مستقیم رهبر در مجلس می داند از این علاقه مندی رهبر اظهار بی خبری کرده بود. داستان اما به جای دیگری برمی گردد، به علاقه مندی حداد عادل به کاهش تشنج میان مجلس و دولت.
او که علاقه مند نیست علی لاریجانی بر اثر مبارزه با احمدی نژاد و دولت او وجیه المّله بشود، از همه ی توان و نفوذ خود در بیت رهبری سود بُرد تا مانع طرح پرسش از رئیس جمهوری بشود و چنان علنی این کار را کرد که علی مطهری مجبور شد شغل دوران حکومت پیشین او را که پادوی یکی از مدیران آن دوره در تشکیلات فرح پهلوی بود افشاء کند. پس خلاف نظر آقای کوچک زاده رهبری راضی شد که جلوی طرح سئوال را بگیرد، نه این که از اول مخالف طرح سئوال بود.
این ها را برای اشاره به ماجرا گفتم و قصدم چیز دیگری ست.
در ایران امروز ولی فقیه برای چندمین بار حکم حکومتی صادر می کند و نمایندگان مجلس بی آن که حتی جرئت کنند کلمه ای در این باره بگویند از موضوعی که آن همه بر سر او جنجال کرده بودند به آسانی صرف نظر می کنند.
درست همین روزها در مصر هم اتفاق مشابهی رخ می دهد و محمد مُرسی رئیس جمهوری این کشور در حکمی حکومتی می خواهد به قول خودش موانع تصویب قانون اساسی تازه را از سر راه بردارد، برای همین “دادگاه عالی قانون اساسی مصر” را نه تعطیل و ملغی، بلکه تضعیف می کند، و نتیجه اش عکس العمل بجا، به موقع و همگانی مردم است.
مردم مصر از این که احساس می کنند فرعون دیگری دارد بر سرنوشت شان حاکم می شود، هزاران هزار به میدان تحریر می روند و خواهان عقب نشینی رئیس جمهوری از صدور فرمانش می شوند. با این که هم محمد مُرسی و هم حزب او اخوان المسلمین مدام در پی توجیه این حکم به سود مردم و انقلاب هستند، اما مخالفان حکم حکومتی که به درستی آن را به دیکتاتوری تشبیه می کنند، حاضر به تسلیم در برابر این اقدام غیردمکراتیک رئیس جمهوری نیستند. یعنی در برابر دو حکم حکومتی که نه دلایل و نه توجیهات آنها با یک دیگر قیاس کردنی نیست، واکنش های کاملا متفاوتی نشان داده می شود.
در ایران نه مردم، نه رسانه ها، نه مجلس و نه هیچ نیروی دیگر نیست که در برابر دیکتاتوری خوف انگیز رهبر رژیم ایران واکنشی حتی در حد همان فضای بسته ی درون کشور از خود نشان دهد. در حالی که محمد مُرسی که در میدان تحریر این روزها فرعون تازه مصر نامیده می شود، بر اثر اعتراضات مردم می رود که شکست خود را پذیرا شود. و این در حالی ست که در ایران خامنه ای و هواداران او صدور فرمانش را به نمایندگان مردم جشن گرفته اند.
تلخ است اما حقیقت دارد در تهران پیروزی دیکتاتوری بر دمکراسی را حکومتی ها شادمانی می کنند، اما خوشبختانه در مصر مردم تلاش می کنند پیروزی دمکراسی بر دیکتاتوری را جشن بگیرند، و بی شک این پیروزی و هشیاری مردم مصر تنها در تحلیل های درست و دقیق نیروهای سیاسی شان است که چپ ها و لیبرال ها دست در دست هم داده اند تا حکومتی را که دارد می رود پا جای پای حکومت ولایت فقیه تهران بگذارد بر جای خود بنشانند. اما نیروهای مبارز و اپوزیسیون ما هنوز اندر خم کوچه ی تجزیه و تحلیل هایشان، به جای درست کردن صفی متحد در برابر ارتجاع، در چهار راه چکنم و مبارزه با این و آن سرگردان مانده اند.
از انصاف به دور خواهد بود اگر اشاره ای به نامه ی شجاعانه دکتر محمد ملکی نکنم که نشان می دهد هنوز در ایران کسانی هستند که از بهای سنگین مخالفت با دیکتاتوری ولی فقیهی نمی هراسند و حرف دل ملتی خاموش را در برابر این بدترین دیکتاتوری دینی به صدای بلند فریاد می کنند.
او می گوید: “اگرچه می دانم داستان حاکمان این سرزمین داستان فرعون است و ادعای خدایی و سرکشی و غرق در رودِ جهالت و خود بزرگ بینی، تا آخرین لحظه برای حفظ قدرت شیطانی، امّا آیا این حاکمیت آنقدر عقل و شعور دارد که در این واپسین روزهای حیاتش یک دم به عاقبت راهی که در پیش گرفته بیاندیشد؟”
به راستی مردم ما را چه می شود که این چنین خاموش و صبور در برابر این همه ظلم سر در گریبان برده اند؟
جواب این پرسش را نه در ناخواهی یا ناتوانی مردم برای دست یابی به آزادی، که در سبعیت و انتقامجویی رژیم ولایت فقیهی باید جستجو کرد، و دکتر ملکی در نامه اش به خامنه ای جواب این پرسش را به درستی بازمی گوید. او خطاب به خامنه ای می گوید:
“شما بودید که جنبش های مردمی را «فتنه» نامیدید و قیام کنندگان را عوامل بیگانه و نوکر استکبار جهانی لقب دادید. شما بودید که به عواملتان امکان دادید تا بهترین فرزندان این ملّت، دانشجویان، استادان، کارگران، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران، معلمان ، مردم کوچه و بازار و … را تنها به جرم نقادی و دگراندیشی به زندانها بکشانند و تحت شکنجه و گاه اعدام قرار دهند. شما بودید که حتی به همراهان و هم فکران نقاد خود هم رحم نکردید و آنها را در حصر خانگی قرار دادید یا خانه نشین کردید، شما بودید که پس از پایان جنگ پرهزینه ی هشت ساله و رسیدن به قدرت مطلقه، دست سپاهیان را باز گذاشتید تا بر تمام امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتیِ مملکت مسلط شوند و امروز با یک کودتای نظامی خزنده، دولت و مجلس و اکثر قریب به اتفاق مقامات دولتی و خصوصی را در دست گیرند و با عدم مدیریت صحیح و بر باد دادن سرمایه های ملی و چپاول آنها مملکت را در سراشیب سقوط و اضمحلال قرار دهند. امروز همه ی امور کشور در دست سرداران منصوب شما است. آنان که جنگیدند و جان بر سر استقلال مملکت نهادند، آیا شهادت را پذیرفتند تا عده ای با سوء استفاده از آثار جنگ به ثروتهای کلان برسند و برج و باروهای قارونی برای خود و فرزندانشان بپا کنند؟ چرا دور برویم شما بودید که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سالِ ۱۳۸۸ با تأیید خلاف رویه ی خود، قبل از اعلام شورای نگهبان، از محمود احمدی نژاد آتشی برافروختید که تا امروز مردم و مملکت در این آتش می سوزند و اخیرا دامن خودتان را هم گرفته است. احمدی نژادی که او را به دوستان قدیمی تان مانند هاشمی رفسنجانی ترجیح دادید، امروز در مقابلتان و منصوبانتان در قوه ی قضائیه و مقننه ایستاده و برایتان شاخ و شانه می کشد و تهدیدتان میکند که اگر سر به سرش بگذارید «اسرار، هویدا خواهد کرد». آیا همه ی این وقایع ناشی از بی سیاستی و عدم کیاست و آگاه نبودن به زمان و عدم مدیریت شما نیست؟”
راستی احمدی نژاد چه می داند که خامنه ای را با این همه عمله و اکره مجبور به سکوت در برابر خود کرده است؟
آیا راز این سکوت در افشاگری هایی همچون افشاگری در مورد مداحان بیت رهبری ست که توسط مشایی برملا شده؟ چند مورد و مسئله دیگر مانند این، احمدی نژاد از نزدیکان و یاران ولی فقیه می داند که دست او را در پوست گردو گذاشته است؟
تا کی مردمان کشور ما باید گروگان چنین انسان های سخیف و درگیری های بلیهانه باشند؟