شهروند- آرش عزیزی: هر بار که خبری درباره ‌اش چاپ می‌شود، بیش از هر چیز عکس خیره‌کننده ‌اش است که در چشم می ‌آید.

میپل باتالیا دانشجوی پزشکی بود اما از آن افراد فتوژنیکی است که کارگردان‌ های تئاتر و سینما زود تشخیص می‌ دهند. پیش از این‌که هیچ چیز درباره ‌ی او بدانیم، این چشمانش هستند که گویی در فراسوی عکس‌ ها در صحبت را با ما باز می‌ کنند.

پس جای تعجبی نیست که میپلِ ۱۹ ساله به ورود به دنیای بازیگری علاقه داشت و حتی نقش کوچکی در فیلم «Diary of a Wimpy Kid: Rodrick Rules» بازی کرده بود تا بخشی از هزینه‌ ی تحصیلش را با آن بپردازد.

اکنون اما این دختر هندی-کانادایی شهر ساریِ بریتیش کلمبیا نه مجالی برای ادامه ‌ی تحصیلات پزشکی ‌اش خواهد داشت و نه فرصتی برای پیگیری حرفه ‌ی بازیگری.

میپل باتالیا مقتول ۱۹ ساله

۲۸ سپتامبر سال گذشته بود که وقتی میپل برای چند دقیقه استراحت در میان درس خواندن، سری به ماشین خود در پارکینگ دانشگاه سیمون فریزر می‌زند، به ضرب چندین و چند گلوله از پای در می آید. پلیس و پزشک‌یاران به سرعت به بیمارستان می رسانندش؛ همان بیمارستانی که آرزو داشت روزی در آن شفابخش جان هزاران بیمار دیگر باشد. اما زیادی دیر شده بود و میپل چند ساعت بعد درگذشت.

حالا پس از ۱۴ ماه تحقیقات، پلیس بالاخره دو مظنون را دستگیر کرده است: گورجیندر دالیوالِ ۲۰ ساله، دوست ‌پسر سابق مقتول، و همکار او، گوریسمار بدی، ۲۲ ساله، دوشنبه‌ ی این هفته برای اولین بار در دادگاه استانیِ شهر ساری ظاهر شدند. آن ‌ها حداقل تا زمان برگزاری جلسات بعدی دادگاه در ژانویه‌ ی سال آینده در زندان خواهند ماند.

دالیوال شخصا در دادگاه ظاهر شد و مجبور شد لحظه ‌ای با پدرِ میپل چشم در چشم شود. بدی با ویدئو در دادگاه حضور یافت.

دالیوال متهم به قتل عمد است. دیو آلبرت،‌ وکیل او، گفت دالیوال اعلام عدم جرم خواهد کرد.

بدی متهم به قتل غیرعمد با سلاح و همدستی پس از جنایت است. آلبرت گفت او هنوز وکیلی پیدا نکرده.

روزلین باتالیا، خواهر میپل، از معدود افراد خانواده بود که دوشنبه با رسانه‌ ها صحبت کرد. او به تورنتو استار گفت: «این روز آسانی برای ما نیست. بسیار تلخ و شیرین است.»

روزلین افزود: «ما نمی ‌توانیم میپل را بازگردانیم، ما بسیار خوشحالیم که ببینیم افراد مسئول اکنون به سزای اعمال خود می‌ رسند.»

***

اما آن‌ چه می ‌توانیم در طول این محاکمه انتظارش را داشته باشیم معرفی روشن شدن بیشتر این ماجرای تلخ و دردناک است؛ ماجرایی که به هیچ وجه تراژدی تکپرده‌ای نیست و بخشی است از فضای تفنگ‌ کشی و جنایت در شهرِ ساری، بخشی از ونکوورِ بزرگ، که هر کس، مثل خبرنگار‌ شما، گذارش به آن ‌جا افتاده باشد از آن با‌خبر است.

متهم به قتل

این البته به این معنی نیست که باید داستان شخصی میپل را فراموش کنیم.

پیش از هر چیز این نام غریب او است («میپل» به معنای درخت افرا که نماد کانادا هم هست) که جلب توجه می‌کند. حتما بسیاری تصور می‌ کنند خانواده‌ ی هندوستانیِ او این نام را از عشق به کانادا روی دختر زیبایشان گذاشته بود. اما اینگونه نیست.

وقتی پدر مقتول، هارکیرات باتالیا، این نام را برای میپل گذاشت هنوز نمی ‌دانستند که قرار است روزی از هندوستان به کانادا نقل مکان کنند. ریشه های این نام در واقع نه در کانادا که در همسایه‌ ی جنوبی، آمریکا، هستند. یک سال پاییز که هارکیرات از آمریکا دیدار می‌کرد محو رنگ‌ های زیبای پاییزی شد و وقتی نوبت نام‌گذاری فرزندش شد، از این اسم استفاده کرد؛‌ نامی که بیش از هر چیز نماد فصل پاییز است.

اما میپل هنوز نوزاد بود که پدر و مادرش به همان کشوری نقل مکان کردند که نام او، نماد ملی ‌اش است و وسط پرچم آن قرار گرفته.

او همین‌جا و در شهر پنجابی‌‌نشین ساری بزرگ شد. چنان‌که گفتیم علاوه بر پزشکی علاقه‌ی زیادی به بازیگری نیز داشت اما درس خود را بسیار جدی می‌گرفت. اکنون خانواده‌ ی او سخاوتمندانه اعلام کرده بورسیه ‌ای به نامش ایجاد می‌کند تا «میپل»های فردا بتوانند پزشک شوند.

مرگ دلخراش میپل بخصوص از این رو ونکوور و کل استان بریتیش کلمبیا را تکان داده که در چنین مکان عمومی ‌ای، پارکینگ دانشگاه، صورت گرفته. تمام شهرهای اطراف به فکر راه‌ های مختلف برای تضمین امنیت زنان و دختران جوان هستند. این هفته ۶ دسامبر مصادف با روز ملی یادبود و عمل علیه خشونت علیه زنان است و یاد میپل در مراسم مختلف در سراسر کشور بزرگ داشته می‌شود. انگار چشمان او، که حتما در انواع ویترین‌های مختلفِ اطلاعاتی در این روز به هزاران نفر از عابرین خیره خواهند شد، دارند با صدای بلند به ما می‌گویند: روزی می ‌آید که خشونت علیه زنان برای همیشه خاتمه یابد.