شماره ۱۲۰۵ ـ پنجشنبه ۲۷ نوامبر ۲۰۰۸
در گفت وگو با قصه خوان های ایرانی جشنواره ی رومی
اکنون که همه ی وجوه زندگی، در همه ی عرصه ها؛ صنعت، تجارت، علوم پایه، پزشکی، شیمی، فیزیک، فرهنگ، هنر و ادبیات وارد جزئیات شده، بحث کردن از کلی گویی محلی از اعراب ندارد. پدیده های جهان را ضمن اینکه مجرد نیستند، دیگر نمی شود به طور کلی مورد بررسی قرار داد. موضوعات در همه ی موارد تخصصی شده اند و این تخصصی شدن فقط به علوم تجربی بسنده نکرده است. مثلا دیگر این روزها فیلسوفی را پیدا نمی کنید که هم پزشکی بداند، هم ریاضیات و هم کاشف یکی از عناصر شیمیایی باشد. همین کلی گویی اخیر من که هیچ، حتی در یک زمینه ی خاص هم دیگر نمی شود از کلیت آن بحث کرد. به عنوان نمونه در جهان پزشکی دیگر نمی توانیم از متخصص چشم صحبت کنیم بی آن که بگوییم او در کدام یک از اجزای چشم تخصص دارد. این مورد به فرهنگ هم سرایت کرده و دیگر، پژوهشگران امور فرهنگی هر یک در بخشی از دریای بی کران فرهنگ به تحقیق و پژوهش دست می زنند. یکی رفتار انسان را در برخورد با حوادث پیرامونی بررسی می کند، یکی باور مردم را و دیگری تأثیر رسانه ها بر زنان، کودکان و خانواده و آن یکی نیز تنوع فرهنگی را.
اگر به تعریف های ارایه شده توسط نهادهای گوناگون فرهنگی مراجعه شود؛ چه با مراجعه به کتاب ها، چه با مراجعه به نشریات نوشتاری و چه با مراجعه با هزاران سامانه فرهنگی، شاید بی اغراق می توان گفت که بیش از صد تعریف از فرهنگ را می شود مشاهده کرد. حالا همه ی این تعریف ها اگر با تعریف تقریبا جامع و کاملی که یونسکو از فرهنگ ارائه کرده مقایسه شوند، آنچه دستگیرمان می شود این است که همه ی این تعریف ها در ریشه و ساقه با هم مشترک هستند، اما در شکل شاخه و برگ با هم متفاوت. یکی شاخ هایش سر به آسمان رفته و دیگری برعکس شاخه هایش سر به سوی زمین دارد. یکی برگ هایش سوزنی و دیگری برگ هایش پهن و به شکل کف و انگشتان دست است. بدیهی است که در ریشه یابی علت تنوع در تعریف های فرهنگ علاوه بر تأثیر تکمیلی پژوهش های فرهنگی در جهان، کوچک شدن دنیا و ادغام فرهنگ ها را نیز نباید ندیده گرفت. امروز کمتر جامعه ای یافت می شود که بکر باشد و آبشخور فرهنگی اش یک منبع. مثلا به کشور کم جمعیتی مثل نروژ نگاه کنید که تا سی سال پیش واقعا با فرهنگ های دیگر نسبتا بیگانه بود، اما امروز یک چهارم جمعیت شهر اسلو، پایتخت این کشور بیگانگانی هستند که به دلایل مختلف به این نقطه از جهان مهاجرت کرده اند. مهاجرت به جایی که هر گاه تا نیم قرن پیش اسمی از آن به گوش می رسید، یادمان برف و سرما و یخبندان بود. بنابراین تنوع فرهنگی و گونه گونی آنها خود به خود هم بر رفتار، کردار و برخورد روزمره مردم این دیار تأثیر گذاشته و هم بر نوع نگاه شان به جهان پیرامونی شان. این تأثیر در حدی است که امروز دیگر متخصصان زبان بر این باورند که حضور فرهنگ های مختلف بر زبان و حتی ادبیات این دیار بی تأثیر نبوده اند.
زبان یکی از مؤلفه های اصلی اشتراک فرهنگی است. هر گاه از فرهنگ مشترک صحبتی به میان آید، بی آن که حتی فکر کنیم، زبان مشترک را لازمه ی آن می دانیم، چرا که با زبان مشترک است که می توان به نمادها و اشارات خاص یک فرهنگ پی برد. این ویژگی چیزی نیست که مربوط به جهان مدرن باشد که حتی در دوران غارنشینی هم. مثلا اگر علائمی بر روی سنگ ها تراشیده میشد، شکل یک حیوان برای قبیله ای نشان دوران صلح بود در حالی که همان شکل برای قومی دیگر نشان خشکسالی. موضوع همزبانی لازمه ی شناخت یک فرهنگ است، اما مانعی برای شناخت و ادغام در دیگر فرهنگ ها نیست. جهان امروز، جهان چند فرهنگی و گونه گونی است و هر کس در گسترش این تنوع به نوعی دخالت دارد. یکی از انواع این تنوع را می توان در قصه گویی پیدا کرد. قصه گویی ضمن حفظ ارزش های پیشینیان موجب تقویت تخیل شنونده می شود. این تخیل زمانی که موضوع کودکان باشد، چنان قوی است که گاه آنها از کاه در ذهن خود کوهی می سازند و یا از لکه ی ابری، فرشته ای که برای نجات جهان در حرکت است. وسعت تخیل کودکان اما در صورتی موجب رشد آنها می شود که قصه گو بتواند این ذهنیت تخیل گرا را تقویت کند. در غیر اینصورت کودک را با دنیایی مواجه می کنیم که با موهومات و چیزهایی آشنا شود که اصلا برای او نیاز نیست که هیچ، ضرر هم دارد.
قصه گویان جشنواره ی امسال رومی در شهر اسلو، علیرغم چند زبانی و چند ملیتی شان اما شب خوبی برای کودکان ساختند. آمیختگی زبان، حرکت و تکنیک قصه گویانی از ایران، مصر، تاجیکستان، انگلیس و نروژ در شب پایانی این فستیوال ضمن تحیر کودکان و بزرگسالان، هم خنده بر لبان شان نشاند و هم کودکان را وادار کرد که بعد از برنامه با والدین شان راجع به بخش هایی که با تخیل خود جهانی ساخته بودند که با جهان واقعیت بزرگسالان متفاوت بود، بحث کنند.
دو نفر از این قصه گویان از ایران آمده بودند تا تجربه های قصه گویی برای کودکان ایرانی ساکن ایران را با کودکان ایرانی مقیم اسلو تقسیم کنند. خانم ها سارا امیدوار و اعظم قاسمی. به همین خاطر هم با آنها گفتگویی داشته ام که اکنون متن آن پیش روی شما است.
ع. شکری
خانم امیدوار لطفا کمی در مورد خودتان بگویید.
ـ سارا امیدوار هستم، متولد ۱۹۷۴ و لیسانس ادبیات فارسی. ۹ سال است که به عنوان مربی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران کار می کنم و تقریبا شش سال است که به طور حرفه ای کار قصه گویی می کنم.
خانم قاسمی شما هم کمی از خودتان بگویید.
ـ من اعظم قاسمی هستم، متولد ۱۹۸۰ و دانشجوی دوره ی فوق لیسانس ادبیات. پنج سال است که به عنوان مربی فرهنگی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران همکاری می کنم و سه سال است که قصه گویی را آغاز کرده ام.
خانم ها هر دو گفتید که قصه گویی می کنید. پس بگذارید از این زاویه وارد گفتگو شویم. چرا به جای قصه گویی، شعر خوانی یا رمان خوانی نمی کنید؟
اعظم قاسمی: آنچه که اکنون جای خالی آن در خانواده ها حس می شود و کمرنگ شدن آن محسوس است همین قصه گویی است. پیش از این مادر و پدر بزرگ ها بودند که برای بچه ها قصه می گفتند. حتی پدر و مادرها هم هر وقت که فرصت قصه گویی داشتند، مثلا هنگام خوابیدن کودکان، برای آنها قصه می گفتند. اما این موقعیت اکنون خیلی بی رنگ شده و فکر می کنم که این وظیفه ی مربی ها، معلم ها یا همه ی کسانی که با کودکان در ارتباط هستند، می باشد که برای بچه ها قصه گویی کنند.
خانم امیدوار شما چرا قصه گویی می کنید؟
ـ قصه گویی یکی از فعالیت های فرهنگی است که می شود بی هیچ ابزاری با بچه ها رابطه برقرار کرد. با قصه گویی ما به بچه ها زبان یاد می دهیم. فرهنگ یاد می دهیم. آداب و رسوم یاد می دهیم. چنین وسیله ای کمتر پیدا می شود که همه ی فعالیت ها را در خود داشته باشد. با قصه گویی می شود آنچه که قرار است به کودکان بیاموزیم را به طور غیرمستقیم و خیلی شیرین منتقل کنیم که هم لحظات شیرینی برای آنها به وجود آوریم هم آموزه ای را به آنها منتقل کنیم.
از چرایی قصه گویی گفتید و جنبه های آموزشی آن. قرار است که برای کودکان ایرانی مقیم اسلو هم قصه گویی کنید، فکر می کنید که دانستن این فرهنگ تا چه اندازه برای کودکانی که کمتر با آن سر و کار دارند، لازم باشد؟ یا اصلا لازم است که آن را بشناسند؟
سارا امیدوار: حتما. به هر حال هر گیاهی که جایی گل می دهد و میوه، باید ریشه هایش به جایی وصل باشد و جایی باقی بماند. بنابراین من فکر می کنم هر کودک ایرانی ولو این که پدر یا مادر ایرانی نداشته باشد یا اصلا ایران را ندیده باشد، احتمال این که در بزرگسالی به دنبال ریشه ی خود باشد زیاد است. حال اگر این آدم هیچ یاد و خاطره یا شناختی از فرهنگ پیشینیان خود نداشته باشد در بازشناخت و ریشه یابی خود با مشکل روبرو می شود. انگار که چیزی کم دارد. به همین خاطر فکر می کنم که بچه ها نیاز دارند که این روابط را بشناسند و با ریشه ی خود از همان اوان کودکی آشنا شوند.
خانم قاسمی، با توجه به آنچه خانم امیدوار در مورد ضرورت انتقال فرهنگ ایرانی به کودکان ایرانی گفتند، فکر می کنید چگونه می توان فرهنگ ایرانی را به کودکان ایرانی مقیم خارج منتقل کرد و آموخت؟
ـ فکر می کنم به خاطر گستردگی کار، این انتقال فرهنگی خیلی هم راحت امکان پذیر نباشد، البته غیرممکن هم نیست. اگر برنامه ریزی مداوم و مستمری داشته باشیم، حتما این انتقال فرهنگی روی خواهد داد. حالا اگر ما به عنوان ابزار، قصه گویی را برای انتقال فرهنگ ایرانی انتخاب می کنیم، انتخاب قصه و کتاب از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند. انتخاب درست افسانه، کتاب و قصه از این نظر اهمیت دارند که باید با توجه به این که این کودکان در خارج از ایران زندگی می کنند و بیشتر اوقات فراغت خود را با زبان کشورهای میهمان می گذرانند، اولا ساده و دوما قابل فهم برای آنها باشد. ساختار قصه طوری باشد که با دنیای تخیلی کشور میهمان اگر شبیه نیست، زیاد هم فاصله نداشته باشد یا اگر از دو جهان متفاوت با آنها سخن می گوییم، برای درک و دریافت بهتر آن استمرار را فراموش نکنیم که با یکی دو برنامه در سال این مهم اتفاق نمی افتد.
خانم امیدوار، قصه گویی چه کمکی به ماندگاری فرهنگ می کند؟
ـ خُب، ما قصه های زیادی داریم که هر یک به نوعی بازگو کننده ی فرهنگ ما هستند. ما قصه هایی داریم که تبدیل به آثار جهانی شده اند؛ قصه های شاهنامه، مرزبان نامه، کلیله و دمنه، گلستان و مثنوی هر یک با توجه به نوع نگاه نویسندگان شان به حیات و هستی و به خاطر شهرت جهانی شان فرهنگ ما را به مردم جهان معرفی کرده اند. بازگویی این که پیشینیان ما چگونه زندگی می کردند، چه آداب و رسومی داشتند به صورت قصه موجب می شود که کودکان این ها را بشنوند و در خاطر آگاه یا ناخودآگاه خود حفظ کنند. به این ترتیب بخش بزرگی از فرهنگ به صورت شفاهی و کتبی ماندگار می شود. قبل از اختراع صنعت چاپ بیشتر قصه ها از طریق نقل سینه به سینه و قصه گویی پدر و مادر بزرگ ها به نسل بعدی منتقل شده تا به ما رسیده و اکنون که در عصر صنعتی و کمبود وقت والدین زندگی می کنیم، اکنون که زندگی ماشینی موجب شده که کمتر پدر و مادر بزرگ ها با نوه هایشان زندگی کنند، وظیفه ی آموزگارها و پیش از مدرسه ما مربی های فرهنگی در مراکز فرهنگی است که با قصه گویی برای ماندگاری آن و انتقال به نسل بعد تلاش کنیم.
خانم قاسمی در ایران هنری است به نام “نقالی”. شما اما قصه گویی می کنید، فکر می کنید قصه گویی همان نقالی است؟
ـ اگر بخواهیم تقسیم بندی درستی در مورد نقالی و قصه گویی داشته باشیم، فکر می کنم که نقالی یکی از زیر مجموعه های قصه گویی است، البته نقالی نوع خاصی از قصه گویی است که شاید بیشتر متعلق به فرهنگ ما باشد و مربوط به قصه های حماسی.
شما هم خانم امیدوار فکر می کنید که نقالی یکی از شاخه های قصه گویی است؟
ـ نه. بدیهی است که نقالی خاص قصه های حماسی و در ایران مخصوص شاهنامه است. قصه های شاهنامه را نقال ها به صورت نثر و نظم برای حفظ آن به صورت نمایشی اجرا کرده و می کنند. اما قصه گویی مربوط به همه ی سنین و همه ی موضوعات می شود. در نقالی فقط حماسه تعریف می شود در حالی که قصه گویی تنوع دارد. قصه برای قشر خاصی گفته نمی شود، شنونده می تواند کودک باشد، بزرگسال باشد، دانشجو باشد یا … به همین خاطر هم موضوعاتی که برای قصه گویی انتخاب می شوند گونه گون اند؛ علمی می تواند باشد، حماسه می تواند باشد، تخیلی و واقعی می تواند باشد، تاریخی می تواند باشد، حتی موضوع قصه می تواند دینی باشد.
شما دوستان عزیز در بخش قصه گویی فستیوال رومی شرکت دارید. طی روزهای گذشته قصه گویانی از کشورهای مصر، ایرلند، انگلیس و نروژ قصه گویی کرده اند. چه تفاوت هایی بین قصه گویی در ایران و سایر ملل دیدید؟
سارا امیدوار: راستش قصه گویی در اینجا بیشتر تکنیکی است. یعنی خیلی از تکنیک هایی که ما اصلا نیاموخته بودیم، قصه گویان اروپایی و سایر ملل به آن در حین قصه گویی عمل می کنند، اما اگر در مورد تفاوت دو نوع قصه گویی شرق و غرب بخواهم صحبت کنم، باید بگویم که قصه گویان غربی قصه را با تکنیک می آمیزند و قصه گویان شرقی قصه را با احساس خود درمی آمیزند و به شنونده تحویل می دهند. نمونه ی بارز آن خانم کیت از ایرلند است که با همه ی تکنیک ها و فنون قصه گویی به کار خود پرداخت و خانم شیرین الانصاری اهل مصر که ضمن آگاهی بر تکنیک در قصه گویی هایش حس هم وجود دارد و ما ایرانی ها که فقط حس را چاشنی قصه می کنیم و بازگو. اما ما در همین روزهای گذشته با شرکت در کارگاه های آموزشی توانستیم با توشه زیادی از تکنیک به ایران عزیز برگردیم.
شما دوستان عزیز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار هستید، عمده فعالیت های کانون در حال حاضر چیست؟
سارا امیدوار: در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ما با کودکان شش سال تا نوجوانان شانزده ساله سروکار داریم. کار اول ما کتاب داری است. ما به بچه ها کتاب قرض می دهیم و بچه ها کتاب خوانی را با ما شروع می کنند. بعد از آن کار ما مربی فرهنگی است. یعنی همه ی فعالیت هایی را که به نوعی با کتاب و کتاب خوانی مربوط است، برای آشنایی بچه ها با کتاب انجام می دهیم. قصه خوانی یکی از عمده ترین کارهایی است که ما برای بچه ها انجام می دهیم. طبق آمار عمده کاری که مربیان فرهنگی انجام می دهند، قصه گویی است. شعرخوانی، کاردستی، بازی و سرگرمی برای کودکان در رده های بعدی آماری فعالیت های مربی های فرهنگی است که برای علاقمند کردن بچه ها به کتاب انجام می دهند.
خانم قاسمی آنطور که خانم امیدوار گفتند، یکی از عمده ترین کارهای شما کتابداری و به نوعی به کارگیری ترفندهای گوناگون است برای علاقمند کردن کودکان به کتاب خوانی. طبق آمارهای منتشره تیراژ کتاب بزرگسالان در ایران خیلی کم است. در مورد کتاب کودکان این آمار در چه وضعیتی است و استقبال کودکان از کتاب های منتشره چگونه است؟
ـ تیراژ کتاب کودکان و نوجوانان موقعیتی بهتر از بزرگسالان دارد. اما متأسفانه کیفیت کتاب کودک و نوجوان و بویژه کتاب نوجوانان آن طور که باید باشد نیست و با ضعف روبرو است. بنابراین به دلیل ضعف کیفی کتاب ها استقبال نوجوانان از کتاب ها کم شده است.
خانم امیدوارشما چه فکر می کنید؟ آیا کاهش تیراژ کتاب و عدم استقبال نوجوانان از کتاب های منتشره را صرفا پایین بودن سطح کیفی آنها می دانید؟
ـ ببینید، سلیقه ی بچه ها در حال حاضر تغییر کرده و با تیزبینی بیشتری به انتخاب کتاب می پردازند. به همین دلیل هم کسانی که دست در کار نوشتن آثاری برای کودکان هستند، باید با دقت بیشتری برای علاقمند شدن کودکان و نوجوانان به کتاب به نوشتن بپردازند.
شنیده ام که در ایران هم هر ساله با همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جشنواره ی قصه گویی برگزار می شود و در شب یلدا هم به پایان می رسد، اگر ممکن است در چگونگی برگزاری این جشنواره صحبت کنید.
سارا امیدوار: امسال فکر می کنم که سیزدهمین جشنواره ی قصه گویی و سومین جشنواره ی بین المللی قصه گویی برگزار می شود. علت به پایان رساندن برنامه ها با شب یلدا هم این است که قرابتی داشته باشد با سنت ما ایرانی ها که در شب یلدا با شعر و قصه خوانی شب را تا نزدیکی های صبح بیدار می ماندند تا سلامی گویند به آغاز شب چله.
شکل برگزاری جشنواره هم به این صورت است که از هر استان دو نماینده انتخاب می شوند و همه در یکی از شهرهای ایران برای قصه گویی در کنار قصه گویان میهمان از سایر کشورهای جهان جمع می شوند. امسال قرار است که این جشنواره در اصفهان برگزار شود و سال پیش در شیراز برگزار شد.
خانم قاسمی، بنابراین امسال شما مهماندار جشنواره خواهید بود. اکنون هم که شما در اسلو هستید و شکل برگزاری جشنواره را تجربه کردید. چه تفاوتهایی از نظر برگزاری با ایران دارد؟
ـ تفاوت عمده ای که من مشاهده و تجربه کرده ام این است که ما در جشنواره هایی که برگزار می کنیم به همانی می پردازیم که در عنوان جشنواره آمده است، مثلا در جشنواره ی قصه گویی، قصه گویان قصه گویی می کنند و کار دیگری در حاشیه آن برگزار نمی شود. قصه گویان پس از ارائه ی کارشان داوری می شوند و بهترین ها برگزیده می شوند. البته از یکی دو سال پیش ارائه ی مقاله هم به جشنواره ی قصه گویی اضافه شده است که این قسمت هم به قصه گویی پرداخته می شود، اما در اینجا، فستیوال با عنوان رومی برگزار می شود ولی فقط به رومی اکتفا نمی شود. ادبیات، شعر، قصه خوانی، کارگاه آموزشی و کنسرت موسیقی در کنار بررسی آثار مولوی جلوه ای خاص به فستیوال می دهد.
برای کلام آخر از شما می خواهم که اگر پیام خاصی برای والدین ایرانی یا نوجوانان ایرانی ساکن خارج ایران دارید، بفرمایید.
سارا امیدوار: من آرزو می کنم که پدر و مادرهای ایرانی در هر کجای کره خاکی که هستند، قصه ای قشنگ و لطیف از ایران برای فرزندانشان بسازند تا بچه هایشان به ایرانی بودن خود افتخار کنند.
اعظم قاسمی: برای بچه ها پیامی دارم. امیدوارم که بچه های ایرانی خود را بشناسند و تلاش کنند که فرهنگ غنی ایرانی را هم به خوبی بشناسند.
سپاس از شما که در این گفت وگو شرکت کردید.
ـ ما هم از شما سپاسگزاریم.