تعریفی که هفته گذشته یکی از نمایندگان مجلس از غذای زندان اوین کرد، باعث شده است که نام رستوران اوین در ردیف رستوران های معروف جهان به ثبت برسد!
دکتر حاج صفر نعیمی رز، عضو کمیته امنیت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، پس از بازدید از زندان اوین آن را هتل اوین خواند و به خبرگزاری ایسنا گفت غذای زندان از غذایی که ما در منزل می خوریم بهتر بود.
این تعریف صمیمانه باعث شد که جمعه این هفته صدها نفر از تهرانی های خوش گذران با همسر خود یا مشابه او! برای یک استراحت کوتاه و لذت بردن از یک محیط امن و غذای عالی، به اوین بروند، اما به علت پر بودن رستوران زندان، و اینکه جا رزرو نکرده بودند، ناچار دست از پا درازتر به خانه بازگشتند.
این نماینده مجلس درگفتگوی تلفنی به خبرنگار ما گفت من اصولا کباب زعفرانی دوست ندارم ولی از ترس کتک و شکنجه ای که شایع کرده اند در زندان ها رواج دارد، و به خاطر اینکه اگر نخورم شاید برایم حرف در بیاورند و بگویند دگراندیش است و دگرغذایی می کند و از این جور چیزها، تند و تند خوردم و چه خوب کاری کردم که خوردم!
آقا عجب کبابی بود! ترد و آبدار و پخته که توی دهان آب می شد. حیرت کردم که نسرین ستوده چطور توانسته است ۴۹ روز جلوی خودش را بگیرد و چنین کبابی را نخورد؟!
صفر نعیمی رز برای خبرنگار ما تعریف کرد وگفت من چون آدم واقع بینی هستم، نمی خواهم بگویم که زندان هیچ عیب و ایرادی نداشت، چرا داشت و من آن معایب را هم تذکر دادم و می خواهم آنها را درکتابی که خواهم نوشت هم بنویسم.
گوجه فرنگی های کنارکباب، همانطورکه در عکس می بینید، زیادی کباب شده و سوخته بود. همچنین فلفل کباب شده تند شاید برای زندانیانی که ناراحتی معده دارند خوب نباشد. اینها ایرادتی بود که در زندان به چشم من خورد، به مسئولان زندان تذکر دادم و امیدوارم به این نکات مهم و تذکرات من، توجه شود.
ایراد دیگری که به نظر من رسید این بود که کباب بدون برنج سرو شده بود. درست است که برنج زندانی را چاق می کند، اما من که زندانی نبودم؟ اگر چند تا قاشق برنج کنارکباب من می ریختند، طوری می شد؟
خبرنگار ما از ایشان پرسید مثل اینکه خیلی شیفته زندان اوین و غذای آن شده اید؟ و ایشان پاسخ دادند می دانید که با چند میلیون حقوق نمایندگی مجلس چیزی غیر از اشکنه یا حداکثر دم پختک نمی شود خورد؟ من از وقتی دیده ام به زندانیان چنین غذاهایی می دهند، به فکر رفته ام که کاری بکنم بلکه من و زن و بچه ام را هم مدتی به زندان ببرند شاید آبی زیر پوستمان برود.
حاج صفرکه هنگام سخن گفتن از زندان اوین گویی در رویا سیر می کرد، توضیح داد و گفت باورکنید وقتی داشتم از زندان بیرون می آمدم، گوله گوله اشک می ریختم و هیات همراه من به تصور اینکه من دلم برای زندانیان می سوزد، دلداریم می دادند که: غصه نخور، ایشالا همه شان به زودی آزاد می شوند و برمی گردند پهلوی زن و بچه شان. طفلکی ها نمی دانستند که من از غصه دور شدن از رستوران زندان است که اشک می ریزم!
ناگفته نماند که پس از تعریف و تمجیدی که ایشان از زندان اوین و غذای زندان کرده اند، چند تا از زندانی ها به این مسئله اعتراض کرده و گفته اند ایشان احتمالن و اشتباهاً به جای زندان اوین، به هتل استقلال رفته اند و آنجا غذا میل کرده اند؟!
به جهنم که نفت نمی خرند
سخنرانی هوشمندانه رئیس جمهورمان در همدان، اشک شوق را از دیده گان من و سایر هموطنانم جاری کرد.
(مال من که دیگه اشک نبود، انگارچشمم وصل شده بود به آب لوله کشی شهر، دستهام راهم باهاش آب کشیدم!)
آقای احمدی نژاد استثنائاً و چون نزدیک انتخابات است، به جای آنکه از اسلام تعریف کند، ازتاریخ هفت هزار ساله ایران و شهر باستانی همدان ستایش کرد و به قدرت های خارجی گفت: نفت نمی خرید؟ به جهنم که نمی خرید، ما می توانیم با ابداعات خود در دانشگاه ها ده برابر پول نفت را تامین کنیم.
احتمالن یکی از این ابداعات پول ساز این است که برای هر حرکتی که دختران دانشجو می کنند، جریمه ای تعیین شود:
خنده با صدای بلند یک میلیون تومان
شل بودن روسری یک و پانصد
مانتوی رنگی، دو میلیون
پیدا شدن مو از زیر چادر دومیلیون و دویست ….وووو
اقتصاددانان می گویند گرچه با توجه به تعداد دانشجویان دختر، از این ابداعات می توان ماهیانه میلیاردها تومان پول درآورد، اما پسرها را نباید فراموش کرد.
این اقتصاددانان می گویند بالاخره باید به پسرها هم در افزایش بودجه مملکت نقشی واگذارکرد و مثلا اگر دکمه یقه شان باز بود یا احتمالن پیراهن آستین کوتاه پوشیدند، باید چند میلیونی ازشان گرفت.
یکی از اقتصاددانان پیشنهاد کرده است که می توان بین پسرها و دخترها که حالا تفکیک جنسیتی هم شده اند و هرکدامشان در یک کلاس یا یک دانشگاه درس می خوانند، رقابت ایجاد کرد و گفت هرکی بیشتر پول بده برنده است و این رقابت باعث خواهد شد تا چشم خارجی ها از کاسه دربیاد!
البته آقای احمدی نژاد در این سخنرانی یک پیشنهاد دیگر هم کرده اند که شاه بیت پیشنهادهاست .
ایشان بعد از آوردن پول نفت سر سفره مردم، پیشنهاد کرده اند که معادن را به مردم واگذارکنند.
یکی ازکارگران ضمن آنکه غش غش می خندید می گفت این پیشنهاد عالیه فقط آدم نمی دونه صبح که از خواب پامیشه اول بره به معدن فیروزه و الماسش سر بزنه یا منتظر بشینه تا پول نفت را بیارن سرسفره اش بعد بره سراغ معدنش؟!
موش ها کی آدم می شوند؟!
جالب تر از توزیع برنج هندی در تهران و تشکیل صف های طولانی جلوی مراکز پخش آن، تعبیر و تفسیرهایی است که در مورد این برنج می شود.
عده ای معتقدند استقبال از برنج هندی به دلیل قیمت ارزان آن است و می گویند ۱۰ کیلو برنج به قیمت ۲۸۵۰۰۰ ریال مفت است!
یکی از مربیان مشهور رقص می گفت به نظر من خانم های ایرانی به دو دلیل از برنج هندی استقبال می کنند:
عده ای از آنها هنگام پختن این برنج به خاطر پولی که پرداخته اند فیلم های هندی را بهانه می کنند و اشک می ریزند و عده دیگری که زندگی را سخت نمی گیرند هنگام پختن این برنج، انگشت شان را می گذارند روی لپ شان و شروع می کنند به اینجیکی دانا رقصیدن تا برنج دم بکشد!
اما جالب تر از این اظهارنظرها، خبر خبرگزاری دولتی فارس است. یک عمده فروش برنج به خبرگزاری فارس گفته است من به این دلیل برنج هندی وارد می کنم که موش ها آن را دوست ندارند.
او گفته بود وقتی برنج ایرانی وارد می کنم، انبارم پر از موش می شود و دائم یا باید سمپاشی کنم یا تله موش بگذارم، اما وقتی برنج هندی وارد می کنم خیالم راحت است چون می دانم که حتی یک موش هم پایش را به انبارم نمی گذارد چون آرسنیک برنج های هندی زیاد است.
یکی از دانشمندان که زبان موش ها را بلد است به یکی از آنها گفته بود شماها کی آدم می شوید و کی دست از این ادا و اصول هایتان بر می دارید؟ برنج، برنج است دیگر چرا برنج هندی نمی خورید؟ و موشه با همان لحن خاص خودش گفته بود حضرت آقا اگر خودت عقلت نمی رسد، از هر کس که می خواهی بپرس. آرسنیک یک جور سم است. مگر ما جانمان را از سر راه برداشته ایم که برنج هندی بخوریم؟!
نترس مرد، اینجا ایران نیست!
پس از آنکه هفته گذشته دست یک دزد ۲۹ ساله را در شیراز قطع کردند، آقای خاوری مدیر عامل سابق بانک ملی، هر دو تا دستش را کرده توی جیب شلوارش و درنمی آورد.
او که بعضی ها می گویند در قصر خودش درکانادا ساکن است، و برخی گزارش ها حاکیست در خانه ویلایی اش در جزایر کارائیب زندگی می کند، به اتهام دست داشتن در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در ایران تحت تعقیب است.
هرچه خانواده ایشان به او می گویند نترس مرد، اینجا که ایران نیست، تو هم که آفتابه دزد نیستی که دستت را ببرند، می گوید کار از محکم کاری عیب نمی کند!
خرید و فروش بیمار!
سلیمان عباسی، سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس خبر از تشکیل جلساتی برای جلوگیری از بیماردزدی داده است.
این سرقت معمولا در آمبولانس به شکلی بسیار دوستانه و انسانی! و هنگام انتقال بیمار به بیمارستان صورت می گیرد.
راننده آمبولانس به همراه مریض می گوید: ننه جون می خواهی پسرت خوب بشه یا می خواهی فردا بری جنازه شو از بیمارستان تحویل بگیری؟
جواب پیرزن معلوم است و جواب راننده هم مشخص: پس می برمش بیمارستان …. دو روز دیگه بیا دست پسرت را بگیر و صحیح و سالم برش دار ببر، البته باید سرکیسه را شل کنی ها …
پیرزن سرکیسه را شل می کند و راننده آمبولانس هم فرمان اتوموبیل را می چرخاند و راهی بیمارستانی می شود که با آنجا قرارداد دارد.
آنگونه که دکتر محمد مهدی قیامت رئیس انجمن بیهوشی ایران به خبرگزاری تنسیم گفته است کار به جایی کشیده که بیمار را درآمبولانس معامله می کنند!
درست مثل اینکه شما یک گونی پیاز داشته باشید و هر کس بیشتر خرید، به او بفروشید.
روزنامه سلامت در این مورد می نویسد که بیماردزدان در غالب موارد با ایجاد واهمه و نگرانی در دل همراهان بیمار، خانواده بیمار را خام کرده و مریض را در بین راه به بیمارستانی غیر از آنچه قرار بوده می برند.
راننده آمبولانس که آن جلو نشسته ضمن حرکت با چند تا بیمارستان تماس می گیرد و می پرسد:
یه تصادفی تروتمیز دارم که فقط چونه اش قر شده و یک کم ناله می کنه. یه صاف کاری لازم داره و یک کمی رنگ و روغن. در حقیقت یه دستی به سر و گوشش بکشین، میشه جای یک جوون ۱۸ ساله جاش بزنیم. نرخ روزتون چنده؟ و با شنیدن قیمت بیمارستان، جواب می دهد ببینم می تونم راضیش کنم؟ خبر میدم…
بعد با چند تا بیمارستان دیگر هم تماس می گیرد و قیمت روز را می پرسد و هرکدام که صرف می کرد، قولش را می دهد و راهی آنجا می شود.
اگر این کار به امید خدا رونق پیدا کند، می شود مثل طلا و ارز برای آن بازار بورس درست کرد و مثل سلف خری باغ میوه، می توان بیماران را نیز پیش فروش کرد .
شما با فلان بیمارستان قرار می گذارید که در ماه یا سال ده میلیون بگیرید و ده تا مریض برایشان ببرید و بعد می ایستید جلوی مطب دکترها یا آزمایشگاه ها و هر کس کج کج راه می رفت و رنگ و روش زرد بود، باهاش وارد معامله می شوید!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.