شهروند ۱۲۳۱  پنجشنبه ۲۸ می  ۲۰۰۹

آیا هم جنس خواهی یک تمایل ضد اخلاقی، یک گناه کبیره و یک جرم بزرگ علیه نسل بشر است؟ آیا باید به آن به عنوان یک بیماری جسمی یا روحی نگریست و هم جنس خواهان را در بیمارستان های مخصوص معالجه کرد؟ آیا قانون باید هم جنس خواهان را مجرم بشمارد و به  زندان بیفکند؟ یا برعکس باید به هم جنس خواهی به عنوان یک پدیده نرمال نگریست و پذیرفت که هر فعالیت جنسی که بین  دو فرد بالغ با رضایت کامل دو طرف صورت پذیرد و برای هر دو لذت آفرین باشد طبیعی است؟

 

واقعیت این است که تمایلات جنسی افراد یکی از متنوع ترین و پیچیده ترین پدیده های زندگی بشر است و با توجه به شرایط افراد تغییر و تنوع می پذیرد. جهت گیری جنسی افراد تحت تاثیر  عوامل مختلفی قرار دارند. امروز معیارهای تازه ی اخلاقی برای برقراری روابط جنسی پیشنهاد شده است که در آن از مجموعه ای از عوامل نام برده می شود.

در بین هم جنس گرایان نیز مانند دگرجنس گرایان هم تنوع طلبی وجود دارد، هم فحشا، هم عشق هم جنس گرایانه و تعهد مادام العمر.


در سال ۱۹۵۱، دو تن از دانشمندان آمریکائی صد و نود جامعه ی ابتدائی را مورد بررسی قرار دادند که در هفتاد و شش تای آنها مواردی از هم جنس گرائی مشاهده شد. بودند جوامعی که  در آنها هم جنس خواهان از عالیترین درجه ی احترام و تقدس برخوردار بودند. دراین جوامع باور همگانی براین بود که هم جنس گرایان از نیروی جادوئی و قدرت غیبی برخوردارند.


در یونان باستان هم جنس گرایی طبیعی شناخته می شد. در قرن هفتم قبل از میلاد، زنی به نام ساپهو یا به قول خانم پیرایه یغمایی سافو (متولد سال ۶۱۲ قبل ازمیلاد) در جزیره ای به نام” لزبوس”  گروهی از زنان و دختران جوان را رهبری می کرد و به آنان موسیقی عاشقانه و غزلیات جنسی یاد می داد. اصطلاح لزبین از نام جزیره ی مذکور به یاد سافو گرفته شده است.


درجوامع یهودی ـ مسیحی هم جنس گرائی به عنوان یک سنت پوسیده ی دوران بت پرستی محکوم می شد. درتورات در “سفر لاویان” (باب بیستم آیه ی شماره ی ۱۳) می خوانیم ” و اگر مردی با مردی مثل زن بخوابد. هر دو فجورکرده اند. هر دو ایشان البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است.” مسیحیت اولیه تحت رهبری سن پل هم جنس گرائی را به شدت محکوم می ساخت.  در دوران قرون وسطا حتی شک نسبت به هم جنس گرا بودن کسی کافی بود که متهم را در معرض شکنجه های شدید و حتی مرگ فجیع در میان شعله های آتش قرار دهد. آخرین جنایت انسان سوزی هم جنس گرایان در سال ۱۷۰۳ در آمستردام صورت گرفت.


امروز در جوامع اسلامی هم جنس گرائی منفور شناخته شده است. در ایران و افغانستان (در زمان طالبان) مردان هم جنس گرا را به خاطر لواط سنگسار کرده اند. در عربستان سعودی، مالزی، پاکستان، موریتانی، سودان، سومالی و یمن اگر پسر بچه ای از خود رفتار زنانه نشان دهد هم از طرف خانواده تحت آزار و شکنجه قرار می گیرد و هم از جانب جامعه و هم دولت. در این جوامع هم جنس خواهی مجازات مرگ دارد. در دیگر کشورهای اسلامی وضع چندان بهتر نیست.


در قرآن افسانه ی قوم لوط که در تورات آمده، با جرح و تعدیل هایی، تکرار شده است. شهر لوط به خاطر اعمال هم جنس خواهانه ی ساکنانش توسط خدا ویران می شود. درآیات مربوط به قوم لوط هم جنس گرایی به شدت محکوم می شود. با وجود این در هیچ جای قرآن هیچ گونه مجازاتی برای هم جنس گرایی پیشنهاد نشده است. برخی از اسلام شناسان برآنند که تا قرن نخست هجری هم جنس خواهی در جوامع اسلامی پذیرفته شده بوده است. بعدها فقط در احادیث است که هم جنس خواهی به عنوان یکی از گناهانی شناخته می شود که در حق خدا اعمال می گردد و لذا باید برآن مجازات حد جاری شود.


 ادبیات فارسی پر است از تمایلات هم جنس گرایانه. تقریبا تمام شاعران بلندپایه ی پارسی گوی عشق هم جنس خواهانه ی سلطان محمود غزنوی را با یکی از غلامانش به نام ایاز ستوده اند.  در اشعار نظامی، عطار، مولوی به عشق هم جنس خواهانه برخورد می کنیم. حتی برخی برآنند که رابطه مولوی و شمس تبریزی از نوع هم جنس خواهانه بوده است. عراقی در پی پسرکی زیبا رنج سفری دور و دراز را برخود هموار می کند و زبان حال خود را در این عشق به نظم می کشد:

آن عاشق مست لاابالی

کزعشق دمی نبود خالی

سجاده به دوش و سبحه بر دست

می گشت به کوی عشق سرمست

عشق است حیات جاودانی

بی عشق مباد زندگانی

سعدی در گلستان در باب عشق و جوانی و در بوستان در باب عشق و مستی و شور بارها از روابط هم جنس خواهانه سخن گفته است. در اینجا به دو مورد اشاره می رود: “قاضی همدان را حکایت کنند که با نعلبند پسری سرخوش بود و نعل دلش در آتش. روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و برحسب واقعه گویان….” (گلستان باب پنجم حکایت بیستم) و اینهم حکایتی از باب سوم بوستان:

طبیبی پریچهره در مرو بود

که در باغ دل قامتش سرو بود

نه از درد دل های ریشش خبر

نه از زخم بیمار خویشش خبر

حکایت کند دردمندی غریب

که خوش بود چندی سرم با طبیب

نمی خواستم تندرستی خویش

که دیگر نیاید طبیبم به پیش

بسا عقل زورآور چیره دست

که سودای عشقش کند زیردست


حافظ نیز با هم جنس گرایی بیگانه نبوده است:

مغبچه آمد برون راهزن دین و دل         

وزپی آن آشنا از همه بیگانه شد


نادرشاه هنگام تاجگذاری هفتصد کودک ۱۴سال به بالای ارمنی را به بزرگان هدیه داد. اصطلاحاتی چون “امرد”، “غلامباره”، “مخنث” دلیل رواج همه جانبه ی هم جنس گرائی مردانه بوده است.



در جوامع اسلامی هم جنس گرائی بین زنان به ظاهر وجود نداشته است.  در برخی از کشورهای اسلامی در این مورد مجازات مشخص قانونی نیز موجود نیست. این به این دلیل است که از نظر اربابان دین زن انسان به حساب نمی آید. زنان حتی جرات ابراز تمایل جنسی به همسرانشان ندارند تا چه رسد به ابراز تمایلات هم جنس گرایانه شان. با وجود این در موارد نادر ما به ادبیات هم جنس خواهی زنانه برخورد می کنیم. مثلا بیش از هزار سال پیش ابونواس شاعر ایرانی تبار عرب در اثر خود به نام “باغ عدن” به عشق جنسی بین زنان اشاره می کند و می گوید حیف بدن نازک زن نباشد که دست زمخت مرد آن را لمس کند و حیف آلت تناسلی زن نباشد که با آلت مرد دوپاره شود. در قرن هشتم هجری یکی از برجسته ترین زنان شاعر، جهان خاتون، به قول برخی از تذکره نویسان با زنی دیگر رابطه ی جنسی داشته است. در یکی از کتابهای دینی می خوانیم که اگر دو زن باهم مساحقه کنند در جهنم از فرج هر دو رودخانه ای جاری خواهد شد که از بوی گند آن به مدت پانصد سال اهل جهنم هلاک خواهند شد. همه ی اینها نمودهایی هستند از وجود رابطه هم جنس خواهانه زنان در جوامع اسلامی.


در ایران هم جنس خواهی همواره با نوعی عقب ماندگی فرهنگی همگام بوده است. فاعل رابطه ی هم جنس گرایانه همه جا با افتخار از عمل خود یاد می کند، لیکن هم جنس گرائی برای مفعول و خانواده اش نوعی ننگ ابدی محسوب می شود. یکی از مهمترین علل این تبعیض نقش تبعیض آمیزی است که فرهنگ مذهبی برای زن قائل است.


 در ایران هم جنس گرایی شکل بیمارگونه دارد. این رابطه اغلب به صورت بچه بازی (برقراری ارتباط جنسی با کودکان یا پدوفیلی) جریان داشته است. هم جنس گرائی به صورت مخفی و زیرزمینی صورت می گیرد و رابطه هم جنس گرایانه با فریب، اغفال و انواع شکنجه ها همراه است و قربانیان به خاطر ترس از قانون و خانواده شان از علنی کردن موضوع  پرهیز می کنند.


 در اروپا تا نیمه ی دوم قرن نوزدهم هم جنس گرایی با معیارهای دینی سنجیده و محکوم می شد. برای نخستین بار بود که  پزشک و سکسولژیست اتریشی، دکتر ک.ام. بنکرت، در سال ۱۸۶۹ هم جنس گرائی را  به عنوان یک بیماری تعریف می کند و این تعریف را جایگزین تعریف مذهبی آن به عنوان یک گناه کبیره کرد.


تاکنون هرگونه تلاشی برای یافتن علت هم جنس گرائی ناموفق بوده است. جهت گیری جنسی افراد تحت تاثیر عوامل بسیار متعدد است. در سال ۱۹۲۰ دکتر ماگنوس هیرشفیلد مطرح ساخت که هم جنس گرائی نوعی تنوع  جنسی است. دکتر هیرشفیلد مبارزه ی وسیعی را در آلمان برای احقاق حقوق انسانی هم جنس گرایان دامن زد. ظهور نازیسم درآلمان این تلاش انسانی را سترون ساخت. در سال ۱۹۳۳، نازیست ها به کتابخانه و آزمایشگاه دکتر هیرشفیلد  حمله بردند و آن را به آتش کشیدند. با استقرار فاشیسم بین ۱۰۰ تا ۴۰۰ هزار هم جنس گرا در اروپا در اردوگاه های مرگ به هلاکت رسیدند.


دانشمند آمریکائی آلفرد کینزی بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۳ نشان داد که در جامعه ی آمریکا حداقل ۳۷ درصد از مردان و۱۳ درصد از زنان یکبار در عمر خویش با جنس موافق همبستر شده و به مرحله ی ارضاء جنسی رسیده اند.


در سال ۱۹۷۴ تحقیقات علمی نشان داد که هیچگونه ناهنجاری جسمی یا روحی با تمایلات هم جنس گرایانه قرین نیست. “انجمن آمریکائی روانشناسان” هم جنس گرائی را رسماً از کاتالوگ بیماریهای روانی خود حذف کرد.


در پایان با جرات بر این نکته تاکید می کنم که هم جنس خواهی نوعی تفاوت ابراز تمایل جنسی است و انسانی که فارغ از هر نوع تعصب و پیش داوری است نه تنها تفاوت ها را می پذیرد، بلکه به آنها عشق می ورزد، زیرا تحول بدون وجود تفاوت سرابی بیش نیست. حقوق بشر امروز حق جهت گیری جنسی را به عنوان یکی از اساسی ترین حقوق انسانی به رسمیت می شناسد. طبق یک بررسی رسمی امروز یازده درصد از مردم جهان هم جنس خواه اند.