شهروند ۱۲۳۲ پنجشنبه ۴ جون ۲۰۰۹
شرکت در انتخابات، دادن رأی مثبت به رفراندوم جمهوری اسلامی با حاکمیت مطلقه ولایت فقیه است
چه کسی نمیداند که همه کاره در رژیم جمهوری اسلامی ولی فقیه است و رئیس جمهور باید سیاست های دلخواه او را عملی کند؟ مگر نه اینست که کاندیداهای ریاست جمهوری قبل از مردم توسط نهادهای وابسته به خامنه ای انتخاب شده اند؟ آیا کسی در سی سال گذشته موردی سراغ دارد که یک رئیس جمهور درمقابل ولایت فقیه ایستاده و طرف مردم را گرفته باشد (وبلافاصله توسط ولی فقیه خلع نشده باشد)؟ حتی اگر به فرض یک رئیس جمهور به درستی توسط مردم انتخاب شود و واقعاَ هم دلش بخواهد به وعده هایش عمل کند، طبق قانون رژیم نمیتوانند خارج از صلاحدید ولی فقیه کاری انجام دهد چونکه شرط کاندیداتوریش اعتقاد قلبی و التزام عملی به اصل ولایت مطلقه فقیه بوده است. همه جای دنیا مردم بالاترین و پرقدرت ترین مقام کشورشان را انتخاب میکنند ولی دراین رژیم کسی که انتخاب میشود از خود اختیاری ندارد. مثلا وزرای خاتمی را یکی یکی به زندان انداختند و نمایندگان طرفدارش را رد صلاحیت کردند ولی او نتوانست کاری انجام دهد. یا میرحسین موسوی در مورد کشتار زندانیان سیاسی میگوید که درکار قوه قضائیه دخالت نمی کند. وقتی چنین کسی در تبلیغات انتخاباتی به دانشجویان وعده میدهد که زندانی های سیاسی را آزاد میکند، اگر ولی فقیه بخواهد خود او را زندانی کند چکار میتواند بکند؟ درست به همین دلیل بی اختیار بودن است که تمام کاندیداها بدون کم و کاست از سیاست هسته ای خامنه ای پیروی میکنند. پس بطور معقول باید مردم بتوانند به جای زیردستی ها، در انتخاب قدرتمند ترین مقام کشور شرکت کنند و به این وسیله رضایت و یا مخالفت خود را از عملکردهای او ابراز کنند. ولی آنها چنین فرصتی را ندارند. بنابراین، این انتخابات یک مضحکه انتخاباتی بیش نیست.
از طرف دیگر همه میدانند که اکثر مردم مخالف این رژیم هستند. خود رژیم هم میگوید که تنها برنده اصلی شرکت مردم در انتخابات، تمامیت رژیم است و برای همین هم همیشه میگوید اصل کار شرکت در انتخابات است این که به کدام کاندید رأی داده شود مهم نیست. پس چه انگیزه ای برای شرکت در این انتخابات میتواند وجود داشته باشد؟ در اینجا یک مغلطه به نفع رژیم در کار است و آن فکر انتخاب بد در برابر بدتر است. اگر میدان دید خود را آنقدر باریک کنیم که غیر از این دو کلمه را نبینیم، ممکن است به نظر منطقی برسد و شاید هم فایده ای در انتخاب بد وجود داشته باشد، ولی وقتی میدان دید خود را بازتر کنیم و قدری به گذشته و عملکرد ها توجه کنیم به نتیجه گیری دیگری میرسیم. میرحسین موسوی که یکی از سردمداران رژیم در دوران غصب حاکمیت مردم توسط خمینی بود و در این راه دستگاه دولت را در خدمت کشتار مخالفان و گسترش جنگ گرفته بود و هنوزهم انتقادی به گذشته خود نکرده است، از کجا معلوم که اگر شرایط ایجاب کند دوباره دست به کارهای مشابه نزند؟ آیا ملت ایران شایسته امثال این مرتجعین میباشند؟ آیا مام میهن، به غیر از این چند کارگزار رژیم که دولت را دست به دست میچرخانند، شخصیت دیگری را نمی زاید؟ رأی ایرانی ها ارزش دارد و حیف است که با توجیهات انحرافی به این ارزانی فروخته شود.
اگر از اصول و حقوق خود دست برداریم و گرفتار منطق “بد بهتر از بدتر است” بشویم فردا بدتر از احمدی نژاد را در مقابل او قرار میدهند و و ما این بار باید برای او سینه بزنیم! باید به رژیمی که همه قدرت ها را در دست یک شخص غیر منتخب قرار داده به چشم اشغالگر نگاه کنیم. این درک از انتخابات رژیم مثل اینست که چنگیزخان ایران را اشغال کرده و برای گسترش عدالت، مردم را در انتخاب بین دو پسرش که بدون اجاره پدر آب نمی خورند مخیر کرده است! ما هم خود چنگیز را فراموش کرده ایم و به دنبال فضایل این یا آن پسر می گردیم!
بدون شک اکثر مردم می دانند که رژیم حاکم یک رژیم دیکتاتوری است و ما هم اولین ملت و برای بار اول نیست که گرفتار سرکوب شده ایم. البته باید با عملکرد مناسب خودمان این گرفتاری را پشت سر بگذاریم. در این شرایط دو رویکرد را می توانیم در پیش بگیریم: یکی راه شرافتمندانه و افتخار آمیز مخالفت، نه گفتن، و ایستادگی بر اصول در برابر ستمکار است که هرچند ممکن است در کوتاه مدت ضایعاتی در بر داشته باشد ولی چون یک روحیه سرشار از همبستگی و عشق به هموطنان را ایجاد میکند، در دراز مدت نفع بیشتری به بار می آورد و شایسته ملت متمدن ایران است. رویکرد دوم سعی در به دست آوردن فرصت در نزدیکی به اشغالگر و رفتن زیر چتر اوست. نتیجه این روش خدمت رساندن به ستمکار و محکم کردن بند بندگی است. این راه یک روحیه ذلت بار را ایجاد می کند و روندگان آن برای توجیه رفتارشان، گروه اول را ایده آلیست قلمداد کرده و حتی جنایت های دیکتاتور را به گردن ایستادگی آن ها می اندازند. یکی از عوارض این روش برخورد، به وجود آمدن فضای بی اعتمادی بین مردم است بطوریکه هرکس به نفع خود کار میکند و سعی میکند که کلاه خودش را بچسبد. در چنین شرایطی همه دست آورد های ملی و انسانی به سوی قهقرا میرود.
شرکت نکردن در انتخابات از روی بی مسؤلیتی و عافیت طلبی نیست، بلکه از روی وظیفه شناسی، آگاهی و پایبندی به اصول انسانی، دعوت به امیدواری و همبستگی است که راه گشائی را به دنبال دارد. البته باید از فرصت تضاد بین رقبای انتخاباتی استفاده کرد و عملکرد کل رژیم و عواملش را بازگو و افشا کرد. بهتر است تضاد غیرواقعی و یا کم اهمیت بین کاندیداها را که رژیم به آن دامن می زند به تضاد بین مردم و ولایت فقیه که رژیم به شدت سعی درمسکوت گذاردن آن دارد، تبدیل کنیم.