شهروند ۱۲۳۳ پنجشنبه ۱۱ جون ۲۰۰۹
بعد از تسبیح انداختن و “نه” گرفتن از نیروهای غیبی و نادیده گرفتن آن تصمیم گرفتم یک سوزن به خود بزنم تا درد جوالدوزی را که می خواهم به مردم بزنم تا حدودی دریابم. اما از شما چه پنهان که نتوانستم و بعد از اینکه دور و بر خود را ورانداز کردم به خود گفتم: جوانی کجایی که یادت بخیر!
اما از مطلب هفته گذشته آقای زرهی دریافتم که ایشان برعکس من تحمل درد سوزن را دارند ولی در مورد درد جوالدوز مطمئن نیستم و به سن و سال و قیافه اش هم نمی خورد که چنین ظرفیتی را داشته باشد. باری “جوانی کردن” برعکس عیب نیست که می تواند قوت هم باشد.
آری! آقای زرهی با تیتر ضد و نقیضی تحت عنوان “هیجان انتخابات نباید از حرمت حق شهروندی بکاهد” انتخابات جاری در مملکت را “بازیهای درون رژیمی” نامید و روشنفکرانی را که دعوت به شرکت کرده اند کسانی دانستند که “مردم را تشویق به تسلیم به شرایط غیرانسانی و ناقض حقوق بشر و شهروندی رژیم ایران” می کنند.
ایشان برای خوانندگان سئوالاتی مطرح کردند که تصمیم گرفتم آنها را به خود ایشان برگردانم شاید توانستم نتیجه بگیرم.
ایشان نوشتند: “در جامعه ای که نه آزادی احزاب هست نه آزادی ادیان، نه آزادی اندیشه و نه آزادی پوشش و حتی کار و پیشه برای زنان. چگونه می شود دل به امامزاده امتحان داده ی ریاست جمهوری بست؟”
سئوال من این است که در یک چنین جامعه ای شکل یا نیروی تغییر به نظر ایشان کدام است و چیست؟ و مردم ایران باید چه خاکی به سرشان بریزند؟
اخیرا آقای مهاجرانی در میزگردی به همین مناسبت در لندن حرف و سخن زیبایی زدند. ایشان گفتند:” اینکه بگوییم ما نمی توانیم تغییر ایجاد کنیم تفکر غلطی است. کوهنوردی از قله شروع نمی شود. بلکه باید از دامنه شروع کرد و تا رسیدن به آرمانها راه درازی در پیش داریم.”
(البته من می توانم از مارکس و لنین هم فاکت بیاورم ولی فکر کنم کمی خودمانی باشیم بهتر است).
سئوال دوم ایشان این بود که:
“مطالبات انسانی ایرانیان که نه تسلیم بازیهای درون رژیمی می شوند و نه به دنبال هیجان های کاذب (!؟) ویژه ی روزهای پایانی انتخابات می روند… هم در درون کشور و هم در بیرون… باید مواخذه شوند؟ یا بهتر آن است که همه اشکال برخورد و مبارزه و مشارکت یا عدم مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی یک مردم دیده شود؟”
بازتاب سئوال من این است که آیا آقای زرهی شکلی را در شرایط برشمرده بالا یعنی با وجود “هیچ” و “صفر” نیروی “تحریم” یا “مبارزه مسلحانه” ای که بتواند حساب شده و قدرتمند اعمال نیرو کند و تاثیر گذار باشد، سراغ دارند که خود را ملزم به رعایت آن کنیم و برایش “تبلیغ” کنیم؟ و اگر چنین نیست که نیست، آیا اینگونه نظر دادن به آنجا ختم نمی شود که علیرغم حسن نیت آقای زرهی که من در آن شکی ندارم آب به آسیاب “ناامیدکنندگان” می ریزد و سودش به چاه جمکران سرازیر می شود؟
ایشان نوشتند:
“شک نباید کرد که ۲۲ خرداد در راه از هیچ منظری از دوم خرداد امتحان پس داده، بیشتر قادر به ایجاد شرایط مناسب تر برای زندگی شهروندی در ایران نیست.”
این گفته آقای زرهی مرا واقعا متعجب کرد. آقای زرهی حداقل در جریان اخبار و رویدادهای زمان اصلاح طلبان و خاتمی و اکنون دولت احمدی نژاد هستند چگونه می تواند به یک چنین مقایسه و تحلیل غیرواقعی رسیده باشند، که سرآدمی چون من باید سوت بکشد؟
شاید یادآوری بخشی از کارهای خاتمی و دولت اصلاح طلبان برای ایشان بد نباشد و امیدوارم بقیه اش را خود بیابد.
در زمان خاتمی احزاب و سازمانها و NGO هایی شکل گرفتند که نقش گسترده ای در عرصه سیاست بازی کردند و می کنند از جمله:
۱ـ حزب مشارکت که اکنون در هر شهر و حتی روستایی شعبه دارد، ایجاد شد.
۲ـ احزاب و سازمانهایی مثل مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی و … اجازه یافتند سمینارها وکنگره هایشان را علنی و گسترده برگزار کنند.
۳ـ سازمانهای دانشجویی بویژه “تحکیم وحدت” به شکل قانونی شروع به فعالیت کرد و برای اولین بار ۱۶ آذرها بعد از آن سرکوبها برگزار گردید.
۴ـ تشکلهای زنان به اشکال متنوعی فعال گردید و برای اولین بار بعد از آن سرکوبها هشت مارس را برگزار کردند که هنوز هم تداوم دارد.
۵ـ شیرین عبادی، شیرین عبادی شد.
۶ـ پرونده قتلهای زنجیره ای باز شد و کلی در این زمینه افشاگری شد (اگرچه تمام توقعات برآورده نگردید).
۷ـ NGO های زنان، کودکان، جوانان و … با کمکهای مالی دولت ایجاد گردید که به محض تشکیل دولت احمدی نژاد آن بودجه ها قطع شد و در عوض بودجه های NGO های سرکوب گر و ارتجاعی مجال رشد یافتند.
۸ـ در مورد روابط خارجی همین بس که در آن شرایط بوش و حملات به کشورهای آن منطقه ایران جان سالم به در برد و ضربه از بغل گوش مان گذشت و از طرفی جلو رشد نیروهای ارتجاعی در منطقه حداقل اینکه کاهش یافت که در دولت احمدی نژاد این روند عکس شد.
۹ و ۱۰ و …
فکر می کنم چندان در مورد عملکرد دولت آقای احمدی نژاد گفته شده و اطلاعات موجود است که لازم نمی دانم آنها را در اینجا ردیف کنم که تمام صفحات شهروند حتی بخش مخصوص تبلیغات و نیازمندیها را هم کفاف نمی دانم.
در آخر آقای زرهی و خود و بقیه خوانندگان را به این گفته آقای تاج زاده حواله می دهم و طلب دارم که آن را هیچگاه فراموش نکنیم و آن این است: احمدی نژاد تقدیر ما نبود، تقصیر ما بود!
به هر حال امیدوارم کسی را نیازرده باشم جز احمدی نژادها را.