جمع کردن سیاهی لشکر برای شرکت در انتخابات همیشه یکی از مشکلات بزرگ مملکت ما بوده و هست.

زمان شاه که وضع اقتصادی کاندیداها بهتر بود، بهترین راه حل چلوکباب کوبیده و دوغ آبعلی تشخیص داده شده بود. لامصب معجزه می کرد و به همین دلیل کم کم به صورت سنت درآمد. جوری که هروقت یکی به یکی می گفت به زودی یک چلوکباب مجانی می خوریم طرف می پرسید: عجب، دوباره انتخاباته؟!

این کار در آن زمان به دو شکل صورت می گرفت: قبل از عمل و بعد از عمل.

بعضی از کاندیداها که خوش بین بودند و به مردم اعتماد داشتند و ضمناً می خواستند خیال شان راحت باشد، به قول معروف سلف خری می کردند. قبل از انتخابات چلوکباب را می دادند و خیالشان راحت بود که به تعداد سیخ های کوبیده ای که داده اند، رای خواهند داشت.

اینها از مدتها پیش با چلوکبابی های بزرگ و معروف قرار و مدارشان را می گذاشتند و مردم آن زمان هم چون حرام و حلال سرشان می شد و قول شان قول بود، اگر می رفتند و چلوکبابِ را می خوردند، محال بود در انتخابات شرکت نکنند یا به کاندیدایی که چلوکبابش را خورده اند رای ندهند. با وجود این  بعضی ازکاندیداها به طرف می گفتند باید یک موی سبیلت را گرو بگذاری و روزی که آمدی رای دادی، سبیلت را پس بگیری!

بدیهی است یکی از مشکلات کاندیداهای آن زمان نگهداری این سبیل ها بود. مادرمرده ها ناچار بودند هر تار سبیل را  توی یک کیسه پلاستیک کوچک بیندازند، اسم و مشخصات و آدرس رای دهنده را روی آن بنویسند و نگهداری کنند که قاطی پاطی نشود. کامپیوتر هم که وجود نداشت بنابر این مجبور بودند چند تا بایگان و اندیکاتورنویس برای این کار استخدام کنند و سبیل های امانتی را جوری بایگانی کنند که موقع پس دادن اشتباه نشود و طرف شاکی نشود که این موی سبیل من نیست!

برخی ازکاندیداها که اینقدرها خوش بین نبودند، نقدی عمل می کردند و می گفتند نه جانم، گرو گذاشتن سبیل مال پانصد سال پیش بود. روزی که آمدی رای دادی، یک کوپن بهت میدم که بری فلان چلوکبابی و حق الزحمه ات را بگیری.

دلار هفت تومنی که از بین رفت و به سه هزارتومن رسید،کاندیداها هم نشستند پیش خودشان حساب کردند که چه کنیم، چه نکنیم که نه سیخ بسوزد نه کباب؟ و پس از مدتها بررسی، ساندویچ و ساندیس را جایگزین چلوکباب کردند و تا حدودی موفق هم شدند.

اخیرا نمی دانم ساندیس ها آبکی شده یا ساندویچ ها توزرد از آب درآمده که دیگر آنطوری که باید و شاید جواب نمی دهد و کاندیداها به راه حل ها وکلک های دیگر روی آورده اند که آخرین نمونه اش در سمنان دیده شده.

در سفر انتخاباتی آقای احمدی نژاد به سمنان به منظور جمع کردن رای برای آقای مشائی، حضور انبوه مردم شهمیرزاد جلب توجه می کرد که عکس آنرا هم می بینید.

همه حیرت زده شده بودند که جمعیت شهمیرزاد دیشب تا حالا چه جوری اینقدر زیاد شده؟

روزی که مردم مهدی شهر علیه جدایی شهمیرزاد از مهدی شهر تظاهرات و اعتراض کردند،کاشف به عمل آمد که جریان چه بوده و مردم شهمیرزاد چرا آنطور متحد در میتینگ انتخاباتی آقای احمدی نژاد  ـ مشائی شرکت کرده بودند.

روشن شد که استاندار غیربومی سمنان با کرایه کردن ۵۵ دستگاه اتوبوس به مردم قول داده که شهمیرزاد را تبدیل به شهر و بعد استان و اگر خدا خواست تبدیل به یک کشور کند و مردم طفل معصوم هم گول خورده اند و جمع شده اند!

هزار میلیارد تومان جیب به جیب شد!

من در طول زندگی ام بیشتر از آنچه با ارز سر وکار داشته باشم، با قرض سر وکار داشته ام و اگر هم گاهی ارزی داشته ام، آن عرض با (ع) بوده که خریداری نداشته، به همین دلیل هم زیاد از این مطلب سر در نیاوردم.

 از خواندن این مطلب همینقدر فهمیدم که یک اختلاس بزرگ دیگر صورت گرفته که ۲۱ برابر اختلاس معروف سه هزار میلیارد تومانی است، اما چون مهم نبوده! کسی صدایش را درنیاورده.

چیز دیگری که از این مطلب فهمیدم این است که آقای مجیدرضا حریری، رئیس کمیسیون مدیریت واردات اتاق ایران فرموده اند بخشی از ارزی که صرف واردات خودروهای لوکس و مابقی کالاهای غیرضروری شده حدوداً ۲۸ هزار میلیارد تومان رانت داشته که از جیب ملت به جیب عده ای خاص روانه شده.

جیب به جیب کردن، یکی از کارهایی است که همه مردم می کنند و اشکالی هم ندارد. خود من بارها وقتی ته یکی از جیب هایم سوراخ شده، دسته کلید یا پول خُردهایم را درآورده ام و گذاشته ام در جیب دیگرم که گم وگور نشود و اصولا فکر می کنم به همین دلیل هم هست که خیاط ها  برای کت و شلوار، دو تا جیب درست می کنند که کار جیب به جیب کردن میسر باشد؟

در مورد آن ۲۸ هزار میلیارد تومان رانت هم چون کفگیر به ته جیب مردم خورده و سوراخ شده بنابراین احتمال گم وگورشدن آنهمه اسکناس وجود داشته و به ناچار پول را از جیب ملت درآورده اند و گذاشته اند در جیب آن عده خاص. بنابراین اتفاق خاصی نیفتاده و جای نگرانی نیست!

رابطه آب سالم با ازدیاد جمعیت؟

در مراسم انتقال آب سد دز به قم، آقای احمدی نژاد ضمن تعریف و تمجید فراوان از هوگو چاوز، فاش کرد که چندی پیش و زمانی که رئیس جمهور پیشین ونزوئلا در قید حیات بود، به اتفاق هم رفته بودیم به زیارت امام رضا، بعد آقای چاوز خبرنگاران را جمع کرد دور خودش و یک ربع راجع به امام زمان برای آنها سخنرانی کرد.

یک ربع سخنرانی در موردی که هیچ ربطی به آدم ندارد، خیلی مهم است. تصور کنید که شما بلند شوید و بروید یک کشور ناشناخته و دور مثل نروژ که هیچ شناختی از آن ندارید، بعد خبرنگاران کنجکاو محل را جمع کنید دور خودتان و در مورد آثار تاریخی این کشور یا معتقدات مذهبی مردم آنجا یک ربع برایشان سخنرانی کنید. من که اهلش نیستم. فوق فوقش می توانم بگویم شماها چه آثار تاریخی ارزشمندی دارید یا ایشالا خدا امامزاده هاتون را بهتون ببخشه و توصیه کنم سعی کنید تعداد امامزاده هایتان را مثل ما مرتباً افزایش دهید تا مشکلات اجتماعی و اقتصادی تان از بین برود. همین. که اینهم چند ثانیه بیشتر طول نمی کشد. حالا چاوز مرحوم چه جوری یک ربع ساعت در مورد امام زمان ما سخنرانی کرده و چی چی گفته، بماند!

ولی رفتن به پابوس امام هشتم و تعریف کردن از امام دوازدهم، آدم را یاد آن ضرب المثلی می اندازد که می گوید: فلانی نان یکی دیگر را می خورد و هلیم حاج عباس را هم می زند. و مثل این می ماند که بنده آخر همین هفته بیایم منزل شما میهمانی و بعد از صرف ناهار، شروع کنم به تعریف کردن از غذایی که هفته پیش منزل یک دوست دیگر خورده ام.

آقای احمدی نژاد در همان مراسم که بهره برداری انتقال آب از سرشاخه های سد دز به قم بود، ضمن آنکه آن حرف ها را در مورد چاوز زد، یک حرف جالب دیگر هم زد و یک توصیه عجیب و غریب هم کرد.

ایشان جریان آب سالم را وصل کردند به مسئله تولید مثل و به مردم قم گفتند: آب سالم هم آمد، من ازطرف خدا قول می دهم که روزی تان هم می رسد، بنابراین دست به کار شوید و جمعیت قم را دو برابر کنید.

قول دادن از طرف خداوند، تا آنجایی که اطلاعات مذهبی من اجازه می دهد، کار پیامبران بوده بنابراین وقتی آقای احمدی نژاد چنین حرفی را می زند و چنین قولی را می دهد معلوم می شود یک خبرهایی پشت پرده هست و آن ماجرای هاله نور و اینها الکی نبوده؟

چیزی را که من نفهمیدم این است که اگر قرار باشد هر جا آب سالم داشته باشد جمعیتش دو برابر شود،  سوئدی ها، فنلاندی ها، نروژی ها و دانمارکی ها چه مرگ شان است که جمعیت شان را متعادل نگاه می دارند؟ کمرشان بیل خورده است یا عقل شان نمی رسد که آب سالم را خدا خلق کرده است برای تولید مثل بیشتر؟!

اسمشو عوض کن، درست میشه!

به گفته آقای منتظرالمهدی، معاون اجتماعی نیروی انتظامی، طرح مقابله با بدحجابی از این پس به صیانت از شأن بانوان تغییر پیدا می کند.

اصولا یکی از راه حل هایی که مسئولان کشور ما یافته اند، عوض کردن اسم مشکلات است.

این پویایی، این تنوع و این تحرکی را که ما ایرانی ها در عوض کردن اسامی داریم به قول معروف شاه نداره.

کسی را که چشمش نمی دید، قدیم ها می گفتیم عاجز. بعد دیدیم عاجز خوب نیست  گفتیم کور و مشکل حل شد.

چندی بعد گفتند کور قشنگ نیست، بگوئیم نابینا که احترام کسانی که نمی بینند رعایت شده باشد. و مردم هم گفتند نابینا. چند سالی گذشت و معلوم شد گفتن نابینا به کسی که نمی بیند، بی احترامی است و قرار شد بگوئیم روشندل و ما هم گفتیم و می بینید که بر اثر این تغییر نام چقدر در زندگی این طبقه محروم از بینائی اثر گذاشته است و چقدر زندگی آنها بهبود یافته است!

به دانش آموخته گانی که از ایران می رفتند سالها می گفتند فرار مغزها ولی الان می گویند مهاجرت نخبگان. فرار مغزها خوب نبود چون معمولا آدمیزاد وقتی فرارمی کند که خطری تهدیدش کند.

اسم کار خلاف اخلاقی دیپلمات مان در برزیل را گذاشتند تفاوت فرهنگی و خوشبختانه قضیه ختم بخیر شد.

این در حقیقت در فرهنگ ما یک بدعت و رسمی تازه شده است که اگر اسم چیزی را عوض کنی، آن مشکل به طور اتوماتیک خودش خشک میشه میفته!

اشکنه چینی!

پس از آنکه قیمت روغن ۳۵ درصد گران شد و احمد توکلی نماینده مجلس اعلام کرد که مردم دیگر اشکنه هم نمی توانند بخورند، چینی ها دست به ابتکار جدیدی زدند و اشکنه ای اختراغ کردند که نه به روغن احتیاج دارد، نه پیاز و نه زردچوبه. درست عین خودکار بیک که بدون برق و باطری هم می نویسد!

اشکنه چینی فقط یک کاسه حلبی لازم دارد یک چراغ پریموس و یک کاسه آب. چراغ پریموس را خوب تلنبه می زنید و بعد روشنش می کنید. کاسه را آب می کنید و روی چراغ می گذارید، وقتی حرارت آب به ۳۵ درجه رسید یک کمی نمک به آن اضافه می کنید بعد نان سنگک شب مانده را درآن خرد می کنید و با قاشق مشغول خوردن می شوید.

یکی از دانشمندان چینی که در تکمیل این اختراع نقش مهمی داشته معتقد است اگر این غذا با دست های نشسته خورده شود، لذتش دو برابر می شود .

وی همچنین توصیه کرده که آب نباید بیشتر از ۳۵ درجه گرم شود چون نان فورا خمیر می شود و اشکنه لطف خودش را از دست می دهد.

به قرار اطلاع چینی ها درصدد هستند که این غذا را در پاکت های آلومینیومی که گرما را برای مدتی حفظ می کند نیز تهیه و به صورت اشکنه پاکتی به بازار بفرستند!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.