رابطه برابری خواهی با آزادی خواهی و عدالت طلبی در دو سطح نظری و عملی قابل بحث است. در سطح نظری «برابری خواهی»  …


شهروند ۱۲۴۰  پنجشنبه ۳۰ جولای  ۲۰۰۹


 

رابطه برابری خواهی با آزادی خواهی و عدالت طلبی در دو سطح نظری و عملی قابل بحث است. در سطح نظری «برابری خواهی» (که خود ابعاد گوناگونی از برابری جنسیتی، قومی و ملی، مذهبی و عقیدتی، و طبقاتی، دارد، و من در اینجا بحث خود را به برابری جنسیتی محدود می کنم)، رابطه تنگاتنگی با آزادی های فردی و سیاسی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر دارد. برابری جنسیتی بدون وجود یک جنبش قوی فمینیستی حاصل نمی شود، و جنبش فمینیستی به وجود دموکراسی و آزادی های سیاسی و مدنی وابسته است.


اما تعیین چگونگی این رابطه در عمل مسئله بسیار پیچیده ایست و شرائط و محتوای مکانی ـ زمانی خاص، چگونگی و نسبت این رابطه و حدود تاکید بر هر یک را تعیین می کند. در شرائط کنونی ایران و حکومت یک رژیم مذهبی غیر دموکراتیک که نابرابری جنسیتی را از نظر قانونی و فرهنگی تشدید می کند، طرح و پی گیری مطالبات جنبش زنان بخش جدا ناپذیری از جنبش عمومی دموکراسی خواهی است. بنابراین جنبش زنان نمی تواند و نباید خود را از جنبش عمومی جدا کند، و نه میتواند و نباید در آن مستحیل شود.

با این حال جنبش زنان خود یک جریان همگن نیست و تنوع وسیعی از دیدگاههای مختلف از جمله مذهبی و سکولار، لیبرال و چپ، میانه رو و رادیکال را در بر می گیرد. کلا جامعه مدنی ایران را باید در شبکه ای تصور کنیم که یک بعد آن گروههای مختلف اجتماعی از جمله زنان، جوانان، کارگران، روشنفکران، اقلیت ها و غیره را نشان می دهد، و بعد دیگر آن طیف دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیک گوناگون اعم از سکولار، مذهبی، و در میان آنها لیبرال و چپ با گرایشات میانه رو و رادیکال را در بر می گیرد. به عبارت دیگر هر یک از گروههای جامعه مدنی خود طیف های نظری ـ سیاسی متفاوتی دارند، و مجموعه ائتلافات، هم جهتی ها، اتحاد عمل ها و یا تقابل ها و درگیری های بینابین و درونی آنها کلیت حرکت و جهت تحولی جامعه مدنی را شکل می بخشد.

 این کلیت خود را در مجموعه اپوزیسیون بعد از انتخابات ١٢ خرداد به روشنی نشان داده است. طیف وسیع اپوزیسیون را در سه مقوله متفاوت می توان قرار داد. یک مقوله بخشی از نظام حاکم است که خواهان حفظ وضع موجود با اصلاحاتی بسیار محدود است. پس از آن طیف های متنوع اصلاح طلب خارج از نظام قرار دارند که به درجات مختلف خواستار اصلاحات جدی تر در ساختار سیاسی و قانونی حاکمیت اند، و سر انجام در دیگر سوی این اپوزیسیون جریاناتی هستند که خواهان تغییرات اساسی تر و فوری تر رژیم و برچیدن کل نظام و دولت مذهبی اند.

جنبش زنان و حامیان آن در داخل و خارج در هر سه مقوله اپوزیسیون حضور دارند، و به درجات مختلف بر خواست های ویژه زنان و بر خواست های کلان تاکید می کنند. در بین این سه مقوله، نقش جریانات مقوله دوم به مراتب قابل توجه و ملموس تر بوده. اینها جریاناتی بودند که قبل از انتخابات بدون حمایت از کاندیدای خاصی، با ایجاد جنبش «همگرائی» زنان و پیوستن به جنبش های «مطالبه محور»، خواست های حداقلی را مطرح کردند، و با فعالیت های چشمگیر خود، توانستند مطالبات ویژه زنان را به کاندیداها «تحمیل» کنند. این جنبش بسیار موفق بود و من با نوشین احمدی و دیگرانی که گفته اند که جنبش پیش از انتخابات  بر تحولاتی که بعد از انتخابات رخ داد تاثیر داشت، کاملا موافقم. این جنبش یک جنبش اصلاحی بود با خواست های محدود. موفقیت آن در این واقعیت نهفته بود که با توجه به واقعیت های زمانی ـ مکانی و نسبت قدرت و ضعف حاکمیت و جامعه مدنی خواست هائی را مطرح کرد که عملی به نظر می رسید و اثرگذار بود. بعد از انتخابات و شورش و اعتراض ها که سطح جنبش بطور غیر منتظره ای بالا رفت و وسعت گرفت، و جنبش زنان با جنبش اعتراضی عمومی به طور آشکارتر پیوند خورد، و با خواست های عمومی تر همراه شد، اما ماهیت اصلاحی و مدنی خود را حفظ کرد.

وجود طیف های وسیع اپوزیسیون، بویژه طیفی از حاکمیت، هم نقطه قوت و هم ضعف اپوزیسیون را تعیین می کند. طیف اپوزیسیون حکومتی از یک سو با پایین نگه داشتن سطح خواست ها و تلاش برای سازش با بخش دیگر رژیم، مانع اعتلای سطح مبارزه شده و می شود. اما از سوی دیگر حضور آن در اپوزیسیون باعث تقویت آن شده و امکان سرکوب را برای جناح تمامیت خواه سخت تر کرده است. جنبش زنان در این میان ضمن ادامه طرح مطالبات ویژه زنان، همراه با سایر نیروهای جامعه مدنی به مبارزه در جهت مطالبات عمومی تر مربوط به آزادی های سیاسی و فردی، دموکراسی و حقوق بشر ادامه می دهد و امید می رود که با توجه به توان و بنیه واقعی خود، و به دور از توهماتی که بویژه از خارج از ایران مطرح می شود، سطح خواست های خود را بالا برد.


 

تحول شرائط چه تاثیری بر کمپین یک میلیون امضا دارد؟

 

کمپین یک میلیون امضاء بی تردید یکی از برجسته ترین ابتکارات جنبش زنان ایران است که در سخت ترین شرائط با ظرافت و مهارت ویژه ای به پیش برده شده. همانطور که پروین اردلان اشاره می کند، هدف کمپین تنها جمع آوری امضاء برای تغییر قوانین مربوطه نبوده و آگاهی رسانی را نیز در نظر داشته. من شخصاً معتقدم هدف دوم شاید در دراز مدت هدف مهم تری بوده و آثار آن  در حرکت های جامعه مدنی بخصوص پیش از انتخابات به وضوح قابل مشاهده بود. نقش مهم این «آگاهی رسانی» در جنبش جامعه مدنی ادامه داشته و میتواند و در موفقیت هر دو سطح خواست های جنبش زنان (مطالبات ویژه زنان و مطالبات عمومی جنبش دموکراتیک) نقش تعیین کننده خواهد داشت. بنابرین، پیوستن به جنبش عمومی و طرح خواست های آن از سوی زنان نه تنها به جنبش زنان صدمه ای نمی زند، بلکه با پیشروی خواستهای عمومی ترفضای سیاسی و فرهنگی مناسب تر را برای طرح خواست های بالاتر برای فعالان جنبش فراهم می آورد. کمپین یک میلیون امضاء نه تنها از نظر سمبلیک بلکه از نظر عملی نیز حائز اهمیت است، و از همین رو با بالا گرفتن جنبش اعتراضی شاید امکان جمع آوری امضاهای بیشتری را میسرکند. در مورد اینکه تجربه انتخابات اخیر و سست تر شدن اعتماد بیشتر عمومی نسبت به حاکمیت اعتماد نسبت به نتیجه جمع آوری امضا نیز را خدشه دار کرده ، می توان گفت که موفقیت در جمع آوری یک میلیون امضاء نه تنها وسیله فشار مهمی در دست جنبش زنان ایران قرار خواهد داد، بلکه این موفقیت به فعالان جنبش اعتماد به نفس بیشتری برای طرح خواستهای اساسی تر را خواهد داد. تاثیر چنین موفقیتی را بر سایر جنبشهای اجتماعی در ایران و بر جنبش زنان در سایر کشور های منطقه نیز نباید دست کم گرفت.

به طور کل آنچه را که در مورد جنبش زنان در ایران امروز می توان اشاره کرد، این است که بی هیچ شتابزدگی گام های سنجیده ای بر می دارد. تفاوت عمده آن با جنبش زنان در دوران ما، در زمان انقلاب بهمن ١٩٧٩ ، بسیار است. مهمترین تفاوت آن در این است که بر خلاف گذشته فعالان جنبش وابسته به سازمانها و احزاب سیاسی مختلف نیستند. جنبش امروز، جنبشی است مستقل که ـ به طوری که در جریان انتخابات اخیر دیدیم در واقع در پیشاپیش احزاب و جریانات سیاسی حرکت می کند. به علاوه جنبش زنان از نظر فکری و ایدئولوژیک نیز مستقل است. در نوشته ها و بیانیه های آنها با بلوغ سیاسی و فکری و زبان تازه ای روبرو هستیم که قبلا وجود نداشته. جامعه مدنی ایران در واقع «ژانر» جدیدی از فعالان سیاسی، و در این مورد، جریانات زنان، را ارائه داده که بر خلاف ما در گذشته در قالب «پارادیم» های خاصی فکر و حرکت نمی کند. توان خود و توان حاکمیت را می سنجند و با توجه به واقعیت های موجود حرکت می کنند. مجموعه این ویژگی ها سبب می شود که بر خلاف گذشته، خواست های جنسیتی قربانی خواست های عمومی و ملی نشود و به نظر من این نگرانی که یک بار دیگر «کلاه به سرشان برود» زمینه چندانی ندارد.

اگر بپذیریم که جنبش زنان حقیقتا تنها انقلاب بدون خشونت جهان است، باید آن را در عین حال یک انقلاب مداوم نیز دانست که بخصوص با توجه به شرائط فرهنگی و مذهبی که در بسیاری از باور های اجتماعی ما ریشه های عمیقی دارد، پس از تحولات حقوقی و سیاسی آینده نیز همچنان ادامه خواهد داشت. من همچنان بر این باورم که زنان جوان ایران، همراه با دیگر جریانات مترقی، ساختارها و ارزش های اجتماعی کشور را دگرگون خواهند کرد. خلاقیت، پی گیری و شجاعت آنان در جنبش اعتراضی پس از انتخابات این باور را قوت داده است.