زبانزدی می گوید: “بشر جایز الخطاست” و به راستی هم نمی توان حرف کسی که ادعا می کند هرگز اشتباه نکرده و نمی کند را پذیرفت، زیرا چنین ادعایی خود بزرگ ترین اشتباه است.  در مورد حکومت ها و دولت ها، به دلیل گستردگی حوزه عملکرد و شمار بزرگ کسانی که از رفتارشان تأثیر می پذیرند، ضریب احتمال خطا باز هم بیشتر می شود. در نظام های مردم سالار، بخشی از مسئولیت خطاهای دولت متوجه مردمی می شود که با رأی خود آن را بر سرکار آورده اند. در حکومت های خودکامه نیز سهمی از مسئولیت اشتباه های فرد یا گروه مستبد برعهده مردمی است که با تن دادن به ظلم و خودکامگی تداوم آن را ممکن می سازند.

edam1

اما، اگر حکومتی خطاهای مشخصی را مرتب تکرار کند و در این کار تا مرز به خطر انداختن موجودیت و یکپارچگی کشور پیش رود، این دیگر با هیچ تفسیر و توجیهی پذیرفتنی نیست.  حکومت پلید و جنایتکار آخوندی در زمینه تکرار مکرر این نوع اشتباه ها بر سکوی نخست قهرمانی جا گرفته و شوربختانه بهای سنگین آنها را مردم نگونبخت میهنمان می پردازند.  رابطه حکومت آخوندی و سازمان مجاهدین خلق ـ که خود نیز در تکرار اشتباه کارنامه ای سنگین و سیاه دارد و پس از حکومت آخوندی در مقام نایب قهرمانی جا می گیرد ـ ، نمونه ای بارز از این تکرار اشتباه هاست.  پس از بمب گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی، حکومت به سرکوب خشونت بار سازمان مجاهدین پرداخت و هزاران تن از اعضاء و هواداران آن را دستگیر، زندانی و اعدام کرد.  روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، در پی کشف یک خانه تیمی مجاهدین در تهران، موسی خیابانی فرد شماره ۲ سازمان و اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی) در درگیری کشته شدند.  عصر همان روز، تلویزیون لاجوردی جلاد معروف و کریه حکومت را نشان داد که در حالی که کودکی خردسال ـ مصطفی پسر اشرف ربیعی و مسعود رجوی ـ را در آغوش داشت و به زعم خود می خواست رأفت و عطوفت حکومت اسلامی را به نمایش بگذارد، خبر از متلاشی شدن قطعی به قول خودش “گروهک منافقین” می داد.  از آن زمان تاکنون ۳۲ سال است که حکومت با رفتارهایی جنایتکارانه ـ که موجب شرمساری و لکه دار شدن نام ایرانی است ـ هر از چندگاه، به کشتار جمعی مجاهدین می پردازد و هربار نیز ادعا می کند که آخرین بقایای “گروهک منافقین” را از بین برده است.  یک بار آنان را در عملیاتی موسوم به “مرصاد” در مهران به دام می کشد و کشتار می کند، باری دیگر در تابستان ۱۳۶۷، هزاران جوان که دوره محکومیتشان به پایان رسیده یا نزدیک به پایان بوده را با حکم جنایتکارانه آیت الله خمینی اعدام می کند، روزی دیگر به قول خودش ردپای آنان را در “فتنه ۸۸” می یابد و سرانجام نیز به دستیاری حکومت جنایتکار و دست نشانده نوری المالکی در عراق، با یورش به پایگاه اشرف ۵۲ تن را قتل عام می کند و ۷ تن دیگر را می رباید و به گروگان می گیرد.  در تمام این مدت، سازمان مجاهدین نیز که به ادعای پوچ حکومت بارها “متلاشی” شده و از بین رفته، در حالی که در واقع سازمان یافته و نیرومندترین تشکل اپوزیسیون برونمرزی است، ضربه های کاری و جانانه ای به نظام ولایت مطلقه فقیه وارد کرده که نمونه آن افشای فعالیت مخفی هسته ای نظام است که مخمصه ای بزرگ برای آن به بار آورده و “نرمش قهرمانانه” محصول این ضربه است.

نمونه دیگر مسئله مبارزه حکومت آخوندی با مواد مخدر است.  پس از انقلاب، صادق خلخالی جلاد و دیوانه مدعی شد که با اعدام هزار نفر می تواند مسئله مواد مخدر را برای همیشه حل کند.  از آن زمان تاکنون، ده ها هزار نفر به جرم قاچاق یا فروش مواد مخدر اعدام شده اند و حکومت مرتب لاف از بین بردن قاچاقچیان و متلاشی کردن باندهای قاچاق را می زند و با این حال به گزارش سازمان ملل متحد، جمهوری اسلامی بالاترین میزان سرانه مصرف مواد مخدر در دنیا را دارد و دستیابی به مواد مخدر از خرید سیگار آسان تر است.

نتیجه طبیعی این خود قدرت مطلق پنداری و خیره سری نابخردانه در حل مسایل جامعه با زندان و کشتار و اعدام، این شده است که شمار زندانیان نسبت به پیش از انقلاب بیش از ۲۵ برابر شده و جان ده ها هزار ایرانی قربانی بی خردی جنایتکارانه نظام ولایت مطلقه فقیه شده و همچنان می شود.  در آخرین رویداد از این نوع، شامگاه جمعه سوم آبان یک پاسگاه مرزی نیروی انتظامی در سراوان بلوچستان مورد حمله یک گروه شورشی مسلح قرارگرفت و ۱۴ سرباز وظیفه و مرزبان کشته و شماری نیز مجروح شدند.  سحرگاه روز بعد ـ با گذشت کمتر از ۱۲ ساعت ـ، حکومت جنایتکار آخوندی در یک اقدام “مقابله به مثل” نامیده شده، ۱۶ زندانی بلوچ را اعدام کرد.

محمد مرزیه، دادستان بیدادگر حکومت در زاهدان، نام این عمل جنایتکارانه و خلاف همه موازین حقوقی و قضایی ـ حتی قوانین خود حکومت ـ را “در پاسخ به کشته شدن ۱۴ عضو نیروهای مرزبانی” نهاد و گفت: «با توجه به هشدارهایی که از قبل به عوامل اشرار و گروهک های معاند نظام داده بودیم که اگر هرگونه اقدامی که سبب آسیب رساندن به عوامل امنیتی و انتظامی صورت بگیرد، اقدام به مقابله به مثل می کنیم»!

یک روز بعد، گروهی موسوم به “جیش العدل” مسئولیت حمله به پاسگاه مرزی و کشتار مرزبانان را به عهده گرفت.  به گزارش تارنمای “دیگربان”: «خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران نخستین رسانه ای است که گروه “جیش العدل” را مسئول این درگیری معرفی کرده است… سایت امنیتی “بولتن نیوز” گزارش کرده که: این اشرار مسلح به کلیه سلاح های نیمه سنگین از جمله آر پی جی ۷ و مسلسل های خودکار بوده اند.  این سایت گروه “جیش العدل” را گروهی “تروریستی” معرفی کرده که از سوی عبدالرحیم ملازاده راه اندازی شده است… ملازاده بعد از دستگیری برادرش عبدالحمید ملازاده به اتهام مشارکت در شهادت مولوی جنگی زهی به پاکستان متواری شده و گروه “جیش العدل” را تشکیل داده است… از گروه “جیش العدل” به عنوان جایگزین “جُندالله” به رهبری عبدالمالک ریگی نام برده می شود که پس از اعدام وی ازسوی جمهوری اسلامی فعالیت آن متوقف شده است».

از فحوای بیانیه ای که “جیش العدل” منتشرکرده چنین برمی آید که درگیری فراتر از حمله یک گروه مسلح به یک پاسگاه مرزبانی و کشتار کارکنان آن است و منشاء آن را باید در جایی دیگر جستجو کرد.  تارنمای حکومتی “تابناک” حکومت عربستان سعودی را مسئول این کشتار معرفی می کند: «اکنون که خاندان آل سعود مزه شکست را در سوریه، عراق و لبنان چشیده اند و می بینند که ایران و امریکا در حال برقراری رابطه ای اندک هستند، تروریست های خونریز، کج فهم و دیوانه خود را راهی ایران می کنند تا به زعم خود از ایران انتقام بگیرند».

اگر این ادعای تارنمای “تابناک” درست باشد، انگیزه آن واکنش به مشارکت حکومت آخوندی در جنایت های رژیم بشار اسد است و اگر نظام ولایت مطلقه فقیه از اندکی خرد برخوردار بود، درمی یافت که با آشوبگری و شرکت در سرکوب و جنایت در سرزمین های دیگر نمی توان انتظار امنیت و آرامش در درون مرزهای خود را داشت.  عبدالستار دوشوکی، نویسنده بلوچ مقیم انگلستان و رییس مرکز مطالعات بلوچستان، در تاریخ ۶ آبان در نوشتاری با عنوان “اعدام غیر انسانی ۱۶ زندانی بلوچ…” می نویسد: «حماقت آمیخته با تعصب جنایتکارانه مقامات جمهوری اسلامی، و ناآگاهی آنان از دام پهن شده، آنها را کور و کر کرده است و تعجب آور نیست که جیش العدل از اعدام بلوچ ها به نوعی استقبال می کند و آن را تبریک می گوید.  اگر جیش العدل و حامیان آنها موفق شوند جنگ را از شاخه سوریه به بلوچستان سوق بدهند، باید از آینده بلوچستان هراسید و هشدار داد، زیرا بلوچ ها نمی خواهند و نباید وارد جنگ نیابتی از سوی دیگران شوند و آتش کینه و نفرت خانمانسوز را از آن سوی خاورمیانه به داخل خانه های خود سوق بدهند… جمهوری اسلامی نیز باید بداند که با اعدام و بلوچ کشی تخم کین می کارد و جهادی و بمب گزار انتحاری درو خواهد کرد».

اشاره مشفقانه و هشداردهنده آقای دوشوکی به این زبانزد است که: “آن که باد می کارد، توفان درو می کند”.  اما، نظام ولایت مطلقه فقیه حکومتی است که شامگاه نخستین روز تولد خود ـ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ـ را با خونریزی و اعدام در پشت بام مدرسه علوی آغاز کرده و تاکنون نیز بی وقفه به این کار ادامه داده و به احتمال قوی تا پایان حیاتش هم خواهد داد.  چنین حکومتی نمی فهمد که معنی کاشت باد و دروی توفان چیست!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com