بیماری دشمن پنداری و دشمن ستیزی سیدعلی خامنه ای روز به روز ابعادی گسترده ترمی یابد و به همان نسبت نیز حلقه خودی ها تنگ و تنگ تر می شود.   


شهروند ۱۲۴۵  پنجشنبه ۳ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

بیماری دشمن پنداری و دشمن ستیزی سیدعلی خامنه ای روز به روز ابعادی گسترده ترمی یابد و به همان نسبت نیز حلقه خودی ها تنگ و تنگ تر می شود.  سرعت و شدت این روند افزایش دشمنان و کاهش دوستان، در رویدادهای پس از ۲۲ خرداد به حدّی است که اگر ادامه یابد ـ که دلیلی هم برای ادامه نیافتنش نیست ـ درآینده ای نه چندان دور، می توان حلقه خودی های ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه را در یک مینی بوس جابجا کرد!

در ادامه این روند، روز یکشنبه هشتم شهریور سیّدعلی خامنه ای گروهی از استادان دانشگاه وفادار به خود را گرد آورد تا ضمن دلجویی از دکتر روح الامینی، رییس انستیتو پاستورکه فرزند۲۵ ساله اش در بازداشتگاه کهریزک چنان وحشیانه مورد ضرب و شتم قرارگرفت که در راه رساندن به بیمارستان جان سپرد، جبهه جدیدی از"دشمنان" را نیز به استادان دانشگاه بنمایاند!

 در این سخنان، که آشکارا از به اصطلاح "اعترافات" چند روز پیش سعید حجاریان در دادگاه نمایشی استالینی تأثیر پذیرفته بود، خامنه ای "علوم انسانی" را نیز در جبهه "دشمنان" قرار داد وگفت: «آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها منجر به ترویج شکّاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد».  او در ادامه سخنان خود ضمن اشاره به این که از مجموع سه و نیم میلیون دانشجوی در حال تحصیل در دانشگاه ها، بیش از دو میلیون نفر در رشته های مختلف "علوم انسانی" تحصیل می کنند، گفت: «این مسئله نگران کننده است زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاه ها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرّز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست»!

سیّدعلی خامنه ای، طبق معمول خود که متکلّم وحده است و با گفت وگو و پرسش و پاسخ میانه ای ندارد، توضیح نداد که چگونه سی سال پس از"انقلاب فرهنگی" و تعطیل بیش از دو ساله دانشگاه ها و پاکسازی های گسترده در سطح استادان و جایگزینی آنها با استادان به اصطلاح "مکتبی و متعهد" هنوز هم آنچه که این استادان به بیش از دو میلیون دانشجوی رشته های علوم انسانی می آموزند «منجر به ترویج شکّاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی» می شود؟!

 در سی سال گذشته، حوزه های علمیه و مراکز ریز و درشت به اصطلاح تحقیقات و تبلیغات اسلامی، ارقام هنگفتی از بودجه کشور و ثروت مردم به فقرکشیده شده ایران را به بهانه های گوناگون بلعیده اند.  چگونه است که صرف این همه بودجه و پول بی زبان نتوانسته از ولی فقیه رفع نگرانی کند تا مجبور نباشد با سرشکستگی بگوید: «این مسئله نگران کننده است…»؟!

 آیا واقعیتی که سیّدعلی خامنه ای از آن گله و شکوه می کند، این نیست که علوم، به معنی واقعی و غیرحوزوی، حتی اگر توسط استادان "متعهد و مکتبی" تدریس شوند، ناهمگونی خود را با "جهان بینی اسلامی" آشکار می کنند و ناگزیر«منجر به شکّاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی» می شوند؟!

 تکرار طوطی وار به اصطلاح "اعترافات" رندانه سعید حجّاریان توسط رهبر حکیم و فرزانه انقلاب، حتی فاقد همان نتیجه گیری طنزآلود و شکسته بسته ای است که سعید حجّاریان ارایه کرده بود.  او در طنزی تلخ وگزنده نتیجه گیری کرده بود که "در مملکت امام زمان" تدریس علوم انسانی و نظرات و آراء فیلسوفان و اندیشمندان دنیا، کاری بیهوده و نادرست است!

 در حالی که سیّدعلی خامنه ای نام دو میلیون دانشجوی علوم انسانی را نیز در فهرست بالابلند "دشمنان" ثبت می کرد، آیت الله حسینعلی منتظری، نظریه پرداز و رییس مجلس خبرگان تصویب کننده "ولایت فقیه"، فتوا داد: «مشروعیت ولایت باانتخاب صحیح و آزاد مردم محقق می شود و بدون آن [ولی فقیه] مشروعیت و مقبولیتی ندارد».

 بحث مشروعیت و مقبولیت ولی فقیه در جریان نماز جمعه ۲۶ تیرماه هاشمی رفسنجانی درگرفت.  در خطبه های آن نماز جمعه، هاشمی رفسنجانی گفت: «در صورتی که مردم حاکم اسلامی را نپذیرند، او باید به خواسته آنها احترام بگذارد».  روز بعد، آیت الله محمّد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان ـ که به گفته آیت الله شاهرودی آن را تبدیل به ویرانه کرده بود ـ گفت که حرف هاشمی رفسنجانی در مورد مبنای مشروعیت ولی فقیه نادرست است و مشروعیت ولی فقیه از سوی خداوند است و آنچه که از جانب مردم می آید مقبولیت است و نه مشروعیت!  پیش از آن نیز مراجع دیگری مانند آیت الله مشکینی و آیت الله مصباح یزدی گفته بودند که ولی فقیه از سوی خدا برگزیده می شود و خبرگان رهبری تنها او راکشف می کنند!

 در این که آیت الله منتظری در مبحث "ولایت فقیه" فردی صاحب نظر و صلاحیت است، کمتر می توان تردید کرد. با این حال، از اظهارنظر کم و بیش صریح او در مورد مشروعیت و مقبولیت ولی فقیه زیادهم نباید ذوق زده شد زیرا مفهوم مخالف آن این است که اگر«ولایت [فقیه] با انتخاب صحیح و آزاد مردم محقق شود» مشروعیت و مقبولیت دارد!

 نخستین اشکال در این مورد، قید "انتخاب صحیح و آزاد" است.  آقای منتظری تا پیش از عزل توسط آیت الله خمینی، به مدّت ده سال سمت قائم مقامی او را داشت و درآن سال ها کسی از او نشنید که بگوید انتخابات برگزارشده "صحیح و آزاد" نبوده اند.  بنابراین، "صحیح و آزاد"ی که آیت الله منتظری از آن سخن می گوید، در چهارچوب قانون اساسی ای ست که بسیاری از اصول آن ضّد دموکراتیک، تبعیض گرا و ناقض ابتدایی ترین حقوق مدنی و انسانی هستند و با منشور جهانی حقوق بشر تضاد دارند!

دموکراسی تنها به مفهوم حاکمیت رأی اکثریت مردم نیست. رعایت و محترم شمردن حقوق اقلیت و وجود امکان بالقوه تبدیل شدن آن به اکثریت و در دست گرفتن قدرت نیز هست.  قانون اساسی ولایت فقیه به شیوه ای خشن و قاطع و با دستاویز باور مذهبی، دگراندیشان و دگرباشانی که روزبه روز هم بر تعداد آنها افزوده می شود و سیّدعلی خامنه ای آنان را در گروه "دشمن" طبقه بندی می کند، را از این حقوق محروم می نماید.  در "ولایت مشروع و مقبول" مورد نظر آقای منتظری هم گروه هایی مانند: مجاهدین، مشروطه خواهان، چپ ها، لیبرال ها، سنّی ها، یهودی ها، مسیحی ها، بهایی ها، بی دین ها و… ـ حتی اگر مشمول رأفت اسلامی ولی فقیه قرارگیرند و دچار زندان و شکنجه و تبعید و اعدام و تیرباران و… نشوند ـ هیچ امیدی نیز به امکان در دست گرفتن مسالمت آمیز قدرت سیاسی نمی توانند داشته باشند!

 اختیاراتی که در اصل ۱۱۰ قانون اساسی به ولی فقیه داده شده،  اصل تفکیک و استقلال قوای سه گانه که بن مایه حکومت مردم سالار است را عملا نفی می کند، و حتی اگر در"انتخابات صحیح و آزاد" از پشتیبانی اکثریت قاطع مردم نیز برخوردار باشد، به دلیل تبعیضی که روا می دارد، چیزی جز یک حکومت استبدادی نخواهد بود.  چنین حکومتی نه مشروع است و نه مقبول.  در بهترین حالت، یک خلافت واپسگرای اسلامی است!

 

ایمیل نویسنده: snak1@live.ca