امروز اما "عصر اطلاعات دیجیتالی" نام گرفته و هنوز جرعه آبی از گلوی کسی در هر کجای عالم فرو نرفته، میشود هم زمان در سراسر جهان
اندوه و شادی، روز و شب، خوب و بد، زشت و زیبا، عدالت و ظلم و… ضمن اینکه همزاد یکدیگرند، هیچ کدام شان پایدار هم نیستند. آمد و شدشان هم دست خودشان نیست، همانگونه که ما آدمها.
نگاه به پشت سرمان اگر بکنیم و گامی به عقب، در روزهای صد سال پیش بگذاریم، شاهد خواهیم بود که شادیهای این سوی کره خاکی نمیتوانست با سرعت امروز جای خود را به رنجهای آن سوی کره بدهد. آن روزها اگر در آمریکا جشن زادروز مسیح برقرار بود و آن سوی کره خاکی که فاصله زیادی با آمریکا داشت، مرگ هزاران انسان به خاطر بلاهای طبیعی یا غیرطبیعی، به خاطر بی خبری شادی مردم آن سوی دنیا مکدر نمیشد. چنانچه شادی میلاد مسیح در این سو نمیتوانست اندوه آن سوی کره را کم کند. امروز اما "عصر اطلاعات دیجیتالی" نام گرفته و هنوز جرعه آبی از گلوی کسی در هر کجای عالم فرو نرفته، میشود هم زمان در سراسر جهان شاهد آن بود و به همین دلیل اگر رویداد مهمی در هر کجای دنیا رخ دهد میتواند بر غم و شادی همه جهان تاثیر بگذارد.
اکنون که زمان شادی است و مردم جهان جشن میلاد مسیح را با شمع و درخت و آذین بندیهای زیبا برگزار می کنند و صدای خنده هاشان همه جا طنین انداز است، ناگاه این شادی با خبری که رسانههای دیداری و شنیداری پخش میکنند، جای خود را به اندوه و اشک میدهد. اشک در غم کسانی که هرگز نه دیده اند و نه می شناسندشان. یا شاید با خوشبینی بتوان عکس آن را هم متصور شد که رویدادی دیگر غم و اندوه را به شادی تبدیل کند.
یک دهه از هزاره سوم میلادی میگذرد و در همین ده سال آنهم در ایام برگزاری مراسم زادروز مسیح سه حادثه توانست پایکوبی بخشی از مردم جهان که دل در گرو دیگران دارند را به اندوه تبدیل کند. همه ی آنها نه تنها دست از شادی و شادخواری کشیدند که دست یاری به سوی اندوه زدگانی دراز کردند که تنها مخرج مشترکشان انسان بودنشان بود. این ها کسانی اند که زیبایی را جایگزین زشتی و عدالت را جانشین ظلم کرده اند تا بدین گونه زندگی را برای همه، اگر نه سرشار از شادی کنند که گامی در جهت بهبود آن بردارند.
حوادث روی میدهند و هماره نتایجی به بار می آورند که گاه لبخند به لب می نشانند و گاه اشک در چشم، تا بر گونه جاری شود و شادی را بروبد و اندوه بر دل بنشاند. نتایج یک رویداد در روزهای بعد از حادثه اما می تواند چنان باشد که زخم ناشی ازآن هرگز التیام نیابد و یا بر عکس، حاصل آنچه که فردای یک رویداد تلخ شاهدیم، چنان است که اشکی اگر جاری ست، نشان شادی است و میبارد تا غبار اندوه را از چهره بروبد و لبخند بر لب بنشاند.
شش سال از زلزله ی "بم" میگذرد و هنوز این شهر بازسازی نشده و به گزارش بعضی منابع مستقل همچنان بخشی از مردم در کانتینر زندگی می کنند. زلزله زدگان شهر "بم" هنوز بی سر پناهند، اما مسلمانان جنوب لبنان که مورد هجوم وحشیانه دولت اسرائیل قرار گرفتند، همه خانه دار شدند و جنگ جنوب لبنان برایشان رحمت بود تا خانههای گلی شان مدرن شود و مردم "بم" در اندوه عزیزان از دست رفتهشان اشکشان را آبِ گِل کنند تا خشتی بر خشتی نهاده شود که باز با یک لرزه بر سرشان فرو ریزد و این دور باطل مرگ و زلزله و بی غمی مسئولان تکرار شود.
زمان سر ایستادن ندارد و رویدادها هم؛ یکی شاد و دیگری اندوهناک. در ابوقریب فاجعه رخ می دهد و صدام اعدام می شود. در افغانستان نیروهای ناتو جشن عروسی را بمباران می کنند و القاعده هر روز از روز پیش گویا قدرتمندتر می شود که آمریکا در سال ۲۰۱۰، سی هزار نیروی دیگر به آنجا گسیل میکند. حادثه هایی شاد و غم انگیز مدام ورقهای تاریخ را افزون تر از پیش میکنند.
***
اکنون پس از گذشت پنج سال شاهدان عینی و یک گزارش مستند تلویزیونی از منطقه سونامی زده در هند و سری لانکا نشان می دهد؛ موجی که خرابی به بار آورد، اگرچه تعداد زیادی را به هلاکت رساند، اما فردایی که برای بازماندگان رقم زده است، شرایط بهتر زندگی است. زنده ماندگان حادثه از کمکهای دولت و مردم در شبه قاره هند و از کمکهای بینالمللی در سری لانکا برخوردار شدند و با درایت مسئولان از زندگی مناسب تری نسبت به پیش از سونامی برخوردار شدند. چرا؟ شاید به این خاطر که این ها مردمانی هستند هندو و قرار است در آتش جهنم بسوزند. لابد به این خاطر که اگر لفت و لیسی هم بوده شامل بخشی از همه ی آن کمک ها شده و بیشتر آن صرف بازسازی شده است.
***
اوراق تاریک و روشن تاریخ هر روز بیشتر می شود و ماشین زمان هم بی وقفه در حرکت است.حوادث هم سوخت ماشینی هستند که تاریخ را میسازند؛ شیرین عبادی به خاطر فعالیتهای حقوق بشری اش جایزه صلح نوبل میگیرد و خاتمی رئیس جمهور وقت به او تبریک نمیگوید، آقای کروبی به گفته خودش دو ساعت خوابید تا پس از بیداری شاهد ریاست جمهوری احمدی نژاد باشد. رعایت حقوق بشر در ایران تحت الشعاع برنامه اتمی قرار میگیرد تا ایران جهنم روزنامه نگاران شود و ابتدائیترین حقوق انسانی شهروندان پایمال.
منابع مستقل خبر میدهند که هنوز مردم غزه بی سر پناه اند و در چادر زندگی می کنند و مدرسهها هم چنان باز نشده اند. خبر میرسد دولتهایی که قرار بود برای باز سازی غزه کمک مالی ارسال کنند، تعهد خود را به سبب درگیریهای بین حماس و جبهه آزادی بخش فلسطین که محمود عباس را رئیس جمهور می داند، هنوز انجام نداده اند. سازمان ملل قرار است جنایات نیروهای نظامی اسرائیل در غزه را بررسی کند و به شهادت تنی چند از سربازان اسرائیلی که عذاب وجدان خواب از چشمشان ربوده، توحش بی اندازه بوده است. شرایط در غزه پس از یک سال چنان وخیم است که در بیشتر کشورها در ایام جشن زادروز مسیح برای کودکان و مردم غزه باز هم کمک مالی مردمی جمع آوری شد و حتی یکی از دو دکتر نروژی که در آن روزهای آتش و خون در غزه بود و ضمن مداوای زخمی ها، چون چشم جهان عمل می کرد، در گزارشی که از غزه تهیه کرده، هشدار می دهد که اگر سیستم کمک رسانی به همین روالی باشد که امروز (تنها راه رساندن مواد خوردنی و آشامیدنی تونل هایی است که به طور غیرقانونی اندک موادی به درون شهر می رسد) علیرغم کاربرد راه های عملی سنتی توسط مردم، گرسنگی فراگیر می شود و جان هزاران نفر در خطر است.
"بم" ساخته نشده و کمک های مردم ایران و جهانیان معلوم نیست سر از کجا در آورده است. "غزه" هم مخروبه مانده تا مسلمانان به سر عقل بیایند و بیش از اندیشه به قدرت، مردم را دریابند.
سه حادثه و همه در روزهای برگزاری جشن میلاد مسیح در دهه اول هزاره سوم رخ داده است که یکی از این سه رویداد تلخ(سونامی در دسامبر۲۰۰۴ ) منتهی به بهتر شدن وضع زندگی مردم شده و دو دیگر که زلزله بم و حمله اسرائیل به مردم بی پناه غزه بوده است موجب بدتر شدن شرایط زندگی مردم بوده که گویا مسئولان این دو حادثه مسلمان اند و در اندیشه حوریان بهشتی کمکهای مردم جهان را برای بهبود و رفاه حال کسانی هزینه کرده اند که از زلزله زدگان و جنگ زدگان بهتراند.
***
اکنون باز مسیح را میلاد دیگری است و مردم جان به لب آمده ی ایران در فردای تولد مسیح با خروش خود زلزله بر جان کسانی انداخته اند که سال هاست ذره ای برای حقوق انسانی شهروندان اش اهمیت قائل نبوده اند. پیش لرزه های این زلزله ماه ها است که به طور جدی ریشه ی بی عدالتی را نشانه رفته است و اکنون باید امیدوار بود که با این زلزله که در روز عاشورا در تهران و شهرهای دیگر رخ داد، با چند پس لرزه درخت ظلم و بی عدالتی فرو ریزد و حق و آزادی جای آن را بگیرد. باز هم زلزله آن هم در ایران و روزهای پس از میلاد مسیح. این بار اما شاید امیدوار باشیم که فرو ریختن جور و ستم، شادی مردم جهان را دوچندان کند که عدالت و آزادی جای آن ها را خواهند گرفت.
از خود می پرسم آیا واقعا این آرمان که از پیش از برپایی جمهوری اسلامی در دل هامان خانه کرده و از سحرگاه مشروطیت به این سو در به در پیگیرانه در طلب آن هستیم، تحقق پیدا خواهد کرد؟ به خود دلداری می دهم که اگرچه هنوز هیچ کس برنامه ای برای فردای خشکیده شدن درخت جمهوری اسلامی اعلام نکرده، اما باید امیدوار بود که قانون مدارانه و با درایت همه چیز پیش می رود تا این زلزله موجب بازسازی خرابی های جنگ هشت ساله باشد و سی سال نابسامانی حکومت کسانی که به نام دین هر چه خواستند کردند.
زنده باد آزادی را فریاد می کشم و امیدوارم که آمال های سرخورده مان سرانجام به سامان برسد.
* عباس شکری نویسنده و مترجم آزاد در اسلو ـ نروژ و از همکاران شهروند در اروپاست که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.