شکوفه کاوانی ـ تنها راهی که کودکان ابوریژینال قادر به داشتن زندگی بهتری هستند، آن است که آنها را از خانواده هایشان جدا کرده تا در خانواده های سفید پوست یا یتیم خانه ها پرورش…

 

شهروند ۱۲۶۵ ـ پنجشنبه ۲۱ ژانویه۲۰۱۰


 

خبر خوبی شنیده ام مبنی بر اینکه قرار است که جناب آقای کوین راد در روز افتتاحیه ی مجلس استرالیا از بومیان استرالیا پوزش بطلبد. و این کاری است که از دیدگاه خود بومیان هم مدتهاست که عقب افتاده است. بخصوص که با نگاهی کوتاه به تاریخ صد سال گذشته  ی استرالیا به راحتی درمی یابیم که چه برسر بومیان آمده است.

از هنگامی که استرالیا توسط کاپیتان کوک در سال ۱۷۷۸ کشف شده تا به همین امروز ـ که البته قرار است که آقای کوین راد به این داستان پایان دهد ـ هنوز هم بسیاری از  استرالیایی ها قبول نکرده اند که در حق ساکنان اصلی این سرزمین، ظلمی روا شده است و حتی بسیاری از آنها معتقدند که ماجرای "نسل دزدیده شده" به نفع ابوریژینالها بوده است.  و اما داستان "نسل دزدیده شده" ی ابوریژینالها چیست.


 

متن تاریخی :


 

در سال ۱۸۸۳، یک ارگان دولتی به نام "دایره ی حفاظت از ابوریژینالها (بومیان استرالیا)" در ایالت نیوساوت ویلز استرالیا، پایه گذاری شد. در سال ۱۹۴۰؛ نام دایره ی حفاظت از ابوریژینالها، به "دایره ی حقوق مدنی ابوریژینالها " تغییر یافت که آنها تا سال  ۱۹۶۹  بومیان استرالیا را کنترل میکردند. نمونه ی این دوایر در هرکدام از ایالات و استانهای استرالیا وجود داشت. این دوایر بر این باور بودند که تنها راهی که کودکان ابوریژینال قادر به داشتن زندگی بهتری هستند، آن است که آنها را از خانواده هایشان جدا کرده تا در خانواده های سفید پوست یا یتیم خانه ها پرورش یابند، هرچند که خانواده های واقعیشان مایل به رفتن آنها نبودند.

دولت همچنین سیاستهای بسیاری راجع به بومیان استرالیا  داشت که بین سالهای ۱۹۰۹ و ۱۹۴۳ "قوانین حفاظت از ابوریژینالها در ایالت نیوساوت ویلز" نامیده میشدند. این قوانین به این معنا بود که "دایره ی حفاظت از ابوریژینالها"  زندگی مردم بومی استرالیا را کاملاً تحت کنترل داشت از جمله آنکه چقدر پول به آنها پرداخت میشود و چه کسی این پول را کنترل میکند و اینکه بومیان استرالیا میتوانند به چه مناطقی از استرالیا
سفر بکنند و کودکانشان در کجا به مدرسه میروند و اینکه آیا حتی مردم بومی استرالیا، حق حرف زدن به زبان خودشان و انجام مراسم رقص و آداب مذهبی خودشان را دارند یا نه؟  این در حقیقت  "قوانین حفاظت از ابوریژینالها" بود که بُردن، دزدیده شدن و گرفتن کودکان ابوریژینال از خانواده هایشان و وادار کردن آنها به زندگی در جای دیگری ـ بدون اینکه به آنها دلیل این کار گفته شود و یا اینکه خانواده های اصلی آنها در کجا هستند  ـ را محق میکرد.


 

در فاصله ی سالهای بین ۱۹۱۵ و ۱۹۳۹، هر رییس ایستگاه قطار یا پلیسی اجازه داشت که کودکان ابوریژینال را از خانواده های واقعیشان جدا کند، اگر که او بر این باور بود که این کودکان در جای دیگر، زندگی بهتری خواهند داشت مثل رفتن به یک خانواده ی سفید پوست، یا یک پرورشگاه و یا یک انستیتوی پرورشی.

دولت همچنین می گفت که بومیان استرالیا که دورگه هستند یعنی یکی از والدین آنها سفیدپوست و والد دیگر ابوریژینال بود، از مزیت خاصی برخوردار هستند و به آنها گواهی  "مصونیت خاص"  اعطاء میشد. این گواهی مصونیت به نام  "برچسب  سگ"  هم خوانده میشد که به این معناست که با کسی که دارای این برچسب بود، دیگر مثل یک ابوریژینال رفتار نمیشد، بلکه خود آنها هم باید تظاهر به سفید پوست بودن میکردند و اجازه نداشتند که با خانواده های اصلیشان، هیچ تماسی داشته باشند.

دولت بر این باور بود که هرچه بیشتر از این گواهیها به بومیان استرالیا داده شود، تعداد بیشتری از بومیان استرالیا، سفیدپوست خواهند شد و فکر میکردند که این خیلی هم خوب است. این یکی از راههایی بود که بومیان استرالیا را به میان خویش راه داده و قبول میکردند.  " قبول کردن و پذیرفتن اندیشه ها، رفتار و غذای بیگانگان"  امر بزرگی بود  که قرار بود بر مبنای آن، بومیان استرالیا را بیشتر تبدیل به مردم سفید پوست بکنند و این در حقیقت به این معنا بود که آنها باید دین سفید پوستان، تحصیلات و نحوه ی زندگی آنها را اتخاذ کنند.

میسیونرهای مذهبی کلیسا و مدارس، مسئول پذیرفتن و به میان خویش راه دادن بومیان استرالیا به دنیای سفید بودند و کمکهای مالی از طرف کلیسا و دولت، جهت تحقق این امر به آنها پرداخت میشد. در دهه ی ۱۹۵۰، دولت لایحه ای تصویب کرد به این مضمون که آنها هم نیز مایل هستند که ابوریژینالها دارای همان حقوق و مزایای سفیدپوستان باشند. اما آنها هنوز هم حق رای دادن نداشتند، حقوق برابر در مقابل کار مساوی با سفید پوستان، دریافت نمیکردند و دولت هنوز هم یکی از هفت کودک بومی استرالیا را از خانواده ی واقعیشان جدا میکرد و در مقابل، تنها یکی از سیصد کودک سفیدپوست از خانواده ی واقعیشان، جدا شده بودند.

سیاستهای "حفظ و پذیرش" دولت استرالیا بود که سبب آن شد که خانواده ها و جوامع بومی استرالیا تقریباً متحمل زیان بسیار شده و از بین رفتند. کودکانی که بدین طریق از والدین واقعی خویش جدا شدند به نام  "نسل دزدیده شده"  شناخته شده اند و تنها در ایالت نیوساوت ویلز، بین پانزده تا بیست هزار نفر تخمین زده میشوند. حتی در طی جنگ جهانی اوّل،  وقتی که بین چهارصد تا پانصد بومی استرالیا برای استرالیا به عنوان سرباز می جنگیدند، دولت کودکان ابوریژینال را از خانواده هایشان جدا میکرد که این امر حتی شامل حال آنهایی هم میشد که پدرانشان در آن زمان در خارج از کشور در حال جنگ بودند و در ارتش استرالیا خدمت میکردند.

در سال  ۱۹۵۷،  "دایره ی حقوق مدنی ابوریژینال"  به خانواده های سفیدپوست آگهی داد که کودکان ابوریژینال را به فرزندی بپذیرند تا از مخارج دولت برای نگهداری پرورشگاهها کاسته شود. این خانواده های فرزند قبول کرده،  اغلب رفتار خوبی با این کودکان داشتند، اما همواره از این امر مطلع بودند که شغل آنها آن است که کاری کنند که کودکان ابوریژینال، بهتر در جامعه ی سفیدپوست  جا بیفتند. 


 


 

* این مطلب ترجمه ای بود از پیوست کتاب "من کیستم؟" نوشته  ی دکتر آنیتا هیس که توسط  نویسنده ی این مقاله ـ شکوفه کاوانی ـ ترجمه شده و توسط انتشارات مروارید در  سال ۱۳۸۸ در ایران  چاپ شده است .


 

This book has been published in  Iran by  Morvarid  Publishers in  ۲۰۰۹.

  Heiss, A 2006 , Who am I ? the diary of Mary Talence,Scholastic Press, Sydney.