جمعه ۴ اکتبر ۲۰۱۳، در یکی از اتاق های مرکز امور شهری نورت یورک، ایرج رحمانی، شاعر و قصه نویس، تازه ترین رمان خود را با عنوان “فرار به سامراء” به جمعی از علاقمندان به کتاب و ادبیات معرفی کرد.
این جلسه از شکل مرسوم رونمایی کتاب خارج و به صورت گفت و شنید درباره کتاب و نشر و ادبیات با حاضران در جلسه برگزار شد.
ایرج رحمانی، سی سال است که از ایران مهاجرت کرده و به کانادا آمده است. از سال ۱۹۹۰شروع به انتشار شعر و قصه هایش کرد و تاکنون سه مجموعه شعر و چهار رمان و یک مجموعه قصه منتشر کرده است.
در آغاز از رحمانی درباره ی اسم کتاب توضیح خواسته شد. او گفت: اسم کتاب برمی گردد به یک داستان عبری در تلموذ. سلیمان نبی یا شاه سلیمان با دو تن از دوستانش نشسته که [فرشته] مرگ را می بیند که خیلی غمگین است. از او می پرسد چرا غمگینی؟، می گوید این دو دوست تو اجلشان رسیده. سلیمان هم این دو نفر را جایی می فرستد که از دست مرگ رهایی یابند. آنها را می فرستد به شهر لوز. روز بعد مرگ را می بیند که خوشحال است، می پرسد چرا خوشحالی؟ میگوید این دو نفر را در لوز خواسته بودند. بر اساس این داستان، جان اوهارا نویسنده ی آمریکایی داستانی می نویسد به نام “قرار ملاقات در سامراء” در آنجا داستان این گونه می شود که تاجر بغدادی نوکرش را برای خرید به بازار می فرستد، نوکر هم در بازار در بین جمعیت می بیند مرگ یک گوشه ایستاده و به او نگاه می کند. می ترسد و به خانه می رود و ماجرا را به ارباب می گوید و از او اسبش را می خواهد تا فرار کند. ارباب هم اسبش را می دهد تا او برود به سامراء که حدود ۱۵۰کیلومتری بغداد است. ارباب به بازار می رود تا بپرسد چرا مرگ نوکر او را ترسانده. از او می پرسد چرا نوکر مرا ترساندی، مرگ می گوید من تهدیدآمیز به او نگاه نکردم، خیلی تعجب کردم چرا در بغداد است چون قرار ما امشب در سامراء است.
رحمانی توضیح می دهد: شخصیت این داستان هم به نام کاوه، از تهران فرار می کند و می آید تورنتو تا جانش را حفظ کند. اما زجری که از گذشته می کشد باعث می شود که در تورنتو یا در واقع سامراء خودکشی کند، آن هم نه خودکشی فیزیکی بلکه از گذشته ی خودش می بُرَد.
در ادامه نویسنده بخشی از رمانش را خواند.
پس از آن، نیاز سلیمی از رمان گفت و تأکید کرد که به عنوان یک خواننده نظر می دهد و با متر و معیار نقد ادبی آن را نخوانده. او گفت: این کتاب روی من خیلی تأثیر گذاشت و بعد از خواندنش به ایرج گفتم که به نظر من این کتاب به یک شکلی صد سال تنهائیه، منظورم این نیست که از روی آن کپی شده، بلکه یک چنان کیفیتی دارد. همه می دانید که درباره ی صد سال تنهایی گفته اند که این کتاب به شکلی تاریخ انسان است در حالی که در قالب داستان یک خانواده را دنبال می کند. کتاب ایرج تاریخ نسل ماست، دقیقا نسل همسن و سال های من. کتاب در سه بخش است. بخش اول نسلی ست که انقلاب کرده، بخش دوم نسلی ست که بعد از انقلاب وارد عرصه ی اجتماعی می شود و بخش سوم آواره ها هستند که مائیم.
در ادامه سلیمی بخشی از شروع کتاب را خواند و توضیحاتی درباره اش داد.
پس از خواندن بخش دیگری از کتاب توسط نویسنده، پرسخ و پاسخ با جمع بود.
اولین پرسش در این مورد بود که دیگر پدیده ی مهاجرت تغییر پیدا کرده و همه چیز سیاه نیست و نکات مثبت بسیاری دارد. رحمانی نکات مثبت مهاجرت، بویژه تغییرات مثبت فرهنگی ـ شخصیتی را تائید کرد و گفت، منظور کتاب این نیست که مهاجرت بد است و یا فردی فرار کرده و بیچاره و غمگین است، بلکه بحث بر سر فرار از گذشته است. یکی از مشکلات عمده ی ما این است که گذشته گرا هستیم و بار عظیمی از گذشته را حمل و با آن زندگی می کنیم. داستان می خواهد این را بگوید که یک بار برای همیشه باید با گذشته تسویه حساب کرد، چون واقعا فردا روشن تر هست و سرزمین های بهتر هم هست و آدم های بهتر هم هستند، پس باید تغییر کرد.
پرسش دیگر با اشاره به داستان سلیمان در عهد عتیق این بود که این همه سوژه چرا این را که قبلا هم در موردش دیگران نوشته اند، انتخاب کردید؟ رحمانی گفت: یکی از مشکلات عمده ی ایرانیان عدم درک دمکراسی ست. رمان اتفاقا یک فضای دمکراتیک ایجاد می کند هم برای نویسنده و هم برای خواننده و هم برای شخصیت ها ـ اگر کار مدرن باشد نه اینکه نویسنده فقط حرف بزند. بنابراین در این فضای دمکراتیک همه محق هستند هر چیز که می خواهند بنویسند، هر موضوعی که می خواهند بنویسند و هیچ کس هم نمی تواند معترض شود که چرا این را نوشته ای. این از خصوصیات کشورهای متمدن است، منتها در کشورهایی مثل ایران، این عقب افتادگی مذهبی ـ خصوصا شیعی ـ در ذهن و ضمیر همه ی ما بوده خصوصا اهالی چپ که خودم یکی از آنها بودم و بعضی از روشنفکران ما. من در اینترنت دیدم که بعضی دائم خط کش دستشان هست که چرا فلان آدم این را نوشته و وقتی با او صحبت می کنی هزار جور صحبت های زیبا در مورد دمکراسی می کند در حالی که عمیقا با آن بیگانه است. آزادی انتخاب موضوع حق همه است.
نوشته های ایرج رحمانی را با هم مرور می کنیم:
مجموعه شعر “در باغ های تردید”(۱۹۹۰)، مجموعه قصه “آقای صاد، آقای صاد”(۱۹۹۲)، رمان “دریا در مشت” (۱۹۹۴)، مجموعه شعر “بر ساقه هنوز (۱۹۹۵)، مجموعه شعر”سرودهای جانب آبی”(با بهروز سیمایی۱۹۹۷)، رمان “اتفاق آنطور که نوشته می شود می افتد”(۲۰۰۱)، رمان “اسامه، یک بدیهه نویسی(۲۰۰۳) و رمان “فرار به سامراء”(۲۰۱۳).