شماره ۱۲۰۲
جلسه استیضاح کردان در مجلس

درست است که آقای کردان افتیضاح کرد و استیضاح شد، اما بنیانگذار مکتبی خاص گردید که نامش را برای همیشه وارد فرهنگ لغات کرد.

اگر به گوگل سری بزنید در مقابل کلمه “کردانیسم” چیزهائی نوشته اند که مودبانه اش می شود: مکتب دروغگوئی به ملت.

قبل از این استیضاح، سه نماینده اصولگرا از جریان “رایحه خوش خدمت” برای تشریح فضای به وجود آمده در مجلس و افکار عمومی با آقای احمدی نژاد ملاقات کردند.

علی اصغر زارعی، حمید رسائی و مرتضی آقاتهرانی، سه نماینده اعزامی یقیناً گفته بودند قربان خاکپای جواهرآسایت گردیم، مدرک جعلی آقای کردان، کتک خوردن آقای عباسی نماینده دولت که چک ۵ میلیون تومنی خیر می کرد بلکه با حقه بازی به نفع آقای کردان امضاء جمع کند، دفاعیات الکی جنابعالی از کردان، همه و همه گندش درآمده است.

بوی نامطبوع این دکترای قلابی و عواقبش، چنان همه گیرشده است که بسیاری از ایرانی ها در دماغشان را می گیرند و به خیابان می روند.

این نمایندگان به رئیس جمهور گفتند باید یک فکر اساسی برای مملکت کرد چون اگر بخواهیم با اسامی دهن پرکنی مثل “رایحه خوش خدمت” حریف این بو بشویم، مثل این است که بخواهیم جوی پر از لجنی را با یک پف از این اسپری های خوشبوکننده معطر کنیم!


کوروش، پادشاهی که مردم دنیا را بدبخت کرد!


چون می دانم که آدم فراموشکاری هستید، اجازه بدهید یادآوری کنم که همین یکی دو هفته پیش روزکوروش بود. اسم کوروش را که حتماً شنیده اید؟ همان کسی است که برخی معتقدند برای اینکه معروف شود، اولین امپراتوری جهان را برپا کرد.

او در این راه چنان پدری ازش درآمد و چنان بی خوابی ای کشید که محمد رضا شاه دلش به حال او سوخت، برایش یک مرخصی طولانی تجویزکرد و خطاب به او گفت: کوروش، آسوده بخواب که ما بیداریم و از همان روز به بعد، مادرمرده دیگر نتوانست حتی یک چرت بزند، خواب راحت که هیچی!

قبرش را به آب بستند و با تهیه یک استشهاد محلی! ثابت کردند که همجنس گرا بوده است و به همین دلیل کسانی را که امسال می خواستند کنار مقبره اش بروند و برایش بزرگداشت برگزارکنند، به باد کتک گرفتند.

وی همان پادشاهی است که به سعدی گفت یک شعر در مورد بشر بگو تا از سر تقصیراتت بگذرم. سعدی هم که مزه شلاق های امیرمبارزالدین را چشیده بود، فی البداهه و بدون توجه به اینکه شعری که در حضور پادشاه می خوانند باید قافیه ای درست و حسابی و آبرومند داشته باشد، سرود که :

بنی آدم افراد یک کشورند /که از ترس شلاق در می روند!

نوشته اند که کوروش پس از شنیدن شعر سعدی لب ورچید، بسیار ناراحت شد، و دستور داد تا روز بعد مردم را در میدان بزرگ شهر جمع کنند.

او وقتی با کبکبه و دبدبه وارد میدان شد به مردمی که از ترس مثل بید می لرزیدند گفت نترسید، من از آن حکامی نیستم که پوست ازکله مردم می کنند. به سربازانم دستور داده ام از این به بعد همه افراد بشر را داخل آدم حساب کنند وکاری به کار عقاید سیاسی و دین و مذهب آنها نداشته باشند. آزادید، بروید خوش باشید.

و همین مسئله، یعنی همین دستور الکی و نسنجیده، باعث بدبختی نسل امروز بشر شد!

کوروش همان پادشاهی است که دستور داد منشوری بنویسند و برای سازمان ملل متحد بفرستند بلکه این سازمان برای دفاع از حقوق بشر یک اقدام درست و حسابی بکند و دستور داد شعر سعدی را هم بر سر در این سازمان بنویسند، بلکه به خاطر سعدی و شعرش هم که شده، کسی پیدا شود و مثل اون قدیم ندیم ها، آدم ها را آدم حساب کند.

دانشمندانی که در احوال کوروش مطالعه کرده اند معتقدند او بود که باعث بدبختی نوع بشر شد چون اگر او نیز مثل بقیه حکام اولین روزی که به تخت نشست مردم را در میدان شهر جمع می کرد و خیلی مختصر و مفید به آنها می گفت: خفه! و به قصر خودش برمی گشت، زندگی ما مردم چقدر شیرین می شد!

مطابق دستور و مثل پدرانمان، نوطق نمی کشیدیم، نان و ماست مان را می خوردیم و صدایمان هم درنمی آمد. نه می دانستیم بشر یعنی چی و نه می دانستیم حقوق بشرچیست؟ راحت و آسوده گندمی می کاشتیم و تحویل ارباب می دادیم بعد با خواهش و التماس یک کاسه از همان گندم را از ارباب گدائی می کردیم و به زندگی راحت و بی دغدغه خود ادامه می دادیم. خدا بگم چکارش کنه که مردم را خیالاتی کرد و به دردسر انداخت!


قرص ضد حاملگی، قدیمی شده است!


هفته گذشته کسالت جسمی، موجب شد حوصله نکنم که چیزی بنویسم. بجز خوانندگانی که با لحنی محبت آمیز اما طلبکار ایمیل زده بودند که: آقا کجائی و اگر اینجوری باشد که نمی شود و و و… ویراستار سایت شهروند هم با ارائه راه حلی جدید، برایم نوشت بعضی ها اجازه ندارند مریض شوند و شما یکی از آنها هستید. سایت شهروند هفتگی است، بنابر این اول مطالبتان را بفرستید، بعد یک هفته برای مریض شدن فرصت دارید!

دیدم ما ایرانی ها چه راه حل های جالبی به عقلمان می رسد که بقیه مردم دنیا بلد نیستند. مثلا سایت پیک ایران گزارش کرده است که پدر و مادری به جرم کشتن نوزاد خود بازداشت شده اند. جالب این بوده است که نوزاد قبلی این دو نفر هم به همین درد یعنی خوردن یک جسم سنگین به مغزش، دارفانی را وداع گفته است. ملاحظه می فرمائید که این پدر و مادرچه راه حل ساده وکم خرجی را جانشین قرص ضد حاملگی کرده اند!

خبر دیگر حاکی از این بود که دو زن درپوشش سفرهای زیارتی، ۴ میلیارد ریال کلاهبرداری کرده اند. آنها این کار را کرده اند که به افراد کم درآمد یاد بدهند فقط ننشینید توی خانه و نق بزنید که پول ندارم. ۱۲۴ هزار تا پیامبرداشته ایم، هر دفعه می شود یکی از آنها را بهانه زیارت قرار داد و علاقمندان آنها را سرکیسه کرد.

درهمین سایت خبردیگری بود مبنی بر اینکه درکازرون، پدری دختر خودش، خواستگار او و شش عضو خانواده خواستگار را به گلوله بست تا نشان بدهد که راستی راستی با این ازدواج مخالف است. ظاهراً هرچه به دخترش گفته بود بابا جان این خانواده وحشی و آدمکشند و به درد نمی خورند، دختره باورش نشده بود!


حقوق بشر در ایران زیاد هم هست!


جناب بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، شخصاً وضعیت حقوق بشر در ایران را نگران کننده توصیف کرده است.

این آقا که نه یک کلمه فارسی بلد است و نه تا به حال پایش را به ایران گذاشته است که با یک ایرانی صحبت کرده باشد، معلوم نیست از کجا فهمیده است که حقوق بشر در ایران نگران کننده است؟

نمی دانم آقای بان کی مون یک معلم، یک کارگر یا یک کارمند را بشر حساب می کند یا نه؟ این جماعت درکشور ما ماهیانه بیش از دویست هزارتومان حقوق می گیرند. (خیلی پوله به خدا. سی سال پیش باهاش یک ویلا می خریدند!) آیا این حقوقی که دولت ایران به بشر می دهد کم است؟ خود آقای بان کی مون در ماه دویست هزار دلار حقوق می گیرد که این رقم را کم و نگران کننده به حساب می آورد؟ این مائیم که باید نگران حقوق آقای بان کی مون باشیم، نه ایشان!

ایشان نمی دانند که اگر حقوق بشر بیش از اندازه زیاد شود، ولخرجی می کند و در منزلش تورم ایجاد می شود.

فرض کنید دولت بیاید و ماهیانه به هر کارمندی ده میلیون تومان حقوق بدهد. آن کارمند ننه مرده با اینهمه پول چه کند؟ چقدر برای زنش رخت و لباس و جواهر بخرد؟چقدر برای بچه هایش دفترچه و مداد رنگی بخرد؟ خود آنها به ستوه می آیند و می گویند بسه دیگه!

البته شاید منظور آقای بانکی مون از”حقوق بشر” حقوق دیگری باشد که ما با آنها آشنائی نداریم و نمی توانیم معنی اش را بفهمیم؟!






 

نسل بدشانس


تصور می کنم بروبچه های هفتاد هشتاد ساله ایرانی، عجیب ترین موجوداتی هستند که در روی زمین زندگی می کنند.

از تهران تا قم را سه روزه با الاغ سفرکرده اند و حالا اگر پول داشته باشند، مثل هموطن عزیزمان خانم انصاری، می توانند چند روزه به کره ماه بروند و برگردند.

همان حساب و کتابی را که ظرف دو ساعت با چرتکه می کردند، حالا ظرف چند ثانیه با کامپیوتر می کنند.

آب کثیف و آلوده جوی را وارد آب انبار می کردند و بعد با عبور دادن از پارچه، مثلا تصفیه و ضد عفونی! می کردند و بعد می خوردند وحالا آب evian فرانسه را نوش جان می کنند. بله این نسل، چیزهائی به چشم دیده است و تجربه کرده است که به افسانه بیشتر شبیه است تا به واقعیت.


در خبرها آمده بود دوربینی به بازار آمده است که قدرت تصویربرداری اش، هزار فریم در ثانیه است. یعنی تا تو بگوئی آخ ، دوربینه هزار تا عکس از آخت گرفته است!

اگر با این دوربین بخواهی از دستگیری زن بدحجابی که فیلم آن را صدها بار تلویزیون ها نشان داده اند عکس بگیری، از لحظه لگد خوردن تا پرت شدنش توی ماشین که فقط ۱۰ ثانیه طول کشیده است، می تواند ده هزار تا عکس تمام رنگی بگیرد.

سئوال مهمی که برای من مطرح است این است که چرا تمام اختراعات باید در دوران ما و در همین صد سال اخیر صورت بگیرد؟. نسل ما چه گناهی کرده است؟! این دانشمندان مگر زن و بچه و دوست دختر یا پسر ندارند که هر ثانیه یک اختراعی می کنند؟.

تلویزیون درست میکنند عین ماه، میروی با قرض و قوله و قسط و مسط میخری و می آوری منزل، به محض آنکه دوشاخه اش را زدی به برق و روشنش کردی، خودش خبر می دهد که: به تازگی تلویزیون جدیدی اختراع شده است که فلان امکان را هم در اختیار شما میگذارد

ای بابا، بر پدرتان صلوات، بگذارید یک نفس بکشیم. حداقل بگذارید قسط این وامانده تمام شود، بعد!

دویست و پنجاه سال طول کشید تا حضرت نوح یک کشتی ساخت. شماها چه خبرتان است آخر؟

اخیرا یک تلفن همراه خریدم و آوردم منزل. یکی از دوستان وارد را هم دعوت کردم که بیاید و یادم بدهد چه جور باید با آن کار کرد. به محض این که چشمش افتاد به تلفن بنده خندید و گفت این چیه خریدی مردحسابی؟ این که خیلی قدیمیه، تازگی ها یک تلفن هائی اومده که…



شاه سلطان حسین، بلیت نخریده انتظار برد داشت !


به گزارش فارس، وبلاگ خانه طلبه گی، شرایط و فرمول های استجابت دعا را رسماً اعلام کرده است. خدا پدر و مادر منتشر کننده این فرمول ها را بیامرزد که کاری بهتر از این در قرن بیست و یکم نمی شود کرد.

خود من شخصاً و هرگز نمی دانستم چرا بعضی وقتها دعایم خیلی سریع و مثل آب خوردن به نتیجه می رسد و بعضی وقتها هرچه زور زده ام و بیشتر دعا کرده ام، کوچکترین نتیجه ای نبخشیده است.

مثلا یادم است ماه پیش روز سی و یکم برج بود و آخر شب، تمام حقوق ماهیانه ام را خرج کرده بودم و کاملا بی پول بودم. از صمیم دل دعا کردم وگفتم خدایا اول برج را برسان که مردیم! فردا صبح که ازخواب بیدار شدم دیدم ای داد بی داد، اول برج شده است و می توانم بروم بانک حقوق بگیرم. به عبارت ساده تر، دعایم به فاصله چند ساعت مستجاب شد!

اما تا به حال هزار بار دعا کرده ام که خدایا مرا در قرعه کشی بلیت های بخت آزمائی برنده کن و از این بی پولی نجات بده، اما دعاها و التماس هایم کوچکترین اثری نکرده است و هرگز برنده نشده ام .

شاه سلطان حسین که گویا وضعش از من هم بدتر بوده. من لااقل بلیت می خرم، او بلیت نخریده دعا می کرده است که برنده شود!

می دانید که اصفهان هفت ماه در محاصره محمود افغان بود و در این مدت شاه و درباریان و مشاوران او کوشیدند تا از راه نذر و نیاز و چله نشینی و به کمک جنبل و جادو و جن گیرها و رمال ها و انواع و اقسام دعاها ، محمود افغان را شکست بدهند! اما متاسفانه این اقدامات شجاعانه و داهیانه،کاری از پیش نبرد، کار به قحطی شدید کشید به طوری که مردم ناچار از خوردن گوشت خروسگ وووو شدند( این وووو چون خیلی فجیع بود و حالتان را به هم می زد، اسم نبردم، اگر دلتان می خواهد بدانید دیگر چه چیزهائی می خوردند، خودتان بروید و بخوانید، اما لطفاً به دیگران نگوئید!) .

سرانجام شاه پس از تلاش ناموفقی که برای فرار کرد، به اردوگاه محمود رفت، تاج شاهی را بر سر او گذاشت و گفت فرزند، تا امروز قسمت بود ککودکان کارـ کودکان گل فروشه من شاه باشم و از امروز به بعد نوبت توست.

و لابد محمود افغان هم به اوگفته است: شاه سلطان حسین جان! توی حرمسرا نشستن و با خانمها یک قل دوقل بازی کردن و ضمناً دعا کردن، آدم را در جنگ برنده نمی کند. یادت باشه دفعه دیگری که به دنیا آمدی، بعد از دعا خودت هم یک تکونی بخوری.



کودکانی که به زودی میلیاردر می شوند!


وقتی ایرانی ها می گویند به بچه نباید رو داد، برای همین چیزهاست. نیم وجبی ها درس و مشق را که ول کرده اند هیچی، شهرها را که در اختیارگرفته اند به کنار، به تازگی توی جاده ها هم شعبه بازکرده اند.

اگر در بر همین پاشنه بچرخد، مطمئن باشید به زودی و هنگامی که قیمت هر میخک به یک میلیون تومان رسید، همه این بچه کوچولوها میلیاردرخواهند شد!


ایمیل نویسنده :


mirzataghikhan@yahoo.ca