می گویند هیچ کاری در جهان صورت نمی گیرد مگر اینکه خاصیتی داشته باشد. چه کسی چنین حرفی را زده؟ خبر ندارم. شاید هم کسی چنین چیزی نگفته باشد، ولی خوب که فکرش را می کنی، می بینی حرف بی ربطی هم نیست؟ بنا براین کاشکی یکی گفته باشد!

مثلا همین اختلاس های میلیاردی در ایران و این پولشویی های میلیاردی که در ترکیه صورت گرفته و خوشبختانه! یک سرش به ایران وصل است، صد جور خاصیت دارد که چون می دانم حوصله شنیدن و خواندن تمام صد جورش را ندارید، یکی دو جورش را به عنوان نمونه برایتان تعریف می کنم.

mirza

اولین خاصیتش را همه می دانند و من دیگر سرتان را درد نمی آورم. یک جوان ناکام، یعنی مجرد که علی الحساب بازداشت شده و در زندان است، ظرف چند سال به چنان ثروتی دست می یابد که می گویند وقتی خبرش را به قارون داده اند دودستی زده است توی سر خودش و گفته است خاک بر سر من گشنه گدا که به عنوان ثروتمند افسانه ای معروف شده بودم!

خاصیت دوم این اختلاس ها و پولشویی ها بهتر شدن حساب و هندسه مردم و دانش آموزان است.

قبل از کشف اختلاس سه هزار میلیارد تومنی، اصلا کسی خبر نداشت که در دنیا  و در حساب و هندسه، رقمی به نام میلیارد وجود دارد.

مردم عادی مثلا کارگران و کشاورزان، به عدد هزار که می رسیدند، انگار که به پایان دنیا رسیده باشند، چشمشان سیاهی می رفت،گیج گیجی می خوردند و دراز به دراز می افتادند زمین.

بعد از انقلاب به علت پیشرفت هایی که حاصل شد و کمک هایی که به کشورهای دیگر کردیم، مردم بدون آن عوارض قبلی، یعنی سرگیجه و سیاهی رفتن چشم، کم کم با صد هزار و پانصد هزار و میلیون هم آشنا شدند.

مردم هرروز در روزنامه ها می خواندند که ایران ۲۵۰ میلیون دلار کمک کرد به آقای فلانی و ۱۵۰ میلیون دلار کمک کرد به اون یکی آقای فلانی و یواش یواش فهمیدند که  چیزی به نام میلیون هم وجود دارد.

کارمندان، کارگران و کشاورزان کم کم با این ارقام آشنا می شدند ولی هنوز نمی دانستند که میلیون یعنی چی، چه شکلی است، چه قیافه ای دارد  و چند تا صفر جلو یا عقبش صف می کشند و حداکثرش خیال می کردند میلیون یک کمی بیشتر از هزار است یا تصور می کردند دو سه تا هزاری را که بگذاری کنار هم می شود یک میلیون!

این داستان گذشت، قیمت گوشت رسید به کیلویی سی چهل هزار تومن، خانه و ماشین میلیونی شد و در نتیجه عدد میلیون برای مردم عادی شد.

وقتی اختلاس سه هزار میلیارد تومنی صورت گرفت مردم دیدند که ای داد بیداد، چه رقم های خوشگل خوشگلی توی دنیا وجود داشته و آنها ازش بی خبر بوده اند!

کشف این اختلاس سطح فکر مردم را بالاتر برد و باعث شد خانواده های آینده نگر به فکر تربیت و آموزش بچه هایشان بیفتند. از آن ماجرا به بعد بود که شب به  شب، پدرها بعد از شام، بچه هایشان را صدا می کردند که : حسن یا رقیه، بیا بشمر ببینم تا چند بلدی  بابا جان …؟

پای مولتی میلیاردرهای جدید و اختلاس های تازه که به میان آمد، مردم دوباره کم آوردند و دیدند بابا میلیارد که دیگر پولی نیست ….باید فکری برای آینده کرد و رقم هایی کشف کرد که به درد بخورد و با واقعیت های جامعه همخوانی داشته باشد.

علاوه بر پدرو مادرها، معلمان مدارس نیز ناگهان به خاطر کنجکاوی ها و سئوالات بچه ها، با ارقامی روبرو می شدند که یک خروار صفر جلویش بود.

مورد داشتیم که یک معلم  تازه کار در جواب دانش آموزی که پرسیده بود: آقا اجازه، این رقم که اینهمه صفر داره یعنی چی؟ جواب داده بود هروقت به رقمی رسیدی که بیشتر از ۵ تا صفر داشت، صفرهای زیادیش را پاک کن!

دلیلش هم خیلی ساده بود. چون معلم ها پس از یک ماه جان کندن در کلاس های سرد یا گرم با هوای خفه و بوی بد، ۵۰۰ هزار تومان حقوق می گیرند، خیال می کنند رقمی بالاتر از ۵۰۰ هزار تومان وجود ندارد و چون رقم پانصد هزارپنج تا صفر دارد، آن را بالاترین رقمی می دانند که در دنیا وجود دارد!

به این دلیل بود که پس از پیدایش میلیاردرهایی مثل آقای محصولی، خاوری، رحیمی، زنجانی و ضراب، هم مردم و هم معلمان فهمیدند که چقدر سطح فکرشان پائین بوده است،  در دنیا صفرهای  بیشتری هم هست و ارقام بیشتری از هزار و ده هزار و صد هزار و حتی میلیون هم وجود دارد.

و این توجه به صفرها و شمارش صفرهای جلوی ارقام اختلاس شده، باعث شد سطح فکر مردم ایران برود بالا و حساب و هندسه آنها بسیار بسیار بهتر از قبل بشود.

حالا دیگر کار به جایی رسیده که مردم با گوشه و کنایه و گاه غیر مستقیم از اعداد و ارقام حرف می زنند جوری که آدم خیال می کند عقل شان پاره سنگ برمی دارد  یا موقع جواب دادن از اون چیزها مصرف کرده اند.

دو هفته پیش خود من از دوستم پرسیدم خبرداری کانادا ۳۰ درجه زیر صفره و توفان برف و یخ، زندگی پانصد هزار نفر از مردم را مختل کرده؟

لبخند تلخی زد و گفت: نگران آقای خاوری نباش. اون حتمن توی قصرش برق اضطراری داره. در حالی که در جواب من، به جای چنین پرت و پلایی، می توانست بگوید نه خبرندارم؟!

رانندگی با چشم های بسته

هفته گذشته تلویزیون ایران فیلمی از یک رکورد شکنی حیرت انگیز را پخش کرد که چشم همه مردم دنیا را چپ کرد.

دو ساعت رانندگی با چشم های بسته در خیابان های اصلی شهر یزد و در جاده بین اردکان و یزد!

در داخل و خارج ایران، خیلی ها به پخش این برنامه و کار این رکوردشکن اعتراض کرده و گفته اند  فرض می کنیم این آقای محترم، از جانش سیر شده باشد و قصد خودکشی داشته باشد. مردم عادی و رانندگان دیگر چه گناهی کرده اند که باید در تیررس او قرار گیرند و چرا تلویزیون باید از این اقدام غیرعاقلانه  حمایت کند و فیلم آن را به تماشا بگذارد که چند تا آدم روانی دیگر نیز به فکر شکستن رکورد او بیفتند؟

آقا جان ما ملتی هستیم با “نوبوغ” فوق العاده که هیچ کارمان عادی نیست  و با چشم های بسته کارهای دیگری هم کرده ایم. چرا آنجا اعتراض نکردید؟

مگر میلیون ها نفر از همین مردم با چشم بسته و ندیده و نشناخته نرفتند پای صندوق های رای و به آقای احمدی نژاد رای ندادند و زندگی میلیون ها انسان  و ثروت یک کشور را به خطر نینداختند؟

حالا چهار سال اولش را می بخشیم و می گوئیم شیفته قیافه سینمایی ایشان شده بودند! چهارسال دوم چی؟ دومین چشم بسته رای دادن به ایشان را چی بگیم؟

بنابراین وقتی کسی با چشم بسته می نشیند پشت فرمان اتوموبیل و زندگی صدها نفر را به خطر می اندازد، دیگر مسئله خیلی عادی است. فیلم را حتمن تماشا کنید.

 

 

پول تمیز و شسته و رفته!

سایت خبری پیک نت گزارش کرده است که پسر اردوغان نخست وزیر ترکیه نیز در شستن ۸۷ میلیارد یورو به بابک زنجانی و رضا ضراب کمک کرده است:

 دست همه شان درد نکند که اینقدر به فکر سلامتی مردم هستند!

بارها شنیده ایم و خوانده ایم که پول چیزکثیفی است چون دائم دست به دست می گردد و این آلودگی از همین طریق به همه سرایت می کند.

عامل بیشتر این کثیفی ها هم کشاورزان یا کارگران مرغداری ها هستند که با دست خاکی و مرغی، پولی را که به زحمت تهیه کرده اند می دهند به نانوایی و نان می خرند یا می دهند به دکتر و داروخانه و دارو می خرند.

اگر آدم های تمیزی مثل کسانی که در شستشوی این ۸۷ میلیارد دلار دست داشته اند وجود نداشتند، این پول کثیف همه مردم دنیا را کم کم به آنفلوآنزای مرغی مبتلا می کرد و پدر صاحاب بچه را درمی آورد.

شستشوی پول هم کار ساده ای نیست. اسکناس مثل قالی کرمان نیست که بندازیش لب باغچه و شیلنگ آب را بگیری روش تا تمیز بشه. شستشوی پول راهکارهای خودش را دارد و علم خاصی می خواهد.

من خودم یک دفعه یک اسکناس پنج هزار تومانی را که رویش شعار نوشته بودند از ترس اینکه فکر کنند شعار را خودم نوشته ام، بردم توی حمام و با ابر و صابون افتادم به جانش، آقا نیمساعت طول نکشید که کاغذه وا رفت!

حالا حساب بکنید وقتی شستشوی یک اسکناس اینقدر زحمت داشته باشد، شستشوی ۸۷ میلیارد دلار چقدر سخت و طاقت فرساست و چه زحمتی کشیده اند کسانی که در این کار دست داشته اند.  خدا خیرشان بدهد انشااله که اینقدر به فکر سلامتی ما مردم هستند!

 

هکرهای مهربان!

 

در خبرها آمده بود که هکرها موفق شده اند از طریق دوربین لپ تاپ، آدم ها را زیر نظر داشته باشند و به زندگی خصوصی آنها سرک بکشند.

hackers

بدیهی است که بین هکرها هم مثل بقیه اقشار مردم، هم آدم خوب پیدا می شود و هم آدم  بد. هم مومن پیدا می شود و هم خدا نشناس.

دختر خانمی تعریف می کرد که شب نیمه لخت روی تختم درازکشیده بودم و داشتم با دوست پسرم از طریق اسکایپ حرف می زدم که دیدم یک ایمیل برایم آمد که آبجی پیرهن خوابت را بکش بالاتر، یک پتو هم بنداز روی پرو پاچه ات. خدا را خوش نمی آید جوان مردم را نصف شبی از راه به درکنی و به گناه بیندازی!

یک مرد مسن از همکاران نیز تعریف می کرد که داشتم کتابی را که در مورد جنگ دوم  جهانی دانلود کرده بودم می خواندم و سخت سرگرم ماجرای حمله هیتلر به فنلاند بودم که برایم یک ایمیل آمد که: پدر جان، چایی ات که سرت شد هیچی، یک ساعت ونیم هم می شود که به دستشویی نرفته ای. توی سن و سال شما این کار خوب نیست و به کلیه هایتان آسیب می رسد!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.