گفت وگو با تابان اصفهانی نژاد نویسنده ی کتاب “زندگی گربه”

 

تابان اصفهانی نژاد، دختر ده ساله ی ایرانی ـ کانادایی شاید جوانترین نویسنده باشد، ولی حتما جوانترین کسی است که من تا به حال با او مصاحبه کرده ام.

تابان به تازگی کتابی منتشر کرده با نام “زندگی گربه: داستان کوچ و وفا” (Cat Life: The Story of Kooch and Vafa) که مورد توجه رسانه های کانادا از جمله سی تی وی قرار گرفت و یک مصاحبه ویدیویی هم با او انجام دادند.

تابان اصفهانی نژاد

تابان اصفهانی نژاد

پنجشنبه گذشته در دفتر شهروند میزبان او و مادرش ناتاشا منصوری بودیم تا در مورد کتابش بیشتر گفت وگو کنیم.

تابان با اینکه در کانادا به دنیا آمده و کتابش را هم به انگلیسی نوشته، اما فارسی را به خوبی صحبت می کند.

اول از همه از موضوع کتابش می پرسم.

تابان جان موضوع کتابت چیه؟

ـ کتابم قصه های کوتاه است از کارهایی که گربه هام کردند.

خوب آخه گربه مگه چیکار میکنه. منم دو تا گربه دارم یکی ده سالشه یکی چهار سال، ولی هر چی فکر می کنم نمیدونم چه داستانی باید ازشون بنویسم، می خورن و می خوابن. میشه کمی برامون درباره ی داستان هات توضیح بدی؟

ـ بعضی از داستان ها واقعیه، ولی بعضی هاشون رو خودم درست کردم.

مثلا کوچ یک بار افتاد توی ماشین لباسشویی و تقریبا غرق شد. یک بار هم از خونه رفت بیرون و گم شد، درباره ی اینها نوشتم.

وفا هم خیلی چیپس دوست داره، یک بار از ساک هالووین شهداد کیسه ی چیپس رو کشیده بود بیرون که بخوره.

جلد شهروند 1476- مورخ 6 فوریه 2014

جلد شهروند ۱۴۷۶- مورخ ۶ فوریه ۲۰۱۴

 چی شد اسم گربه هات رو  کوچ و وفا گذاشتی؟

ـ اول اسم وفا، جفا بود، دیدیم اسم خوبی نیست برای همین عوضش کردیم. وفا گربه ی شهداد برادرمه. کوچ گربه منه، اول اسمش لوسی بود، بابام گفت این اسم “لوسی”هست عوضش کردیم به کوچ، بابام گفت چون مثل ما کوچ کرده، اون هم از پناهگاه حیوانات اومده خونه ی ما.

کتابت برای بچه هاست یا بزرگترها هم میتونن بخونن؟

ـ کتابم برای همه است.

خانم منصوری به کمک میاد و میگه: برای هر کی که گربه دوست داره.

بعضی بچه ها از حیوانات مثل سگ و گربه می ترسن، تو چی شد که حیوان دوست شدی؟

ـ من دو سالم بود و شهداد چهار سالش که وفا اومد، اول فکر می کردم لولو هست، بعد کم کم خوشم اومد، بعد وقتی چهار سالم شد کوچ اومد.

تابان کلاس پنجم دبستان است، اما پاره وقت به مدرسه می رود و نیمی از روز را در خانه خود به درس و مشق اش می رسد. این رویه که به آن Home School می گویند، اینجا مورد قبول سیستم آموزشی هست. کودکانی که جلوتر از مواد درسی کلاس هستند، می توانند در خانه (با یا بی نظارت سرپرست یا والدین) به درس خود برسند و نیمه وقت به مدرسه بروند و یا فقط وقت امتحانات.

تابان جان بگو وضعیت درس خوندن توی خونه چه جوریه؟

ـ من تا ظهر خونه هستم و ساعت ۱۲ میرم مدرسه تا ساعت سه و نیم.

خانم منصوری شما در خانه با تابان کار می کنید؟

ـ نه من خودم معلم هستم و خونه نیستم، ولی چون کارگاه پدرش توی خونه است، تابان تنها نیست ولی صبح کسی با او کار درسی نمیکنه، خودش برنامه هاشو تنظیم میکنه و اگر کمکی بخواد من عصر با او کار می کنم.

چرا برای درس خواندن تابان چنین تصمیمی گرفتید؟

ـ تابان از کلاس جلو بود و خسته می شد و چون بعدازظهرها فعالیت های دیگه هم داره، ولی خونه موندن به معنی استراحت کردن نیست، اونجا هم چیز یاد میگیره.

تابان جان از چه زمانی درس خواندنت خانه مدرسه ای شده؟

ـ کلاس سوم را اصلا مدرسه نرفتم. چون کلاس اول و دوم خسته شده بودم هر چی تو کلاس میگفتن من قبلا خونده بودم برام جالب نبود، ولی کلاس چهارم می خواستم کمی هم با دوستام باشم، از همون زمان نیمه وقت رفتم مدرسه.

ناتاشا منصوری و رضا اصفهانی نژاد، پدر و مادر تابان، در سال ۲۰۰۰ به کانادا مهاجرت کردند و شهداد ۱۲ ساله و تابان ۱۰ ساله هر دو زاده ی تورنتو هستند. خانم منصوری معلم دبیرستان است و آقای اصفهانی نژاد تنها سازنده سازهای سنتی (تار، سه تار، کمانچه) و همچنین ویلن و گیتار در تورنتو است. او در ایران در این زمینه صاحب نام بوده و مُهر او بر بدنه ی سازها، نشان از مرغوبیت آنها دارد.

 تابان جان، چی شد که اصلا به فکر نوشتن کتاب افتادی؟

ـ یک روز توی خونه بودم، نشستم روی کاغذ چیزهایی نوشتم. عکس کوچ و وفا را هم داشتم بریدم روی مقوا چسبوندم و با منگنه کاغذها رو به هم وصل کردم و یک کتاب دستی درست کردم و بردم مدرسه. بعد مامانم گفت که یک مسابقه ای هست که میتونی کتابت رو چاپ کنی. منم دیدم خیلی ایده ی خوبیه، پس بیشتر بنویسم و تایپ کنم.

آن چند صفحه کتاب دستی شروعی شد برای اینکه تابان کتاب ۱۴۸ صفحه ای اش را اول ژانویه ۲۰۱۴ توسط انتشارات Createspace منتشر کند. Createspace موسسه خصوصی چاپ وابسته به آمازون است که برای تشویق نویسنده های جوان طی شرایط و مراحلی امکان چاپ کتاب های آنها را فراهم می کند.

ویراستار کتاب ناتاشا منصوری (مادر تابان) است.

خانم منصوری، چی شد که تابان به کتاب علاقمند شد. آیا روش خاصی در تعلیم و تربیت داشتید؟

ـ خوب من از کودکی برای بچه ها کتاب می خوندم. برادر تابان هم که دو سال بزرگتره، از همون کودکی کتاب زیاد می خوند، فکر کنم تابان با دیدن برادرش بیشتر تشویق شد تا کتاب بخونه. تابان یک سال و چندماهش بود کتاب اسباب بازیش بود، کتاب رو دستش می گرفت و از خودش صدا درمی آورد. سه سال و نیمش که بود، چون برادرش میخوند و می نوشت، اینهم اصرار که می خواد بخونه، برای همین اسمش رو کومون نوشتیم. بعد رفت مهدکودک دیگه بلد بود بخونه. خودش اصلا ادبیات دوست داره. کلا ما توی خونه همه کتاب می خونیم.

تابان جون نویسنده های مورد علاقه ات کیا هستن؟

ـ Brad Steiger و Sherry Hansen Steiger که در مورد گربه و هاپوها می نویسن.

کتاب فارسی هم می خونی؟

ـ بعضی موقع ها.

ناتاشا منصوری ـ خیلی کم فارسی می خونه، چون انگلیسیش از فارسیش جلوتر هست، وقتی کتاب های فارسی رو میخونه براش جذاب نیست.

غیر از کتاب خوندن دیگه چه سرگرمی هایی داری؟

ـ کتاب نوشتن و بازی کردن با گربه ها و نشستن روی تپه برف توی حیاط مون. بیرون خونه هم شنا و اسکیت میرم و ترامپولین خیلی دوست دارم.

ناتاشا منصوری ـ توی کلوب اسکیت هم خودش یاد میگیره و هم کار داوطلبانه میکنه و در یاد دادن اسکیت به بچه ها به مربی کمک میکنه.

پسر شما هم مثل تابان علاقه به نوشتن داره؟

ـ او خیلی کتاب خوندن دوست داره، ولی حوصله ی نوشتن نداره. بجاش علاقه اش به موسیقی است و توی گروه موسیقی مدرسه است.

رابطه تون با تلویزیون و اینترنت چطوره؟

ـ ما کامپیوتر و اینترنت داریم، ولی کیبل و ماهواره نداریم. هفته ای یک بار فیلم از کتابخونه می گیریم و دسته جمعی فیلم می بینیم.

بچه ها فیلم های کودکان نمی بینند؟

ـ چرا، اون هم از کتابخونه می گیریم، فیلمی که خودشون دوست دارن بدون اینکه با آگهی های تبلیغاتی بمباران بشن. مستندهای سی بی سی مثل داک زون رو دوست دارن و می بینن. تابان چون خونه هست و وقت داره، تشویقش می کنم که فیلم های فرانسه زبان ببینه چون فرانسه اش هم خوبه و کلاس خصوصی میره.

تابان چه درسی رو تو مدرسه بیشتر دوست داری؟

ـ نقاشی.

یک پرسش معمول هست که همه آدم بزرگا از بچه ها می پرسن. توی ایران البته بچه ها رو طوری بار آورده بودن که همه در جواب اینکه “بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟” می گفتن، دکتر، مهندس، وکیل و تعداد کمی جواب های دیگه می دادن، مثل بچه ی من که می گفت لبویی. ولی دلم میخواد از بچه ای که اینجا به دنیا آمده و پدر و مادری داشته که او را در انتخاب هایش ضمن راهنمایی، آزاد گذاشته اند، بپرسم:

 

تابان جان وقتی بزرگ شدی دوست داری چه کاره بشی؟

ـ نویسنده و معلم.

خانم منصوری، شما از اینکه مهاجرت کردید، خوشحالید؟

ـ صددرصد. به هر حال جامعه ی بهتری هست، ایده آل نیست ولی کجا ایده آل هست. حداقلش این است که بچه اگر نظرش عوض شد همیشه راه داره. اون فشارها وجود نداره.

تابان جان تو دوست داشتی کجا زندگی کنی؟

ـ دوست داشتم برم به وقتی که ماشین هنوز خیلی کم بود، توی ویلیج(دهکده) های کوچولو، فقط دستشویی هاشون مثل الان باشه. ساختموناشون بهتر بود و اسب خیلی دوست دارم، خانم ها هم بیکینی نمی پوشیدن.

تابان فکر می کنه آدم ها در گذشته بهتر بودن، و این ناشی از شنیدن خبرهای بد جرم و جنایت است که آزادی رفت و آمد را از او گرفته و مادرش توضیح میده که تابان، آزادی رو دوست داره و چون امروزه حس امنیت زیاد وجود نداره، محله ای که همه همدیگر رو بشناسن و هوای هم را داشته باشن، بنابراین ما مجبوریم آزادی اونو محدود کنیم و بگیم تو خودت نمیتونی بری.

تابان به مارگارت ات وود، نویسنده ی بزرگ کانادایی، به عنوان الگو نگاه میکنه، هم به خاطر نویسنده بودن و هم به خاطر زن بودن و هم به خاطر اینکه زمانی که شهردار تصمیم به بستن کتابخانه ها گرفته بود، او باعث شد کتابخانه های تورنتو بسته نشه.

شنیدم که روزنامه هم توی مدرسه درست می کنی؟

ـ بله یک ماهنامه، خودم آرتیکل(مقاله) درباره ی محیط زیست و حیواناتی که تو خطرند، در مورد مناسبت ها مثلRemembrance Day  می نویسم، بعد پرینت می گیرم و میدم به همه بچه های کلاس.

 

کتاب های جدیدی هم در راه داری؟

ـ بله یک داستان دارم به نام Ice Drift در مورد چهار تا پنگوئن که روی یک تکه یخ وسط اقیانوس گم میشن.

یک مجموعه شعر هم دارم به نام A Young Voice .

یک ایده هم مامانم داد در مورد چیزهای مسخره ای که تو مدرسه اتفاق افتاده که اسمش روThe Ironic Scholar  گذاشتم.

به گفته ی خانم منصوری، تابان، همه کارهای چاپ کتابش را خودش به تنهایی انجام می دهد، از تایپ و طراحی صفحه و طراحی جلد کتاب گرفته تا پیدا کردن ناشر و توزیع کننده و ردوبدل کردن ایمیل با آنها.

 

در پایان گفت وگویمان توصیه ی تابان برای بچه های همسن خودش این بود که کتاب رو برای مشهور شدن ننویسن، چون خسته میشن و نیمه کاره رها می کنن، باید حتما خود نوشتن رو دوست داشته باشن.

حتما در آینده از تابان در رسانه ها بیشتر خواهیم شنید. به امید موفقیت تابان و تابان ها.