تراژدی- کمدی فهم انسانها از یکدیگر و رابطه انسانی

«هنر» نمایش، روایت و تجسم هنرمندانه ای است که پیچیدگی ها و نابسامانی روابط انسانی را به نمایش می گذارد، انسانها را و فهم و انتظارشان از یکدیگر را با استفاده از ظریف ترین امکانات و ترفندهای نمایشی، فاجعه ای که همه با هم خلق کرده اند ( خلق کرده ایم)، واکاوی کرده و بدون قضاوت در ترکیب بندی به غایت هنرمندانه و افشا گرانه عرضه می کند.

یاسمینا رضا، نویسنده این اثر کم نظیر با نگاهی عمیق فاجعه روابط انسانی را خوب دیده و با یک طرح دراماتیک کم نظیر، پیرنگی با یک خط داستانی ساده که می شود آن را در یک جمله بازگو کرد و با انتخاب سه شخصیت که هر یک از آنها می توانند هرکدام از ما و یا هر کس دیگری باشند، « هنر» را خلق کرده است.

اولین نکته ای که  در انتخاب شخصیت ها بلافاصله با خواندن ( و یا دیدن) نمایش توجه را جلب می کند، این است که که چرا هیچ کدام از این سه شخصیت نمایشنامه «هنر»، « زن» نیستند. این پر واضح است که یاسمینا رضا  (در این نمایشنامه)  مرامی فمینیستی و یا زن محور ندارد. علت اما می تواند این باشد که در تاریخی که می شناسیم، این مردانند که دستکم تا کنون در جنگ به دست آوردن قدرت و برتری نقش و شرکت عمده داشته و بدون این که بخواهم به این موضوع بپردازم در تاریخ چند هزار ساله مدون بشری همه فجایع بویژه خونریزی های بزرگ به دست مردان رقم خورده و البته این بدان معنا نیست که زنان در روابطشان با یکدیگر مشکل ندارند مسئله اما شدت و میزان کشمکش و حد و مرز برتری طلبی ها و کشمکش بر سر قدرت و اینکه «حرف حرف منست!» در اینجا مورد نظرست.

نمایش هنر نوشته یاسمین رضا به کارگردانی یعقوبی

نمایش هنر نوشته یاسمین رضا به کارگردانی یعقوبی

 

مارک، سرژ و ایوان سه دوست بسیار قدیمی هستند. سرژ تابلویی به قیمت دویست هزار فرانک خریده که سفید سفید است . به واقع یک بوم دست نخورده با این قیمت گزاف خریده و با نشان دادن این شاهکار(!) به مارک انتظار دارد دوست قدیمی اش ذوق و سلیقه او را تایید و حتی ستایش کند. مارک اما همانند هر آدم معقولی این بوم سفید را بی معنا و هزینه کردن مبلغی چنین گزاف برای آن را احمقانه می خواند. سرژ بر آشفته می شود و شروع به آسمون و ریسمون بافتن می کند و مارک را به شکلی توهین آمیز به نفهمیدن متهم می کند.  هر دوی اینها، هر یک ابتدا جداگانه و بعد در جمع سه نفری شان با دوستشان  ایوان که آدم نرم خویی است موضوع را در میان می گذارند و ایوان بر اساس ساختار شخصیتی و شیوه رفتارش در رابطه با دوستانش سعی می کند متعادل و میان دارانه عمل کند اما هم او هم با دیدن بوم سفید البته در یک نگاه به بی ارزش بودن آن پی می برد.

حوادث نمایش در یک سیر پرداخت شده بسیار زیبا پیش می رود و در نهایت این تابلویی که در اصل تابلو نیست کار را بجایی می کشاند که دوستی چندین ساله این آدم ها را به بن بست، به وضع تراژدی- کمدی  اسفباری می رساند. بجای این بوم سفید رضا می توانست شئی دیگری انتخاب کند اما مشکل همچنان همین مشکل می بود. تفاوت اینکه اما انتخاب تابلو، انتخاب هوشمندانه ای به لحاظ دراماتیک و شکل دادن نمایش است و این نشانه خلاقیت و  توانمندی یاسمینا رضاست. در لابیرنت گفت و گوها، رخدادها و کشمکش ها، نمایشنامه نویس به واقع همه جانبه نگر مشکل انسان برای رابطه گرفتن با یکدیگر و فاجعه درک انسانها از یکدیگر را به تماشا می گذارد و پیش از این نوشتم که که یاسمینا رضا، بی هیچ قضاوتی به این مهم در «هنر» دست یافته است. به عبارت دیگر یاسمینا رضا ما را به خودمان نشان می دهد.

موضوع روابط انسانی که  بین دو آدم شروع می شود و به جمع خانواده، دوستان، محل کار، گذر و محل، شهر و کشور و تمام جهان می رسد، یکی از بن مایه های گرفتاری های عدیده بشری و در ابعاد بزرگتر «نگون بختی» کل جامعه بشری است. بزرگترین مشکلات ما از نفهمیدن همدیگر سرچشمه می گیرد.

نمایش پرداختی رئالیستی دارد، گفتار ها و حوادث همه واقعی اند. فرم کلاسیک ندارد. جا به جا نویسنده از تکنیک فاصله گذاری هم برای بیان مقصود و ایجاز استفاده کرده است. پیرنگ نمایشنامه از هفده صحنه کوتاه و بلند تشکیل شده که در آنها شخصیت ها در بیشتر اوقات دو به دو با هم در گفتگو و در کشمکش اند و در جاهایی هم به تنهایی مستقیم با تماشاگران سخن می گویند. چند مونولوگ هم داریم. پایان نمایش، زیباترین قسمت کار یاسمین رضاست. در حالی که بنظر می رسد همه چیز تمام شده اما همانند زندگی هیچ چیز متوقف نمی شود و زندگی ادامه می یابد…

اجرایی تحسین برانگیز از شاهکاری زیبا و دشوار

اجرایی که گروه تئاتر هشت پا  از این نمایش زیبا اما بسیار دشوار به لحاظ اجرا به طراحی و کارگردانی نعیم جبلی و با بازی خودش ( ایوان)، بابک جائز( مارک) و سام وفایی (سرژ) به صحنه برد، با توجه به امکانات اجرایی، دشواری کار، بی تجربه بودن دو بازیگر ( بابک جائز و سام وفایی)، اجرایی تحسین برانگیز بود. بدون تقدم و تاخر همراه با چند نمایش دیگر از میان ده ها نمایشی که من در مجموعه تئاتر ایرانی در غربت دیده ام و در کنار آثاری مثل محاکمه سینما رکس (پرویز صیاد)، خانه ما آنسوی مرز (زویا زاکاریان – زنده یاد رضا ژیان) افسانه ببر (صدرالدین زاهد)، کاشفان فروتن شوکران (زویا زاکاریان – زنده یاد رضا ژیان)، ماهان کوشیار (رضا قاسمی  – مهوش آژیر)، فالگوش (یکتایی – پرویز صیاد)، بوف کور ( نیلوفر بیضایی) و … یکی از بهترین ها بوده است.

انتخاب این نمایش برای اجرا به عنوان اولین قدم، بهترین تصمیم کارگردان بوده است. با آنچه نوشتم باید یاد آور شد این انتخاب، انتخاب فکر شده و شجاعانه ای بوده است. نعیم جبلی متخصص کار با بازیگران آماتور است. او در این کار هم بخوبی توانسته مانند دو اجرای دیگرش در مونترال موفق عمل کند.

طراحی صحنه، لباس ها وصدا با همخوانی خوبی با کار بازی بازیگران و حرکات و چیدمان (میزانس) انجام شده است. در طراحی ساده اما حساب شده صحنه هم کارگردان موفق شده با چند طبقه چیدن وسائل خانه (ها)، هم برای ایجاد امکانات حرکتی هم برای تنوع و انتقال مفاهیم لحظه لحظه نمایش، خوب استفاده کند. اینجا و آنجا نور و بویژه نور قرمز کمی بیش از اندازه استفاده می شود. استفاده بیش از اندازه و مکرر از نور قرمز هم آزار دهنده می شود و هم اثر و هم معنایش را برای تماشاگران از دست می دهد. نعیم می داند و می توانست اقتصاد استفاده از نور را  در نظر بگیرد. در بعضی از صحنه ها در عوض از نور بویژه نورهایی که ترکیب هندسی مربع و مربع مستطیل دارند، برای بیان منظور عالی استفاده شده است.

نمایش به لحاظ فراوانی گفتارها، نمایش دشواری است اما جز در چند صحنه کوتاه دشواری اجرا و بیان گفتار ها برای بازیگران مشکلی چشمگیر ایجاد نمی کند.

در مجموع نعیم جبلی توانسته بخوبی با استفاده از امکانات حد اقلی اما به کمک استعداد، تجربه، قدرت ابتکار و توانمندی هایش « هنر» را با جذابیت تمام اجرا کند.

بازیگران و بازی تیمی موفقیت آمیزشان

«هنر» و نمایشنامه هایی در رده و ژانر آن، نمایش بازیگر هستند. یعنی بازیگر محورند. اگر هر یک از بازیگران سه شخصیت «هنر» نمی توانست در هماهنگی با دو بازیگر دیگر شخصیت خود را خوب بازی کند، اجرا نمی توانست اجرایی موفق باشد. اما در کنار نعیم جبلی که تجربه کار بازیگری دارد، بابک جائز و سام وفایی با اینکه بار اول بود سوار کشتی پرتلاطم ئتاتر می شوند اما با کار خوب و بدون دریا گرفتگی توانسته اند در این سفر هنری همراهان خوبی باشند و کارشان را خیلی خوب انجام دادند به گونه ای که جز تفاوت های ناگزیر (که آنهم از سالها تجربه کاری نعیم به دست آمده) تماشاگر کار هر سه بازیگر را یک سنگ، هماهنگ و بصورت کاری تیمی ببیند. بابک جائز سالها در سینما کار کرده و تجربه هنرهای نمایشی دارد و از این تجربه خوب استفاده کرده با اینکه سینما و تئاتر باهم تفاوت های زیادی دارند و سام وفایی هم موزیسین است که حتما به او به شکلی کمک کرده که کارش را بهتر انجام بدهد.

 باید از همه کسانی که به اجرای اینکار کمک کرده اند از مهزاد شریف (دستیار کارگردان)، پریسیا خسروی، سام وفایی (موسیقی)، حامد معصومی، جمال توسلی، لیدا صحاف زاده (عکس)، نغمه شریفی (گرافیک)، پیام مفیدی، آرش اخگری، پیروز نعمتی و مازیار شاهچراغی (انیمشن) که در به صحنه بردن هنر نقش های مهمی داشته اند، سپاسگزاری کرد. مجله هفته که همیشه تمام امکانات تبلیغاتی خود را در خدمت معرفی و تبلیغ نمایش ها و آثار فرهنگی قرار می دهد که کار بزرگی کرده و می کند.

در آخر این که واقعا جای تاسف دارد وقتی نمایشی با اینهمه زحمت و اینقدر هنرمندانه و جذاب اجرا می شود باید فقط سه شب بر صحنه باشد و از جامعه ایرانی مونترال که  تعدادشان دست کم ده هزار نفر است کمتر از ۳۰۰ نفر به تماشای آن بروند!

 

برگرفته از هفته چاپ مونترال

علی شریفیان،بازیگر، کارگردان، روزنامه‌نگار و منتقد هنرها، تحصیلکرده رشته تئاتر دانشکده هنرهای دراماتیک تهران است. درباره مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری کانادا هم می‌نویسد. علی از همکاران شهروند است نوشته‌های او در رسانه‌های دیگر هم منتشر می‌شوند.