کلی سیاستمدار در ژنو جمع شدند و راجع به جنگ داخلی سوریه حرف زدند و خوردند و خوابیدند، نتیجه اش چی شد؟ عصبانیت پرزیدنت اسد….
یکی گفت روزی دویست نفر در سوریه کشته می شوند، اون یکی گفت اسد دارد مرتکب جنایت علیه بشریت می شود. یکی آمار داد که ۱۳۰ هزار نفر تا حالا کشته شده اند، اون یکی گفت چرا از میلیون ها نفری که آواره شده اند حرفی نمی زنی؟ ….اینطرف رفتند یک چیزی گفتند و آنطرف رفتند چیز دیگری گفتند ولی بالاخره بی سرو صدا هرکدام چند تا بسته از شکلات های خوشمزه سوئیس را خریدند و برگشتند پیش زن و بچه شان. تنها خاصیت این جلسه پردردسر و پرخرج، عصبانی کردن پرزیدنت خوش تیپی مثل اسد بود.
هفته گذشته ایشان بدون خبر قبلی تلفن کرد به خبرنگار ما که آخه این یعنی چی؟ این که بنده را با هیتلر مقایسه می کنند و متهم به جنایت علیه بشریت می کنند، درسته؟ کجای من شبیه هیتلره؟ قد من ماشالا هزار ماشالا دو برابر هیتلر نباشه یک برابر و نیمش هست …اون چهار تا موی کج وکوله روی سرش بود که با سفیده تخم مرغ بهم می چسباند، من با این موهای سیاهم دل خیلی از دخترها رو برده ام. اون سبیل داشت، من ندارم. اون یک کلمه عربی بلد نبود، من مثل بلبل عربی حرف میزنم. آخه چی چی من به هیتلر رفته که مخالفان من دارند من را با هیتلر مقایسه می کنند؟
از همه مضحکتر که حالا دیگه دبیرکل سازمان ملل هم مشتریش شده و در موردش حرف میزنه، جمله “جنایت علیه بشریته” .
یکی نیست از این آقای بان کی مون بپرسه مرد حسابی، از کدوم بشر حرف میزنی؟ این گدا گشنه هایی که رئیس جمهور خوش تیپ و قد بلندی مثل من را گذاشته اند و دارند هزار تا هزار تا فرار می کنند، داخل آدمند و بشر حساب می شوند؟
مردمی که طاقت چهار تا بمب بشکه ای را ندارند، می شود بشر حساب کرد که اقدامات من را جنایت علیه بشریت می خوانی؟
قدم بلند نیست که هست، موهام مشکی نیست که هست، تحصیلکرده نیستم که هستم. خیر سرم چشم پزشکم. کدوم چشم پزشکی تا حالا رئیس جمهور بوده؟ حتی رئیس جمهور آمریکا با اونهمه ادعاش دکترا نداره …آخه انصاف هم خوب چیزیه …آنقدر دارند این جمله “جنایت علیه بشریت” را تکرار می کنند که خیلی ها باورشون شده علی آباد هم شهریه …
شما ایرانیها یک ضرب المثلی دارید که می گوید : اول برادری ات را ثابت کن، بعد ادعای ارث کن.
مخالفان من هم اول بشر بودن شان را ثابت کنند بعد به من اتهام جنایت علیه بشریت بزنند. یک مشت گرسنه پا برهنه و دربدر توی بیابون های اطراف این کشور و اون کشور حالا واسه من آدم شده اند.
به تمام عکس های منتشر شده از فراری های سوریه نگاه کنید، یک آدم درست و حسابی و کراواتی، یک نفرکه پاپیون زده باشه، یک نفر که قیافه اش شبیه آدم های درست و حسابی باشه، یا یک خانم شیک پوش که آدم دلش بیاد نیگاش کنه و از دیدن قیافه و هیکلش لذت ببره بین شان می بینید؟ همه پابرهنه، همه عقب افتاده، همه کج وکوله، همه دربدر…
به همین عکس نگاه کنید. زنی که در قرن بیست و یکم با این تکنولوژی پیشرفته جهان، اثاثیه اش را ریخته توی گونی وگذاشته روی سرش و مثل این غربتی ها داره همراه بچه اش فرارمی کنه، بشره؟ شما به این موجود میگین آدم؟ اگر این تیپ آدم ها بشر حساب می شوند، اشکالی ندارد، بگذارید من را به جنایت علیه بشریت متهم کنند!
زیرنویس عکس:
جوراب های با نمک!
یک جوان تحصیلکرده! ایرانی در حالی که سرش را می خاراند و به لپ تاپش خیره شده بود، موفق به کشف نمکی شد که حال آدم را از هر چه نمک است بهم می زند.
می دانید که نمک برای بسیاری از بیماری ها از جمله فشارخون بالا بسیار زیان آور است و خاصیت نمکی که این جوان کشف کرده این است که انسان را از نمک بیزار می کند.
چون طرز تهیه این نمک دل به هم زن را خود ایشان در ویدیویی که لینکش را گذاشته ام توضیح می دهند، نیازی به تکرار آن نیست.
خبرنگار ما که چندشش می شد در این مورد مصاحبه ای بکند و چیزی بنویسد، به اصرار سردبیر و با اکراه از ایشان پرسید آقا پسر پروسه تحصیل نمکی را که شما کشف و حتماً از آن استفاده کرده اید خیلی طولانی است. تا آب چرک توی طشت رخت خشک شد و جنابعالی از نمک باقی مانده ته طشت استفاده کردید، غذایتان سرد نشد؟ و آیا راه حل ساده تری برای استفاده از این نمک پیدا نکردید؟
ایشان فرمودند چرا من خودم به صورت “از تولید به مصرف” هم از این نوع نمک استفاده کرده ام.
لقمه ای را که موقع صرف غذا می گرفتم، می مالیدم به کف پای کسی که تازه از راه رسیده بود که از نمک سالم و تازه درآمده از تنور استفاده کنم، اما طرف قلقلکش می آمد، از عقل و شعور من خنده اش می گرفت و مرتب پایش را می کشید عقب و غذا را کوفت آدم می کرد. به این دلیل، همان خشک کردن آب طشت رخت برای من دلنشین تر بود …!
فیسبوک یک نفره!
راستش مدتی است از دست فیسبوک عصبانی هستم. زحمتش را من و شما می کشیم، سودش را اون پسره مارک زوکربرگ می برد.
من و شما می آییم مطالب به درد بخور و عکس ها و فیلم های قشنگ قشنگ پیدا می کنیم و می گذاریم توی فیسبوک، ایشان میلیارد میلیارد استفاده اش را می برند.
به همین دلیل فکر کردم چرا یک فیسبوک خصوصی برای خودم درست نکنم؟ یعنی خودم عکس و مطلبش را جور کنم و بنویسم، خودم برای خودم لایک بزنم، و به ناچار، اون میلیارد میلیاردش را هم خودم بگیرم و به زخم یک کار آبرومند بزنم. مثلا یک دونر کبابی شیک بازکنم!
ما ایرانی ها در تقلید از کار دیگران استادیم. مگر مک دونالد را نکردیم مش دونالد و مگر الان خدا را شکر کار و بار صاحبش در ایران سکه نیست؟ بنابراین یک فیسبوک جدید و خصوصی و یک نفره درست کردن که کاری ندارد.
هرکسی می تواند برای خودش یک فیسبوک خصوصی درست کند و هیچ کسی را هم راه ندهد و تمام سود این شبکه اجتماعی! تک نفره را خودش ببرد.
این فیسبوکی که الان هست و میلیون ها و شاید هم میلیارد ها آدم عضوش هستند خیلی شلوغ شده. سگ صاحبش را نمی شناسد. اگر فیسبوکی وجود داشته باشد که مال خود آدم باشد، خود آدم مطالبش را بنویسد، به هرکس دلش خواست فحش بدهد و عقده هایش را خالی کند و از هرکس دلش خواست تعریف کند و به او نان قرض بدهد و قانون “لایک بده، لایک بستون” را رعایت کند، کار و بار آدم به زودی سکه می شود.
بزرگترین مشکل در این راه را هم ما ایرانی ها همین الان حل کرده ایم. یعنی به جای یک لایک که هرکسی حق دارد داشته باشد، مثل یک دانه رائی که مثلا در انتخابات داریم، کلیشه هزارلایک، یعنی هزار رای، درست کرده ایم که همین جا می بینید:
و وقتی می شود کلیشه هزار لایک درست کرد، چرا نشود کلیشه یک میلیارد لایک درست کرد؟ صاحب آگهی هم که به قول آقای احمدی نژاد به اندازه بزغاله شعور ندارد، وقتی دید مطلبی یک میلیارد لایک خورده ، خیال می کند این مطلب را یک میلیارد نفر پسندیده اند، آگهی اش را از آن فیسبوک قطع می کند و می دهد به این فیسبوک خصوصی و یک نفره که به دلیل خلوت بودنش، آگهی درآن چشمگیرتر هم می شود.
من که دارم دنبال یک اسم خوب می گردم و به زودی یک فیسبوک خوشگل و دونبش سر چهارراه اینترنت بازمی کنم. شما هم اگر منطق من را می پذیرید ، می توانید از همین الان دست به کار شوید. به امید روزی که هر ایرانی یک فیسبوک یکنفره داشته باشد!
پورشه قسطی برای معلمان!
به گزارش سایت پیک ایران، خرید پورشه قسطی در ایران نیز امکان پذیر شد.
با این امکانات، هرکس با هر بودجه ای می تواند یک جورهایی از این اتوموبیل لوکس استفاده کند.
پورشه که در تهران حدود یک میلیارد تومن به فروش می رسد را می شود با ماهی ۶۹ میلیون تومن ناچیز!، خریداری کرد.
خبرنگار ما از بنگاه اتوموبیلی که پورشه می فروشد پرسید معلمی که ماهی پانصد هزار تومان حقوق می گیرد و باید یک خانواده چهارنفری را اداره کند، چطور می تواند از پورشه های شما لذت ببرد؟
ایشان فرمودند برای لذت بردن از یک اتوموبیل، حتمن که نباید سوارش شد. مگر شما وقتی یک منظره زیبا را می بینید و از تماشایش لذت می برید، سوار آن منظره می شوید؟!
با این دید ما برای هر قشری از اجتماع، یک امکانی فراهم کرده ایم که از اتوموبیل های لوکس لذت ببرند و ناکام از دنیا نروند. مثلا معلمان با پرداخت ماهی ده هزار تومن می توانند هرروز به مدت ۵ دقیقه بیرون نمایشگاه بایستند و به پورشه های ما نگاه کنند و بگویند به به. و اگر توانایی پرداخت ماهی پنجاه هزار تومان را داشته باشند این اجازه را به آنان می دهیم که به داخل نمایشگاه بیایند و به مدت ۵ دقیقه به این شاهکار خلقت خیره شوند!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.