متن سخنرانی در مراسم یادبود علیشاه مولوی در تورنتو

 

شنا کردن همیشه نفس می خواهد، اما وای به وقتی که تو خلاف جهت آب شنا کنی. به استناد صدا و کلامی که از او باقی مانده است، علیشاه مولوی از آن دسته آدم ها بود/هست.

طبیعی ست که نمی خواهم – چرا که نمی توانم – به بررسی شعر او که قیم و نایب و خطّاب نیست، بل گفت و گو کننده و رو در روست، بپردازم، که این به عهده ی شاعران و ناقدان شعر است.

اما دلیل این که می خواهم چند دقیقه ای با شما صحبت کنم همان خلاف عادت، یعنی خلاف جهتِ آب شنا کردنِ علیشاه مولوی است.

او آگاهانه از دیده شدن و مطرح بودن و مشهور شدن پرهیز کرده است؛ و باز به استناد کلامی که از او باقی مانده حقش بوده مشهور و مطرح و محبوب باشد. هر چند که مطرح و محبوب بوده است. کافی ست که به سایت ها، صفحه های فیس بوکی و وبلاگ ها سری بزنیم تا  مطرح بودن و محبوب بودن او را ببینیم.

در نظام ولایت فقیه هنرمندان و نویسندگان و شاعران و خلاقان به نوعی در بندند و در حسرت و عسرت، حالا گیرم به درجاتی. برخی ترند و  برخی ترین. علیشاه جزو ترین هاست. عسرتی را بر خود روا داشت تا  شعرهایش به دست ناباب نیفتد. او به زیبایی می گوید: “شعرهایم را فرزندانم می دانم. دوست نداشتم با سانسورچی ها تنها بمانند، چون با آنها مثل بچه های بزهکار رفتار می کردند…”

almasi-molavi-h

این روش را قابل احترام می دانم، اما به هیچ عنوان قصد ندارم این نگاه را در تقابل با روش های دیگری که کوشیده اند برای ارتباط با مردم راهی پیدا کنند و جامعه را بی پشت و پناه در برابر فرهنگ دولتی مذهبی که چون اختاپوسی بر جان و هستی مردمان ایران سایه انداخته تنها نگذارند، قرار دهم.

می خواهم هر کدام از راه و روش ها با حفظ هویت و اهمیتشان سر جای خود دیده شوند. چرا که همین چندگانگی ها و تفاوتهاست که پایه های ذهنیت دمکراتیک برای ساختن جامعه ای دمکرات و آزاد را پی ریزی می کند. اولین نطفه ی فرهنگ دمکراتیک در یک جامعه زمانی بسته می شود که  تفاوت ها و هویت های گوناگون یک جامعه دیده شود، و هیچ قدرتی نتواند، حداقل به صورت آشکار و سیستماتیک به فردی، اندیشه ای و تفکری نگاه حذفی داشته باشد.

در واقع سقف ملی هر کشوری زمانی شکل می گیرد که تمام مردمان آن کشور با حفظ هویت ها، علاقه ها، سلیقه ها و اعتقاداتشان جا و فضایی بجز زندان و گورستان و تبعید و عزلت و تنهایی داشته باشند.

البته پرانتزی باز می کنم و سهم آنانی که در رکاب مستبدان می ایستند تا آبروی نداشته برای این نظام دیکتاتور مذهبی فراهم کنند، و در ابقایش نقش بازی می کنند، از آنانی که در بالا برشمردم کاملا  جدا  می کنم.

نشست و برخاست با نظامی که قوانین، فرهنگ و روابط و ضوابطش قرون وسطایی، ضد آزادی، و ضد انسان امروزی ست چشم پوشیدنی نیست، چرا که برای علیشاه مولوی ها و یا دیگرانی که در صحنه اند، اما نه در متن که در حاشیه، و با چنگ و دندان به دنبال روزنه ای برای لحظه ای گفتن و اعتراض کردن، فضا را تنگ تر و راه را سخت تر می کند.

این گروهِ در رکاب ایستاده، آن دیگرانِ در حاشیه قرار گرفته را بی سپرتر و تنهاتر در برابر نظام دیکتاتور و مستبد رها می کند. در واقع در رکابان، این حاشیه نشینان را ستاره دار می کنند و انگشت اتهام نگاه امنیتی و اطلاعاتی را به سوی آنها درازتر می کنند، از همین روست که سخت می شود بر آنان چشم پوشید، حداقل تا بود این نظام!

پافشاری و ایستادگی علیشاه مولوی در مبارزه با سانسور و نگاه امنیتی به شعر و ادبیات و شاعر و نویسنده در ایرانِ جمهوری اسلامی درخور توجه و تأمل است.

او در ایستادگی  برای خود ماندن اش کمک کرد تا لایه های تفکر و بینش و راه و روش های متفاوتِ هر کدام از هویت ها قابل شناسایی شوند و شناسنامه دار. او با دوری جستن از حلقه ای که نظام ولایت فقیه برای شاعران و نویسندگان و هنرمندان جامعه تدارک دیده است، یا به عبارتی مذبوحانه می کوشد تدارک ببیند، روی هستی متفاوت خود تأکید گذاشت و بدین گونه اعلام وجودی حضورمند و متفاوت و تاثیرگذار کرد.

علیشاه مولوی با رفتار متفاوتش در گذاشتن خشت فرهنگ دمکراتیک و آزاد در این جامعه ی استبدادی نقش و نگار خود زد. نقش و نگاری که ماندگار است چرا که حق خواه است و معترض.

بی گمان در ایران فردای دمکراتیک، او جایگاه شایسته خود را باز خواهد یافت و شعر و کلامش توشه ای خواهد بود برای هنرپذیرانش که آزادی می خواهند و عدالت.

و چه زیبا در شعر “اصلا عصبانی نیستم” می گوید:

‫اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ های دوﻟﺘﯽ         ﺷﻴﺸﻪ ﯼ ﺑﺎﻧﮏ ها

‫ ﭘﻴﺸﺎﻧﯽ ِ ﭘﺎﺳﺒﺎن ها        ﻗﻨﺪاق ِ ﺗﻔﻨﮓ ها              ‫

‫ﭘﻞ هاﯼ ِ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮ

و

‫دل هاﯼ ِ ﻋﺰﻳﺰان ﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪ اﻳﻢ

‫ﺗﺎ

‫ﺑﻪ اﻳﻦ ﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩ اﻳﻢ

‫ از ﻣﺴﻴﺮ ِ ﺁزادﯼ    ‫ﻣﻴﺪان ِ ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﻮد    ﻗﺮار ِ ﻣﺎ        ‫

‫ در اﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ِﻏﻨﺎﻳﻢ ﭘﻴﺎدﻩ ﺷﺪﻳﺪ  ﺷﻤﺎ     ‫

‫ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻣﺸﮑﻮﮐﻢ

‫ﻟﻄﻔﺎ ‫ً

‫ ﭘﺮﭼﻤﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ دادم   ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮ ﮔﺮداﻧﻴﺪ

یادش گرامی