شهروند ـ فرح طاهری: هنوز در ماه سپتامبر به سر می بریم و برگزاری یادمان کشتار زندانیان سیاسی ایران در دهه ی شصت از سوی گروه ها و سازمان های مختلف ادامه دارد.
شنبه ۲۸ سپتامبر، ساعت ۲ بعدازظهر، مراسمی در پیوند با بیست و ششمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ از سوی حزب دمکرات کردستان ایران (کمیته شرق کانادا)، حزب کومه له کردستان ایران (کمیته خارج کشور ـ آمریکای شمالی)، حزب توده ایران (واحد کانادا) و سازمان
فدائیان خلق ایران (اکثریت ـ تورنتو کانادا) در سالن کامیونیتی سنتر تورن هیل برگزار شد.
مجریان برنامه رزا و محمد بودند که به دو زبان فارسی و کردی خوشامد گفتند و به یاد جان باختگان راه آزادی یک دقیقه سکوت اعلام کردند.
رزا در مورد کشتار ۶۷ گفت: … جمهوری اسلامی در روز ۲۳ بهمن ۵۷ حکم اعدام همه ی ما را صادر کرده بود، تنها روز اعدام بود که به ما ابلاغ نشده بود.
او افزود: مهم نیست که در کشتار ۶۷ تعلق سیاسی یا سازمانی شهیدان چه بوده، مهم این است که سکوت من و تو در قبال نقض حقوق بشر در مورد هر کس و هر جریانی که باشد، هموار کردن راه جنایتکاران در ادامه ی وحشی گری هایشان خواهد بود.
در ادامه پیام مشترک کمیته برگزاری توسط فایق محمودی خوانده شد. در این پیام آمده است: “… جنایت سال ۶٧ نه اولین جنایت در جمهوری اسلامی بوده است و نه آخرین آن. چند صباحی بعد از پیروزی انقلاب حمله به کردستان و ترکمن صحرا، در سال های بعد از انقلاب و به ویژه در دهه ۶٠ اعدام هزاران تن از مخالفان رژیم، در دهه ٧٠ “قتل های زنجیره ای” و ترور فعالین و رهبران سیاسی در داخل و خارج کشور و بالاخره جنایات و اعمال شنیعی که در جریان انتخابات سال ٨٨ صورت گرفت، نشان از آن دارند که رژیم در اقدام به جنایت هیچ حد و حدودی را به رسمیت نمی شناسد. در این رژیم هر سال صدها تن اعدام می شوند و ایران در رده کشورهایی با بالاترین رقم اعدام قرار دارد. به نظر ما آنچه به دستور رهبر وقت جمهوری اسلامی در تابستان سال ١٣۶٧ انجام گرفت، باید به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته شود. جنایت علیه بشریت، با تعریف حقوقی پذیرفته شده برای آن، مشمول مرور زمان نمی شود. پیگیری جنایت علیه بشریت به مرزهای جغرافیایی محدود نیست. سازوکارهای معینی در عرصه بین المللی برای رسیدگی به جنایات علیه بشریت وجود دارند. لازم است با استفاده از این معیارها و ابزارهای حقوقی، پیگیری جنایت بزرگ بیست و شش سال پیش در زندان های ایران وارد مرحله عملی و جدید شود.”
در پایان پیام نیز خواسته هایی آورده شده بود از جمله:
ـ تشکیل گروه های مستقل برای بررسی ابعاد کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، ـ اجازه برگزاری مراسم سوگواری به خانواده ها و بازماندگان عزیزان جانباخته، ـ اعلام اسامی و محل دفن تمامی اعدام شدگان و همچنین محل و چگونگی محاکمه و اعدام و دفن آنها، ـ بررسی مصیبت ها و آسیب های وارده به خانواده های جان باختگان، ـ محاکمه علنی و مجازات آمران و عاملان فاجعه کشتار، ـ آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی، ـ لغو شکنجه و اعدام در ایران.
برنامه با پیام حزب کمونیست کانادا ادامه یافت که نماینده ی حزب، دیوید مک کی آن را خواند. در بخشی از این پیام آمده، ما اقدام جمهوری اسلامی در سرکوب و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان۱۳۶۷، سرکوب مردم خودش که تا امروز ادامه داشته، را محکوم می کنیم و این نه شعار بلکه نشانه ای از همبستگی بین المللی حزب کمونیست کانادا با هموندان و کارگران جهان است زیرا به منافع مشترک طبقه کارگر در جهان باور داریم.
در پایان پیام حزب کمونیست کانادا تأکید شده بود”ما در کنار مردم ایران برای خواست های دمکراتیک، عدالت اجتماعی و صلح ایستاده ایم.”
گلاویژ خواننده ی خوش صدای تورنتویی به همراه کیبورد یاری، سرود زندانی را خواند که حاضران در سالن با او همراهی کردند.
سپس رزا نوشته ای درباره ی خاوران از یکی از مادران پارک لاله خواند و اولین سخنران مراسم را معرفی کرد.
اشکبوس طالبی، از نوجوانی به عنوان معلم سیار عشایری در ایل قشقایی شروع به کار کرد. در دانشگاه اصفهان و بعد پهلوی شیراز روان شناسی خواند و پس از اخذ فوق لیسانس در دانشگاه تبریز به تدریس روانشناسی پرداخت. در اوایل دهه ی ۶۰ مجبور به ترک کشور شد و به آمریکا مهاجرت کرد. در آمریکا نیز در رشته روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی فوق لیسانس گرفت و در آموزش و پرورش مریلند به تدریس و مشاوره مشغول شد. او اکنون در دانشکده بالتیمور روان شناسی تدریس می کند و پروژه ای در مورد روانشناسی شکنجه در دست تحقیق دارد.
طالبی، که درباره ی روانشناسی شکنجه حرف می زد به دلیل این که خودش این تجربه را از سر گذرانده و هم در زمان شاه و هم جمهوری اسلامی، شکنجه شده و شلاق خورده و دیگر اینکه کار و تحصیلش روانشناسی بوده و در این زمینه آگاهی دارد و همچنین برای پروژه اش درباره ی شکنجه با افراد شکنجه شده ی بسیاری مصاحبه کرده است.
طالبی گفت: به شکنجه از دیدگاه های مختلف می توان پرداخت. دیدگاه حقوقی، دیدگاه سیاسی و … اما من به روانشناسی شکنجه می پردازم. این که چطور می شود بخشی از ایرانی ها، بخشی دیگر را شکنجه می کند و می کشد و از این کشتار هم هیچگاه اظهار ندامت نمی کند. چه چیزی باعث می شود که ما
چنین رفتاری نسبت به همنوعانمان داشته باشیم.
شکنجه به اعمالی اطلاق می شود که به نوعی در احساسات، تفکر و در شخصیت ما اختلال ایجاد کند. این رفتار هر اسمی هم که داشته باشد، در محتوایش تغییری حاصل نمی شود. شکنجه باید سیستماتیک و هدف دار باشد. هرگونه رفتاری که بازجوها و شکنجه گرها در زندان ها اعمال کردند برای رسیدن به این هدف بوده. برای گرفتن هویت انسانی از فرد بوده.
طالبی افزود: خیلی از حکومت ها با توجیهاتی همچون مصالح ملی، فرامین و قوانین مذهبی، مبارزه با توطئه براندازی، و یا مبارزه با تروریسم و…، شهروندان خود را شکنجه می کنند. بعضی به صورت مخفی و محدود و بعضی مثل ایران به شکل آشکار و گسترده با توجیهی از مذهب به شکنجه کردن سیستماتیک شهروندان خود اقدام می کنند. شکنجه از هر نوع که باشد غیرانسانی و غیرقانونی است. اثرات شکنجه های روانی بر فرد بسیار دیرپا و مخرب است و شاید سال ها طول بکشد تا با خدمات درمانی، روانکاوی، روان درمانی و بازپروری، شخص شکنجه شده را به زندگی عادی بازگرداند. خانواده های افراد شکنجه شده هم به مراقبت و خدمات کلینیکی و حمایت های روانی- اجتماعی نیاز دارند.
سخنران افزود: در زمینه های فردی و تحلیل روانی رفتار شکنجه گرانه، به دو فاکتور اساسی باید انگشت گذاشت. ترس و خشم فروخفته. شکنجه گر این ترس و خشم درونی شده را به زندانی، و حکومت ترس زده آن را به جامعه منتقل می کند. حکومت های اقتدارگرا و تمامیتخواه امکانات لازم را فراهم می کنند تا این خشم فروخفته و ترس پنهان شده، نسبت به زندانی بی پناه تخلیه شوند. این رابطه پاتولوژیک در تمام سیستم های بسته و غیر دموکراتیک تقریبا یکسان است و مرتب این چرخه معیوب بازتولید می شود. مگر این که مسیر تربیتی خانواده ها و یا اداره و سازمان دادن جامعه به شیوه ای دیگر سامان داده شوند.
این صحبت علمی و آکادمیک مورد استقبال همه واقع شد.
در ادامه شهرام شعری از شاملو که برای “مرتضی کیوان” سروده بود، خواند:
نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه بام کوچکش
به خاطر ترانهئی
کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطر جنگلها نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطر دیوارها-به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسانها-به خاطر نوزاد دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا-به خاطر خانه تو
به خاطر یقین کوچکت
که انسان دنیائی است
…
به خاطر تو
به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک به خاک افتادند،
به یاد آر
عموهایت را می گویم.
از مرتضی سخن می گویم.
…
“سر اومد زمستون” و چند ترانه ی دیگر توسط گلاویژ و یاری پایان بخش نیمه ی اول مراسم بود تا پس از پذیرایی بخش دوم با دل نوشته های مادرِ سه شهید در دهه ی شصت آغاز شود. مادری که از رنج عمیق و جانکاه مادران خاوران گفته بود.
رزا از قول این مادر خواند: “… ما چرا روایت درد این مادران را که غالباً مستندترین بازگوئی ها از جنایات جمهوری اسلامی را شامل می شوند، گردآوری نکرده ایم… هر سال تعداد بیشتری از این مادران چون مادر پناهی چشم از دنیا فرو می بندند بدون آن که به یگانه آرزویشان که همانا فرجام خواهی خون فرزندانشان باشد، رسیده باشند. من شکی ندارم که روزی مسئولان جمهوری اسلامی در دادگاهی عادلانه مجبور به پاسخگویی به جنایاتشان خواهند شد. آن روز را اما تعداد زیادی از مادران شهیدان نخواهند دید. باشد که با مستندسازی رنج بیکرانشان و بازگویی خاطراتشان جایگاه رفیع این عزیزان در تاریخ وطنمان درج گردد.”
دومین سخنران برنامه رضا فانی یزدی بود.
رضا فانی یزدی، متولد سال ۱۳۳۸ در مشهد، از دوران جوانی به چپ علاقمند شده و از هواداران سازمان چریک های فدایی خلق ایران بوده. در دوره ی انقلاب به حزب توده ایران پیوسته و با سازمان نوید همکاری اش را شروع کرد و پس از انقلاب در تشکیلات حزب توده ایران در خراسان فعالیت داشته است.
در سال ۱۳۶۲ به اتهام عضویت در کمیته ایالتی حزب توده ایران دستگیر شد و ابتدا به اعدام و پس از دو سال به ۲۰ سال حبس محکوم شد. او پس از شش سال حبس آزاد شد و یک سال بعد از آن متواری شد و به آمریکا رفت.
در خارج کشور فعالیت های سیاسی و حقوق بشری را ادامه داد و از بنیانگزاران اتحاد جمهوری خواهان ایران بوده. در حال حاضر در کالیفرنیا، در کنار همسرش سهیلا وحدتی و دو فرزندش میترا و البرز زندگی می کند.
فانی در آغاز ضمن تشکر از دعوت کنندگان گفت، این دعوت باعث شد که من دوستان قدیمی ام را اینجا پس از سال ها ببینم. دوستان دوران جوانی و مدرسه و زندان. او سخنانش را با احترام به یاد رفقای جانباخته در دهه ی خونین شصت و بویژه به احترام مادران خاوران آغاز کرد؛ مادرانی که اگر همت و پایداری آنان نبود، فاجعه ی کشتار دهه ی شصت رو به فراموشی می رفت.
او در این خصوص از مادر پناهی نام برد و گفت، مادر پناهی، مادر همسر جعفر بهکیش دوست عزیزم که اینجا هستند، یکی از این مادران بود که در کنار مادر بهکیش در جنبش مادران خاوران نقش ویژه ای داشتند. و با اشاره به درگذشت مادر پناهی افزود، متأسفم که این مادران یکی یکی دارند ما را تنها می گذارند.
فانی به شرایطی که منجر به فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بود اشاره کرد و آن را نه یک اقدام لحظه ای که کاملا سازماندهی شده از قبل خواند و گفت: “آن کسانی که امروز از بدنه ی رژیم جدا شده اند و سعی می کنند بگویند که این جنایت پاسخی بود به حمله ی سازمان مجاهدین خلق در جریان عملیات فروغ جاودان در پایان جنگ ایران و عراق، من معتقدم که چنین نبوده. جنایت در جمهوری اسلامی ایران سال ها بود که انجام می شد در ابعاد بسیار بسیار وسیع تر. یعنی تا قبل از تابستان ۶۷ که ویژگی خاصی دارد، بیش از بیست هزار نفر در سراسر کشور اعدام شده بودند. در سراسر کشور جمهوری اسلامی دست به سرکوب های وحشیانه زده بود. هر اعتراضی را از ابتدا به شدت سرکوب می کردند، از گنبد گرفته تا خوزستان و کردستان و مناطق مرزی، کمترین اعتراضی را جمهوری اسلامی برنمی تافت و شدت سرکوب ها در مقاطعی بالا و پایین می رفت و این جنایت ها همچنان ادامه دارد.
فانی افزود: یعنی بعد از ۶۷ گرچه مقاومتی به آن صورت در کشور نیست، اما آنها باز ابعاد سرکوب را به خارج کشور منتقل می کنند و درست همان شیوه های ترور و سرکوبی را که در داخل انجام می دادند، در خارج دنبال می کنند. تعدادی از اپوزیسیون خارج کشور به شکل وحشتناکی ترور می شوند، از فریدون فرخزاد گرفته تا رهبران کرد مثل قاسملو و شرفکندی و بسیاری دیگر از فعالان مثل کاظم رجوی، به طوری که هر جا جمهوری اسلامی امکان عمل داشته، سرکوب را انجام داده و کشتار سال ۶۷ هم در مجموعه ی همین سرکوب ها باید بررسی شود.
فانی با طرح این پرسش که چرا این اتفاق در سال ۶۷ افتاد و نه در سال ۶۳ یا ۶۴، وضعیت ویژه ای که منجر به این کشتار شد، برشمرد:
ابتدا جنگ در حال تمام شدن بود و جمهوری اسلامی قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود و داشت خودش را برای زندگی پس از جنگ آماده می کرد. از نظر آنها، مردم از شرایط غم و اندوه جنگ فارغ می شوند و مسائل دیگر می توانند انعکاس وسیع در جامعه پیدا کنند از جمله وضعیت نقض حقوق بشر و وضعیت زندانیان سیاسی و سرکوب مخالفان در کشور. بنابراین مقامات و رهبری جمهوری اسلامی کاملا آگاه بودند که پس از جنگ یکی از مسائل اصلی که با آن مواجه هستند، مسئله ی مخالفان است که در زندان هستند و سال های طولانی در زندان به سر می برند. اینها مطمئن بودند که اگر فضای جنگی تغییر پیدا کند ابعاد سرکوب را به آن شکل نمی توانند ادامه دهند، زیرا واکنش های سیاسی در جامعه به وجود می آورد.
دلیل دیگر ورود ایران به جامعه ی بین المللی پس از جنگ بود. مورد نقض حقوق بشر یکی از مسائلی بود که جمهوری اسلامی ایران با آن مواجه بود. نقض آشکار حقوق بشر و سرکوب هر صدای مخالف در جمهوری اسلامی ایران یکی از مواردی بود که توجه جامعه ی بین المللی را به خودش جلب کرده بود و جمهوری اسلامی مطمئن بود که برای بهبود مناسبات با غرب باید به این مسئله پاسخ دهد و این یکی از مسائلی ست که روی میز مذاکره قرار خواهد گرفت. بنابراین آنها به دنبال راه حلی برای این موضوع بودند.
فانی با اشاره به اینکه” درون نظام جمهوری اسلامی گرایش های مختلفی وجود داشت” افزود: بعضی ها معتقد به قتل عام همه ی مخالفان بودند. بعضی ها معتقد بودند که ما باید با این دنیا زندگی کنیم و مجبوریم بعضی دغدغه های سیاسی و حقوق بشری را درنظر گرفت. بخشی هم بودند مثل آیت الله منتظری که به شدت به این خشونت ها اعتراض داشتند و از همان ابتدا هم رفقا در زندان شاهدند که یکی از عواملی که فشار را از روی زندانیان در آن سالها برمی داشت و فضای زندان را در سال های ۶۴ تا ۶۶ بهتر کرد، توجه آیت الله منتظری بود به وضعیت زندان ها کمااینکه پس از بازدید نماینده ایشان از زندان وضعیت زندانیان بهتر می شد. و خانه ی ایشان هم مأمن و مرکزی بود برای اعتراض خانواده های زندانیان سیاسی و این در حقیقت چهره ای بود از آیت الله منتظری در جامعه که چهره ی رأفت اسلامی بود در مقابل آن چهره خشن و سرکوب اسلامی که آیت الله خمینی نماینده اش بود.
جناح مسلط حکومت و رهبری آیت الله خمینی و نفرات اصلی که در حاشیه او اداره ی امور روزانه کشور در اختیارشان بود، یعنی روسای سه قوه، آقایان هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و موسوی اردبیلی، در آن زمان همه کاره بودند.
مسئله ی تعیین کننده ی دیگر جانشینی آیت الله خمینی بود. هاشمی رفسنجانی، احمد خمینی و علی خامنه ای تیم اصلی تصمیم گیرنده ی کشور بودند و اینها نگران بودند که سرنوشت نظام جمهوری اسلامی پس از آیت الله خمینی به کجا خواهد رفت. چون جریان های مختلفی در آن زمان در خود نظام درگیر بودند همچون خط امامی ها و جریان راست های افراطی یا اصولگرا که در حوزه ها نفوذ داشتند. تصمیم اساسی بخشی از این سرکوب های سیاسی آنجا گرفته می شد که چه کسانی می توانند برای آینده نظام جمهوری اسلامی ایران خطرناک باشند و چه راهبردی را می توان به کار بست قبل از اینکه رهبر جمهوری اسلامی از بین برود.
آنها دنبال چند پروژه بودند و آن زدن جریاناتی بود که پتانسیل خطر را در آینده دارند. اولین شخصیت آیت الله منتظری بود و پروژه ی زدن ایشان در سال ۶۵ با دستگیری سید مهدی هاشمی، فرزند آیت الله منتظری و اعدام او آغاز شد.
پس از آن، وضعیت زندان ها بود. ما حدود ده، بیست هزار زندانی سیاسی در کشور داشتیم؛ زندانیانی که دیگر بچه های هفده، هجده ساله نبودند و چندین سال زندانی کشیده بودند و خانواده های اینها چندصدهزار نفر می شدند که پس از جنگ پتانسیل شکل دهی نارضایتی عمومی را داشتند و می توانستند کانون های جنبش اعتراضی باشند. همانطور که جنبش سبز مجموعه ای بود از نارضایتی ها که به هم پیوند خوردند.
این مجموعه ی عوامل، رهبری نظام جمهوری اسلامی را به آنجا رساند که این مسئله را با حذف فیزیکی مخالفان و دگراندیشان حل کند و تصورشان این بود که شعف پایان گرفتن جنگ و بهبود مناسبات با غرب و زندگی اجتماعی سرپوشی بر این جنایت باشد. بنابراین، این تصمیم جمعی و طراحی شده از قبل بود که با به دست آوردن فرصت مناسب که همان عملیات مجاهدین خلق بود، آن را عملیاتی کردند و هزاران زندانی که محاکمه شده و حکم گرفته و بسیاری دوران زندانی خود را سپری کرده و با همان معیارهای جمهوری اسلامی هم دیگر بیگناه بودند، در سراسر ایران، اعدام شدند و کسی هم جز خانواده های زندانیان خبردار نشد. حتی تا سال ها بعد این فاجعه در ایران آشکارا مطرح نشد تا اینکه در جنبش سبز که بعضی از رهبران این جنبش برای کشتارهای ۶۷ مورد سئوال واقع شدند، این جنایت علنی و آشکار مطرح شد. کمااینکه رئیس دستگاه قضایی ایران، آیت الله موسوی اردبیلی می گوید من اطلاع نداشتم، در حالی که چنین نبوده و در نماز جمعه هفته ی بعد از آن کشتارها دراین باره صحبت کرده و بسیاری از شخصیت های آن زمان حمایت کرده بودند، ولی آنقدر این جنایت پلید بوده که امروزه همه می خواهند نسبت به آن اظهار بی خبری کنند.
این قتل عام بی رحمانه موجب شد برای سال ها در کشور ما یک رکود فعالیت سیاسی به وجود آید و وحشت آن بیش از بیست سال بر سر جامعه ماند.
فانی استفاده از مهره هایی چون مصطفی پورمحمدی که از عاملان کشتارها بودند، در دولت های مختلف، را پیامی از جانب مقامات به مردم خواند به این معنی که چیزی عوض نشده و در صورت اعتراض باز هم شاهد آن سرکوب ها می شوید.
فانی با ذکر دوباره ای از مادران خاوران که موجب شدند این فاجعه فراموش نشود، به دلیل منقلب شدن نتوانست سخنانش را به پایان برساند.
پس از سخنرانی فانی یزدی، خانم مهرآذین شعری از احمد شاملو خواند.
“روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت …”
پایان بخش برنامه موسیقی بود و صدای دلنشین یاری که ترانه ای از محمد نوری و همچنین ترانه ی “زندانی” داریوش را خواند. شرکت کنندگان در برنامه با همراهی خود در اجرای ترانه ی “زندانی” یاد زندانیان دربند را گرامی داشتند.
در طول برنامه محمد، مجری کرد نیز چند شعر کردی خواند.
در پایان، رزا، پیشنهاد داد که برای برنامه ی سال های آینده به فکر نوآوری باشیم و سعی کنیم فعالیت هایی موثرتر انجام دهیم. او خود پیشنهاد داد که با موزه ی حقوق بشر مانیتوبا تماس گرفته و خواسته شود که برای یادآوری کشتار دهه شصت، اشیایی که زندانیان ایران در داخل زندان ساخته بودند، به این موزه اهدا شود.