آیا داعش ها گروهی سنی بنیادگرا هستند که به شیوه خلیفه سوم مسلمانان (عمربن الخطاب) به جهانگشایی فکر می کنند؟
آیا داعش ها به دنبال سکس، ثروت و قدرتی هستند که هرگز نداشته اند؟
آ یا داعش ها در سر سودای کنترل منطقه را دارند که خود همیشه در کنترل حکومت های منطقه بوده اند؟
آیا داعش ها با این کشتار و پراکندن ترس می خواهند جای مظلوم و ظالم را عوض کنند و از مظلوم بودن به ظالم شدن فرا رویند؟
آیا داعش ها از این شیوه های آدمکشی و توحش با پرچم محمد رسول الله استفاده ابزاری می کنند تا به هدف های بالا برسند؟
آیا داعش ها گروهی جوان ایدئولوژیک زیر۲۵ سال هستند که هنوز بالغ نشده اند و با جهان امروز و زندگی مدرن توان سازگاری ندارند و از این رو به عقب بر می گردند، یعنی به ۱۴۰۰ سال پیش، تا اسلام ناب پیغمبر و خلفای راشدین را پیاده کنند؟
و یا این که داعش ها بازیچه و دست پرورده های عربستان و ترکیه و اسراییل و آمریکا هستند که مثل چماقی بالای سر ایران و سوریه و عراق به حرکت درآمده اند؟
و یا اساسا تفکر و اندیشه و نگرش داعشی ها به انسان، خدا، طبیعت، و مدرنیته ، همان نگرش خمینی ۳۵ سال پیش نیست که مردم ایران را به “بهشت خاکستری” رهنمون شد و غیرخودی ها را با برچسب های کافر، ملحد، مفسد فی الارض، طاغی و بی بصیرت به زندان، شکنجه، فرار و اعدام محکوم کرد؟
داعش ها یک شبه به دنیا نیامده اند و یک شبه تبدیل به داعش نشده اند. داعش ها مثل من و تو بوده اند. عمری دراز هزارو اندی ساله در این سرزمین ها زیسته اند. گاه سر برآورده اند و گاه سر به گریبان افکنده اند. آنها از مردم سوریه هستند، از مردم عراق هستند، لبنانی اند، مصری اند، از عربستان آمده اند، در افغانستان و ترکیه و ایران در مزارع در کارخانه ها به روز مزدی امرار معاش می کرده اند. در مدرسه های پیشاور و جده و قم تفسیر قرآن کرده اند و به سنت و حدیث آویخته اند. گاهی به اخوان المسلمین نزدیک بوده اند و گاهی به القاعده های سوریه. حتی بعضی هاشان در شهرهای بسیار بزرگ امریکا و انگلیس در پایین شهر و در مدارس شلوغ درس خوانده اند. حتی تعدادی معلم، پرستار، و استاد دانشگاه هستند. رهبرشان ابوبکر البغدادی از دانشگاه بغداد دکترا گرفته است و مدتها در زندان آمریکایی ها در عراق بوده. او خود را ابوبکر می نامد و شجره خود را به خاندان قریش و بنی هاشم می رساند و خود را به مقام خلیفه مسلمین جهان ارتقا داده است (الابوبکرالخلیفه اله السید القریشی الهاشمی البغدادی). این مردم به جان آمده بارها تلاش کرده اند تا به شهروند تبدیل شوند و در خوبی ها و بدی های مملکتی که در آن می زیسته و بزرگ می شدند سهمی داشته باشند، اما از بخت بد تمام تلاش ها و سخت کوشی آنها به سنگ که هیچ به کوه می خورد. کم کم به حاشیه رانده می شوند. حافظ اسد پدر بشار الاسد فعلی هزاران تن آنها را قتل عام می کند. از کسی هم صدایی بلند نمی شود. لباس شان، زبان شان، دین شان، فرهنگ شان و شیوه زندگی شان به سخره گرفته و با بی توجهی روبرو می شود. کم کم از شرایط موجود به تنگنا می افتند. از حکومت خودشان قطع امید می کنند و نسبت به آینده خود و فرزندانشان نگران و هراسان می شوند. در سوریه و لیبی تلاش کردند تا یک بار دیگر به خیابان بیایند و به حکومت خودشان بگویند که فراموش شده اند و دارند زیر مهمیز تبعیض و بی توجهی له و لورده می شوند ولی درخواست های آرام و مداوم شان دوباره و چند باره با گلوله ها و تانک های خودشان به گل و خون آغشته شد. در عراق پس از صدام، به مالکی روی آوردند و با او بیعت کردند، اما مالکی شیعه بر دهانشان لگام زد و آنها را غیرخودی قلمداد کرد و حتی اجازه نداد تا در ارتش کشور خودشان برای مملکت خودشان جان فشانی کنند. یا در مدارس کشورشان درس بدهند. به بیرون رانده شدند و شهروند درجه دو و سه صدامی لقب گرفتند. آنها به ناچارخود را در کنار ارتشیان فراری صدامی یافتند و عشایر به جان آمده غرب عراق، برایشان سفره پهن کردند… . عربستان و خاندان سعود آنها را زیر پرو بال گرفتند. نازشان کشیدند. اشگ از چشمشان ستردند و خون از پیکرشان. برایشان دیگ حلوا بار گذاشتند ولی این حلوا چندان هم شیرین نبود و طعم و بوی خیزران داشت. آنها مسلح شدند و دوباره روی به سوریه آوردند. به اندازه کافی از علویان سوریه و خاندان اسد دل چرکین و خونین و مالین شده بودند فرصت انتقام فرا رسیده بود. از قضا آمریکایی ها هم رسیدند و سر کیسه را شل کردند تا بخواهی از اسلحه و پول و…. برایشان روی میز ریختند. با البغدادی نرد عشق باختند وتا توانستند آنها را باد دادند تا سوریه را از روس و ایران باز پس گیرند و حزب اله را خانه نشین کنند. اسراییلی ها هم که نذر کرده بودند که چنین شود و تا توانستند آش را شور کردند هیزم های فراوان بر آتش ریختند و گفتند که “ز هر طرف که کشته شود به نفع ماست”. فقط چند صباحی مانده بود که بها ر عربی از راه برسد و بشار و دار و دسته اش را روانه سوراخ کنند، اما خرس های سفید قطبی بیدار شده بودند و حیاط خلوت می خواستند و حاج سلیمانی ها و نصراله های حزب اله هم دست به کار شدند تا برای خرس های سفید سور و سات فراهم کنند و خود را و تفکر شیعی را قدر قدرت منطقه جا بزنند.
کار از کار گذشت و دشمنی و انتقام کور و رقابت اوج گرفت. آمریکایی ها و روس ها با زیرکی تمام، رقابت ها و سوءظن ها و خصومت های تاریخی شیعه و سنی را دامن زدند و منطقه یک پارچه آتش شد. شعله کشید و تر و خشک و شیعه و سنی و سکولار و غیر سکولار باهم می سوختند. کودکان و مادران و کهنسالان نیز قربانی این همسایه کشی و هموطن کشی شدند. جنگ نیابتی آمریکایی ها با روس ها شروع شده بود آغاز جنگ سردی دیگر چهره برافروخته بود. و یارگیری ها روشن تر و روشن تر می شد. آمریکایی ها این بار ، عربستانی ها، ترکیه ای ها، قطری ها و حتی مصری هارا متقاعد کردند تا جبهه ای از میانه رو ها، داعشی ها و سایر وهابی ها را یک کاسه کنند و هلال شیعی (ایران ـ عراق ـ سوریه و حزب اله) را قیچی کرده و دریای مدیترانه را از روس ها پاک سازی کرده تا خاورمیانه جدید خود را بار دیگر خط کشی کنند. اما این بار داعشی های شیعه در ایران، عراق ، سوریه ، یمن ، بحرین و بورکینا فاسو حسابی دست به کار شدند. کاخ آرزوهای ۳۵ ساله آنها ترک بر می داشت. جوخه های اعدام شبانه دوباره رونق گرفت. و فلسفه ی “آن که با من نیست یقینا دشمن من است”، فرهنگ عادی روز شد. قتل عام ها و دیگر کشی ها اوج گرفت. روس ها هم که سوریه و ایران را حیاط خلوت خود می دانستند و راحت الحلقوم دهنشان. جنگ مغلوبه شد. طوری که سگ صاحبش را گم کرده بود. داعشی های دو طرف به جان هم افتادند. گرچه در اصول یکی بودند ولایت مطلقه خمینی همان خلافت اسلامی البغدادی بود، اما جنگ بین معتزله و اشعریه نبود. جنگ، جنگ قدرت و هژمونی در سرزمین پرآشوب خاورمیانه و نشستن بر چاه های نفت بیشتر و بیشتر بود. جنگ ، جنگ ثروت و قدرت بود نه جنگ علی با معاویه. شیعه کشی و سنی کشی مثل نقل و نبات شد. همسایه و هموطن مفهوم خود را از دست داد . کشور علنا چند تکه شد. خصومت و تحقیر و عصبانیت و آتش انتقام از حد مهار گذشت و فتواهای مقطعی دستمایه برادرکشی و انسان کشی شد و انسان مسلمان تشنه خون شد. ترس از دیگری، خشونت و تحقیر کهنه و محرومیت و بدگمانی تلمبار شده چنان سر بر آورد که هیچ نیرویی را توان کنترل نبود و چنین شد که جنین داعش در زهدان خاورمیانه با ترکیبی از ژنوتیپ های ناهمگون عراقی ـ سوریه ای ـ روسی ـ آمریکایی ـ ایرانی ـ عربستانی حتی اروپایی، از خون و خشونت و دیگرکشی جان گرفت و بال و پر گشود. از قبیله گرایی و دین و مذهب و خلافت تغذیه کرد و پرچم محمد رسول الله را بر فراز تانک های آمریکایی و میگ های صدامی ـ روسی به اهتزاز درآورد و در زهدان دختران و زنان یزیدی ـ کوردی و مسیحی که کنیزکان اردوی اسلام بودند، حرامزادگی کاشت و بذر خشونتی دیگر را در پهنه خاورمیانه فردا به یادگار گذاشت.
داعش جوان دیروز که به اسلام بنیادین نظر داشت، به غول بی شاخ و دمی تبدیل شد که در سر توهم جهانگشایی داشت و خلافت اسلام را بر زندگی مدرن می خواست. هیجانات فرو خفته یکباره به غلیان افتادند. چند تانک و موشک آمریکایی تاراج شده از سپاه شیعیان بغداد آنها را به وجد آورده بود و دیگر اشتهای ایستادن نداشت و آتش چنان زبانه گرفت که پدرخوانده های روس و آمریکا و عربستان و ایران و ترکیه هم در مهار آن لنگ انداختند. حال این فوران خشم و کین داعشی دیگر در سودای انتقام نبود از آن فراتر رفته است و خشم و نفرت و کشتار جمعی دیگران را پلکانی در جهانگشایی، ثروت اندوزی و قدرتمندی می داند و این کشتار کور همچنان ادامه خواهد داشت و این نفرت را پای ایستادن و دوباره دیدن و مهر ورزیدن نیست. داعشی ها دیگر یک گروه ماجراجو و کینه توز مسلمان نیستند. آنها از آخرین منزلگاه های انسانیت، اسلامیت، و سلامت تهی گشته اند و به توهم و هذیان مالیخولیایی بیمارگونه رسیده اند که می گویند: “باید که بیشتر بکشیم تا زنده بمانیم”.آنان خون کودکان و زنان و کهنسالان کورد سنی را مباح می دانند و جوانانشان را دشمن بالقوه سپاه اسلام قلمداد می کنند و دست بسته به قتلگاه های جمعی (آشویتس اسلامی) می فرستند و زنان و دختران را برده های بازار صدر اسلام می خوانند. من و تو و بشریت امروز در جای خود ایستاده ایم به تماشا. انسان مدرن امروز در شرق و غرب، نمی تواند بر این روند مرگ آفرین چشم بپوشاند و از حادثه روی برگرداند. کوبانی میدان بازی فوتبال نیست که هر گروهی برای تیم خود هورا بکشد. داعش قصد آن دارد تا از راه ایران به پاکستان و افغانستان برود و از آنجا به مالزی و اندونزی بچسبد و از طریق دیگر شاید به اندلس و جبل الطارق. همان طوری که خمینی می خواست از طریق عراق به قدس و جده برسد و خانه خدا را از شیاطین باز پس بگیرد و اورشلیم را به مسلمانان بسپارد واسرائیلی ها را به دریا بریزد. و دیدیم که این بلندپروازی های غیرعادی توهم آلود، میلیونها جوان ایرانی و عراقی را در خود بلعید.
هردوی این تفکرات، مالیخولیایی ، بیمارگونه، خطرناک و ضد انسان هستند. من و تو ودیگرانی که به تماشا نشسته ایم در پرورش این داعش ها هم سهمی داشته ایم. گر چه اندک. این ماشین خشونت باید متوقف شود. همان طور که ماشین خشونت هیتلر و موسولینی به گل نشست. داعش های دو طرف جایی در جهان مدرن امروز ندارند و خاورمیانه و جهان امروز فاشیسم را پشت سر گذاشته است. سر این مار زهرآگین قبل از این که به اژدها تبدیل شود باید به سنگ بخورد. فردا دیر است امروز بهتر از فرداست.
اکتبر ۲۰۱۴ – آمریکا