فشارهایی که در چند ماه اخیر از سوی قانونخواهان کنگره ایرانیان کانادا بر هیئت مدیره این نهاد وارد شد واکنشهای
ضد و نقیضی به دنبال داشت. از یک سو به دو سه مورد از خواستههای کهنه قانونخواهان پاسخ گفته شد و از سوی دیگر در واکنشی سخت، جناح تمامیتخواه هیئت مدیره گفتارش را به سطح دشنامنامهای تنزل داد که شهروند آن را در شماره ۱۵۱۸ به چاپ رساند (رسانههای جوامع دموکراتیک مرز قاطع بین آزادی بیان و فحاشی را میشناسند و اعتبار خود را به نام اولی هزینه دومی نمیکنند. من شک ندارم دبیران شهروند وقتی آن دشنامنامه را به چاپ میسپردند از این خطکشی بهخوبی آگاه بودند). این رفتار متناقض این احتمال را تشدید میکند که باید از بابت پاسخگویی به خواستهها از جناح مستقل هیئت مدیره متشکر بود و مسئولیت آن ادبیات کوچه را متوجه جناح تمامیت خواه هیئت مدیره کرد.
خواستههایی که به انجام رسیدند یکی جلسهای است که روز یکشنبه، ۱۴ دسامبر در نورت یورک سنتر برگزار میشود و ایرانیان فرصت خواهند داشت چالشها و راهکارهایی که برای پیشبرد اهداف کنگره بهنظرشان میرسد را با دیگر اعضای جامعه در میان بگذارند. همچنین، هیئت مدیره با تاخیری یک ماهه گزارش ملاقاتی که با مسئولان وزارت امور خارجه داشتند را در اختیار جامعه گذاشتند. و بلاخره، در نامهای خطاب به آقای کریس آلکساندر وزیر شهروندی و مهاجرت از ایشان خواستار توقف دیپورت پناهندگان به ایران شدند.
از سوی دیگر در همان شماره شهروند (۱۵۱۸) یادداشتی از خانم شهلا غفوری چاپ شده بود که به نوشته من در شماره پیشین شهروند (۱۵۱۷، “جذابیت کنگره ایرانیان برای نیروهای تمامیتخواه”) اعتراض شده بود که من بیدلیل ادعا کردهام اعضایی از کمیته فرهنگی توسط ایشان و آقای آرشاک شجاعی حذف شدهاند. در جواب این یادداشت، آقای مهدی شمس از سوی خودشان و خانم نیلوفر افشار توضیح کوتاهی برای شهروند فرستادند که شهروند آن را چاپ نکرد. آقای شمس آن ایمیل را بجز شهروند برای خانمها شهلا غفوری و نیلوفر افشار و آقای آرشاک شجاعی و من کپی کرده بودند و من از ایشان اجازه گرفتهام تا آن را در اینجا نقل کنم:
“نشریه محترم شهروند،
در جهت اطلاع رسانی، تصحیح، و اعتراض به خانم شهلا غفوری عضوی از هیئت مدیره کنگره ایرانیان و سرپرست کمیته فرهنگی، که اطلاعیه اعتراضی ایشان در نشریه هفته قبل شهروند به چاپ رسید، مطالب زیر را عنوان نموده و انتظار دارم که آن را چاپ نمایید. خانم غفوری به اعتراض به مقاله آقای شهرام تابع محمدی تحت عنوان” جذابیت کنگره ایرانیان برای نیروهای تمامیت خواه” و اعلام عدم صحت بعضی از مطالب اظهار شده در آن، اعلام می دارد که هیچکدام از اعضاء کمیته فرهنگی کنگره ایرانیان حذف نشده اند. باید به اطلاع آن نشریه برسانم که فقط در رابطه با گردهمایی اول این کمیته به اینجانب مهدی شمس و خانم نیلوفر افشار دو عضو کمیته فرهنگی کنگره ایرانیان اطلاع رسانی شده است. تنها سخنرانی برگزار شده توسط این کمیته، تحت عنوان “مشکلات ناشی از تفاوت های فرهنگی و قانونی” بدون مشورت با ما صورت گرفته است. مسلم است که در اینچنین شرایطی افراد خود را رانده شده بدانند، بخصوص اگر هر کدام از آنان به صورت جداگانه با خانم شهلا غفوری از طریق ایمیل جهت اعتراض و یا توضیح تماس گرفته ولی متاسفانه تا این تاریخ بی جواب باقی مانده باشند. خواهشمندم با چاپ این توضیحات اطلاع رسانی نموده و این امکان را به وجود بیاورید که خانم شهلا غفوری خود را در مقابل اعضاء مسئول و پاسخگو بداند.
با تشکر – مهدی شمس”
در این مطلب میخواهم با استفاده از لطفی که هنوز دبیران شهروند به من دارند و نوشتههایم را چاپ میکنند استفاده کنم و به این دو سئوال بپردازم: اینکه ریشه این تنشها در کجاست؟ و آیا میشد از بروز آنها پیشگیری کرد؟
ریشه تنشها
با فاصله چند روز از آخرین انتخابات کنگره در ماه می امسال، و بهدنبال استعفای خانم سارا تخشا، یک پُست خالی در هیئت مدیره بوجود آمد که بنابر اساسنامه لازم بود به این شکل پر شود که اعضای هیئت مدیره افراد مورد نظرشان را به رئیس هیئت مدیره پیشنهاد کنند و رئیس از بین آنها یکی را برای جایگزینی مدیر مستعفی برگزیند. بهعبارت بهتر گزینش نهایی مدیر جایگزین به عهده رئیس هیئت مدیره است. یعنی اول باید رئیس هیئت مدیره انتخاب شود و بعد این رئیس، مدیر جایگزین را منصوب کند. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که اعضای هیئت مدیره پیش از آنکه رئیسی داشته باشند آقای رضا بنایی را به عضویت هیئت مدیره درآوردند و بلافاصله ایشان را به ریاست این هیئت منصوب کردند. به این ترتیب، عضویت آقای بنایی در هیئت مدیره خلاف قانون است و چون ایشان منتخب اعضا نیستند ریاست ایشان بر کنگره خلاف دموکراسی است.
این رویه خلاف قانون و خلاف دموکراسی مورد اعتراض قانونخواهان قرار گرفت. واکنش جناح تمامیتخواه هیئت مدیره همواره این بوده که تلاش کند با توهین و تحقیر و تهمت قانونخواهان را از میدان بدر کند یا آنقدر مسئله را کش بیاورد که با گذشت زمان ـ مثل پارسال ـ وقت کشته شود و به انتخابات بعدی برسیم و آنها بیهیچ توضیحی هیئت مدیره را ترک کنند.
آیا میشد از این تنش پیشگیری کرد؟
بله، مسلما میشد. راه حل بسیار ساده بود:
اول هشت عضو هیئت مدیره از بین خود کسی را به ریاست هیئت برمیگزیدند. اگر رایگیری به بنبست میرسید با احترام به آراء اعضا فردی که بیشترین رای را در انتخابات آورده بود به ریاست برمیگزیدند. آن فرد آقای فرهنگ فرید بودند که با ۲۳۲ رای از ۲۷۲ رای مورد تایید ۸۵% رای دهندگان بودند. چنین تصمیمی نهتنها تنشزا نبود، بلکه اعتماد اعضا را در پی داشت چون نشاندهنده روحیه همکاری و احترام به رای اکثریت بود ـ یا اگر بخواهم از واژه مورد علاقه جناح تمامیتخواه استفاده کنم، احترام به “خرد جمعی” بهحساب میآمد.
بعد، گزینهای که اعتماد اعضا به هیئت مدیره را صد چندان میکرد دعوت از آقای آرشام پارسی برای جایگزینی خانم تخشا بود.
چرا؟ چون در جریان انتخابات، آقای آرشام پارسی تنها به دلیل یک اشتباه تکنیکی از راه یافتن به هیئت مدیره باز ماندند. جریان از این قرار بود که آقای پارسی ۱۲۴ رای و آقای آرشاک شجاعی ۱۱۹ رای بهدست آورده بودند، اما ۱۱ رای از آراء آقای پارسی باطل شدند چون افرادی که به ایشان رای داده بودند برگههای رایشان را به دوستانشان سپرده بودند و از سالن رفته بودند. باطل شدن این یازده رای باعث شد آقای آرشاک شجاعی جای آقای پارسی را بهعنوان نفر ششم و آخر هیئت مدیره بگیرد.
با این حال، با خالی شدن یک پست در هیئت مدیره، بهترین و طبیعیترین گزینه این بود که آن اشتباه تکنیکی جبران شود و از آقای آرشام پارسی که بیشتر از آقای آرشاک شجاعی رای آورده بودند برای جایگزینی خانم تخشا دعوت کنند. به این ترتیب، هم آقای آرشام پارسی و هم آقای آرشاک شجاعی به هیئت مدیره راه مییافتند. این حرکت باز بر اعتماد جمعی نسبت به مدیران کنگره میافزود و نشان میداد قرار بر این است که مدیران فارغ از اختلافات فکری دست به دست هم دهند و کنگره را به پیش ببرند. بیتردید چنین کنشی واکنش مثبت و پر شور و شوق اعضا را بهدنبال میآورد و بر همه تلخیهای سالهای پیش نقطه پایان میگذاشت.
چرا آن کردند و این نکردند؟
بهنظر من، جواب را باید در تمامیتخواهی نیمی از مدیران جستجو کرد. اینان در عمل نشان دادهاند که بههیچ رو سر همکاری با کسانی که همحزب و همفکر و همرای آنان نباشند ندارند. اینان با قصد در اختیار گرفتن کنگره و استفاده از نام جامعه ایرانی برای پیشبرد اهداف فکری خودشان به کنگره وارد شدند و چون به هیچ بنیان اخلاقی پایبند نیستند و چون هدفشان را چنان برحق میدانند که برای رسیدن به آن هیچ کاری را زشت و غیراخلاقی نمیشمارند از هیچ ناپسندی ابا ندارند. و دست آخر هم اگر جایی شکست بخورند برای نابود کردن کنگره از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد. در مورد جایگزینی هم تصور اینان بر این بود که اگر کسی جز خودشان به هیئت مدیره وارد شود جلو سوء استفاده از نام ایرانیان برای تماس با مقامات دولتی کانادا را خواهد گرفت و اجازه نخواهد داد نظریات یک گرایش سیاسی به نام کل جامعه ایرانی به دولت کانادا منتقل شود. از این رو، با دور زدن اساسنامه و با پشت کردن به رای جامعه آن کردند که کردند و تنشی در جامعه ایرانی به وجود آوردند که هنوز به آرامش نرسیده است.
در این میان باید از پایداری جناح مستقل هیئت مدیره، آقایان بهروز آموزگار، بهمن رودگرنیا، رضا قاضی، و فرهنگ فرید قدردانی کرد که زیر فشار جناح تمامیتخواه نهتنها هفت ماه است ایستادگی کردهاند، بلکه توانستهاند در چند مورد آن جناح را به تن دادن به خواستهای قانونخواهان وادارند.
طرفداران جناح تمامیتخواه چه میگویند؟
در تمام نوشتههایی که در دفاع از ریاست آقای رضا بنایی بر کنگره نوشته شدهاند تاکید بر مدیر و مدبر بودن ایشان شده است (مثلا نوشته آقای صمد اسدپور در شهروند ۱۵۱۵ و آقای محسن کرمانشاهی در شهروند ۱۵۱۷). در حالیکه من و همفکرانم هیچگاه در هیچ نوشتهای اظهار نظری ـ چه مثبت و چه منفی ـ درباره مدیریت و تدبیر آقای بنایی نکردهایم. واقعیت این است که من ایشان را آنچنان نمیشناسم که درباره مدیر و مدبر بودن ایشان نظری داشته باشم. من و دیگر قانونخواهان تنها به پروسه انتصاب ایشان به ریاست کنگره اعتراض کردهایم. ما میگوییم ایشان، مدیر و مدبر باشند یا نباشند، اجازه نداشتند برخلاف قانون وارد هیئت مدیره شوند و برخلاف دموکراسی ریاست کنگره را بهعهده بگیرند. مدافعان آقای بنایی هیچگاه به این موضوع نپرداختهاند.
به عبارت بهتر، مدافعان ایشان میگویند چون ـ از دید آنها ـ آقای بنایی فرد مدیر و مدبری است مجاز هستند قانون و دموکراسی را زیر پا بگذارند! و برعکس، ما که بر این قانونشکنی خرده میگیریم و مدیر و مدبر بودن ایشان را نمیبینیم افراد مغرض و بداندیشی هستیم که وقت هیئت مدیره را ـ که همه داوطلبانه آن را در خدمت به جامعه قرار دادهاند ـ با ایرادگیریهایمان تلف میکنیم. اما اجازه بدهید به این اتهامات کمی دقیقتر نگاه کنیم:
گذشته از این که ـ همانطور که گفتم ـ مدیر و مدبر بودن آقای بنایی ایشان را مجاز به شکستن قانون نمیکند، مدافعان ایشان هیچ نمونهای از مدیریت و تدبیر ایشان نمیآورند. بیوگرافی ایشان در وبسایت کنگره هم تنها درباره موفقیتهای شرکتی که ایشان مدیر آن هستند تبلیغ کرده، اما اشارهای به سابقه فعالیتهای اجتماعی ایشان نمیکند. ایشان ممکن است بیزنسمن موفق و باتجربهای باشند، اما در زمینه فعالیتهای اجتماعی اطلاعات چندانی از ایشان در دست نیست. در واقع آنچه من و همفکرانم میپرسیم این است که چرا ایشان حاضر نیستند در یک مجمع عمومی خود را در معرض رای اعضا بگذارند و این قائله را ختم کنند؟ در چنین مجمعی ایشان میتوانند درباره فعالیتهای اجتماعیشان و فعالیتهای اقتصادیشان در ایران پیش از مهاجرت به کانادا و پس از آن تا کنون صحبت کنند و من تردید ندارم تعداد قابل توجهی از اعضای کنگره به ایشان رای خواهند داد.
دیگر آنکه، در گفتمان دموکراسی نقد قدرت را غرضورزی و بداندیشی نمینامند. برعکس، آن را تضمینی بر دموکراسی میشمارند. تنها در تفکر دیکتاتوری است که هر دگراندیشی را خرابکار و ضد نظام مینامند و تلاش بر حذفش دارند. در گفتمان دموکراسی، رهبران در برابر جامعه پاسخگو هستند. اگر بیقانونیشان آشکار شود استعفا میدهند. اگر تواناییشان در هدایت جامعه زیر سئوال رود انتخابات زودرس اعلام میکنند. در مورد جامعه ایرانی و ریاست کنگره همه اینها برعکس شده است. فردی که بدون انتخابات و با زیرپا گذاشتن اساسنامه به ریاست کنگره رسیده آنها که از او انتظار پاسخگویی دارند را به غرض و بداندیشی متهم میکند و حاضر به پاسخگویی در هیچ زمینهای نیست. گروه فشار طرفدار او حتا داوطلبانی که برای همکاری به کنگره آمدهاند را با توهین و تحقیر پراکنده میکنند و در یک نبرد فرسایشی میخواهند منتقدان را خسته و ناامید از میدان بهدر کنند.
و بعد از همه اینها، هواداران آقای بنایی صحبت از تلف کردن وقت هیئت مدیره میکنند. کدام وقت؟ کدام تلف کردن؟ هیئت مدیره ـ بجز آن دو سه نفری که بهرغم همه توهینها و تحقیرها هنوز دارند کار مثبت انجام میدهند ـ کدامشان میتوانند ادعا کنند در هفت ماه گذشته دقیقهای کار مثبت برای جامعه ایرانی انجام دادهاند؟ بگوئید! صحبت از تلف کردن وقت هیئت مدیره میکنید، مگر ـ آن دو سه نفر را کنار بگذاریم ـ خانمها و آقایان هیئت مدیره جز خرابکاری در کار داوطلبان کاری انجام دادهاند؟ اگر وقتی تلف شده باشد ازآن بیژن و سوده و نیلوفر و ارسلان و کاووس و مهدی و پگاه و داریوش و موسی و فرزاد و مریم و حسین و آتوسا و مهردخت و علی و شهره و من و چندین نفر دیگر است که در محافظهکارانهترین حالت بیش از هزار و پانصد ساعت وقتمان را برای کنگره گذاشتهایم و میگذاریم. چرا این خانمها و آقایان از وقت تلف شده این داوطلبان سخنی به میان نمیآورند؟
چه کنیم؟
کنگره ایرانیان کانادا متعلق به همه ایرانیان است. ایرانیان ـ مثل هر جامعه دیگر ـ از گونهگونی فکری، قومی، عقیدتی، مذهبی، و سلیقهای وسیعی برخوردارند. زیبایی ما در این گونهگونی است. این زیبایی باید در کنگره ایرانیان کانادا هم پژواک داشته باشد. کنگره متعلق به همه ماست. با عضو شدن و فعالیت در آن راه را بر شکوفا شدن این زیبایی بگشاییم. کمپین “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم” برای این منظور به راه افتاده است. اولین بیانیه این کمپین را هفته پیش همه هفتهنامههای ایرانی ـ بجز شهروند ـ چاپ کردند. هدف این کمپین این است که تا عید نوروز شمار اعضای کنگره را از ۴۰۰ نفر به ۱۰۰۰ نفر برساند. در این کمپین شرکت کنید و دوستان و آشنایانتان را تشویق کنید تا در کنگره عضو شوند. تنها با حضور همه ما است که کنگره رنگین می شود.
سفر کنگره ایرانیان کانادا بهسوی قانونمندی سفر دردناکی است، اما مقصد آن چنان زیباست که رنج سفر را از خاطره پاک خواهد کرد.