پرزیدنت اسد در حالی که مثل همیشه لباس شیک و اتوکشیده ای به تن دارد و انگشت هایش را به هم قلاب کرده است روبروی آمریکا، نشسته است. آمریکا که نخواست عکسش در کنار اسد منتشر شود، جوانی است بلند قد و سیه چرده که موهای کم پشتی دارد و انگلیسی را به خوبی صحبت می کند.

پرزیدنت اسد در آغاز گفتگوهای دوجانبه عصبانی بود و طلبکار، جوری که اگر دوربین های تلویزیونی روشن نبود بعید نبود یقه آمریکا را بچسبد و یکی دو تا سیلی هم نثارش کند.

وی پرخاشگرانه حرف آمریکا را قطع می کند و می گوید: خواهش می کنم …خواهش می کنم … شما دیگر حرف از صلح نزنید. اصلا مرده شور آن صلح و جایزه صلح تان را هم ببرد که به هرکس که دلتان بخواهد اهداءاش می کنید، اما به من که سوریه را چنان آرام کرده ام که پرنده در ویرانه هایش پر نمی زند، هدیه نکردیدbashar-al-assad!

من برای برقراری آرامش در سوریه هر چقدر بمب و خمپاره در انبار داشتم و همه موشک هایی را که خداوند از خزانه غیبش ارسال کرده بود، خرج مردم کردم، اما دریغ از یک تشکر خشک و خالی. می مردید اگر یک دانه از جایزه هایتان را هم به من می دادید؟ اصلا مگر این جایزه صلح تان چقدر می ارزد؟ می توانستید بدهید و پولش را هم از خودم بگیرید. خدا را شکر هنوز دستم به دهانم می رسد.

آمریکا در حالی که سعی می کند مستر پرزیدنت را آرام کند می گوید در آن صورت جواب مردم دنیا را چه می دادیم؟ مقاومت شما در برابر مردمی که شما را نمی خواستند باعث شده است تا ۲۵۰ هزار نفر از آنان کشته شوند و میلیون ها نفر از کشورتان بگریزند و آواره این کشور و آن کشور شوند. اینها را که نمی شود ندیده گرفت…؟

پرزیدنت اسد با قیافه ای برافروخته می گوید: اگربا این لحن با من صحبت کنید، مذاکره را قطع می کنم. من گفتم حاضرم براساس احترام متقابل با آمریکا مذاکره کنم نه به این شکل که شما شروع کرده اید. احترام متقابل یعنی همچنان که ما به شما که هموطنان خودتان را به گلوله نبسته اید احترام می گذاریم، شما هم به ما که هموطنان خودمان را بمباران کرده ایم احترام بگذارید!

ازاین گذشته چرا آن روی سکه را نگاه نمی کنید حضرت آقا؟ چرا نمی گوئید آفرین به تو که شرّ۲۵۰ هزار نانخور را از سر مردم دنیا کم کرده ای؟

اصلا فکرش را کرده اید که اگر هزینه های معمولی خوراک و پوشاک و درمان و مسکن یک انسان را در روز فقط ده دلار حساب کنیم، کم شدن ۲۵۰ هزار نفر، یعنی روزی دو میلیارد و پانصد هزار دلار صرفه جویی. در ماه میشه خداد تومن پول و سالش میکنه هزاران هزار میلیارد دلار. این خدمت کمی به اقتصاد جهان است؟

یارو میاد یه کتاب می نویسه یا دو تا سخنرانی می کنه بهش جایزه میدین. جونتون بالا میومد از این همه جایزه صلح نوبل و اسکار و خرس طلائی وکوفت و زهرمار طلائی که زیر دست وپایتان ریخته یکیش را هم به من می دادید که میلیاردها دلار به اقتصاد جهان سود رسانده ام؟

پرزیدنت اسد برای از بین بردن عصبانیتش لیوان آبی را که جلویش گذاشته اند برمی دارد تا جرعه ای بنوشد و آمریکا از این فرصت، استفاده می کند و می گوید عجیب است که طلبکار هم هستید. شما یک کشور را ویران کرده اید و شاید سی سال طول بکشد تا سوریه دوباره سوریه شود، با چه روئی چنین حرفی می زنید؟

پرزیدنت اسد لیوان را روی میز می گذارد، نگاه سرزنش آمیزی به آمریکا می کند و می گوید اینکه تمامش به نفع شماست قربان …. هزاران کارگاه و کارخانه و مدرسه و ورزشگاه و بیمارستان و آپارتمان را که ویران شده چه کسی دوباره می سازد؟ غیر از این است که ناچاریم دست بدامان خود شما آمریکائی ها یا اروپائی ها بشویم …؟ این ساخت و ساز که به قول خودتان ممکن است سی سال طول بکشد، میلیاردها دلار نصیب کارخانه های سازنده شما غربی ها می کند یا نه؟ بد کردم برایتان سال های سال کار و میلیاردها دلار درآمد تولید کرده ام …؟

آمریکا مقداری پس کله اش را می خاراند و می گوید خب البته …یعنی در حقیقت… ولی اگرچه … حالا منظورتان از تشکری که اول صحبت مان کردید چه بود و چه انتظاری از ما و مردم دنیا دارید؟

مستر پرزیدنت لبخندی می زند، پایش را می اندازد روی پایش و می گوید این شد یک حرف حسابی و حالا آمدیم سراصل مطلب …من چه انتظاری از دنیا دارم …؟ اول از همه یک تشکر و قدردانی حسابی از دنیا طلبکارم. البته نه از این تشکرهای الکی و اینترنتی … باید تشکری جانانه باشد. از اونهایی که مامان جونم همیشه می گفت بترکه چشم حسود ایشالا… ، بعدش هم چند تا از اون جایزه های خرس و سگ وگرگ طلائی تون را بسته بندی کنید و بدهید رئیس سازمان ملل که هی اعلامیه میده برداره بیاره سوریه …تا من هم دستور بدهم لیست درخواست هایمان را حاضر کنند و برایتان بفرستند.

پرزیدنت در حالی که از جا بلند می شود تا به آمریکا حالی می کند جلسه تمام شد، اضافه می کند: البته تهیه لیست درخواست های ما چند روزی طول می کشد ها … من را نمی توانید با یک خروس قندی صد میلیارد دلاری گول بزنید …گفته باشم!

آقا بالا سر…

این مسئله سقوط هواپیمای آلمانی هم کشت ما را . آقا هرکسی یک چیزی میگه. یکی میگه کمک خلبان بیمار روانی بوده کاپیتان را راه نداده توی کابین و هواپیما را زده به کوه و۱۴۸ نفررا کشته.

یکی میگه اگر یارو دیوونه بوده چه جوری اجازه کار بهش داده اند؟

یکی میگه این توطئه است. برای اینکه شرکت های عظیم لوفت هانزا و جرمن وینگنز ضرر نکنند و اعتماد مردم از این شرکت ها سلب نشه، گناه را انداخته اند گردن کمک خلبان مادر مرده که دیگه زنده نیست تا از خودش دفاع کند …

چه این حدس وگمان ها درست باشد و چه نباشد، اگر آلمان هم مثل بعضی از کشورها یک آقا بالا سرداشت، کار پیدا کردن مقصر چقدر ساده می شد. یک کلام می گفت فلانی مقصره همه هم می گفتند صحیح می فرمائید و دیگر کسی اجازه حدس وگمان زدن و نُطُق کشیدن نداشت!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.