به مناسبت روز عشق، گفت وگویی پیرامون ارتباط عشق با خودشکوفایی، مراقبت از خود، مسئولیت پذیری و عدم خشونت در روز یکشنبه ۲۲ فوریه ۲۰۱۵، در یکی از اتاق های مرکز امور شهری نورت یورک، برگزار شد. این نشست به همت جمعی از کنشگران اجتماعی تورنتو، به منظور گفت وگو و انتقال نقطه نظرات شرکت کنندگان در نشست، برنامه ریزی شده بود و جلسه سخنران مهمان نداشت.
قسمت اول برنامه با آهنگ های “تا لحظه بیداری” از آلبوم سایه نشین مارتیک*، نماهنگ بهشت از گوگوش ** و نماهنگ مرا کنارت بنشان (Lay me down) از سام اسمیت خواننده ی ۲۲ ساله ی بریتانیایی شروع شد.
در این قسمت بیشتر گفت وگوها حول شور عاشقی، تعریف و انواع عشق بود که خلاصه ای از نظرات طرح شده را در زیر می خوانیم.
جایگاه عشق: در دنیای پر از آشوب و خشونت کنونی، جایگاه عشق کجاست؟ آیا شناسایی عشق کمکی به کاهش خشونت در جامعه می کند؟
عشق در خانواده و جامعه
انسان عشق ورزیدن را از خانواده یاد می گیرد و در جامعه تمرین می کند. رفتار محبت آمیز پدر و مادر با یکدیگر و ابراز احساسات عاشقانه پدر و مادر در آموزش عشق در خانواده بسیار موثر است.
عشق و طبیعت انسانی
عشق ورزی در طبیعت انسان است. متأسفانه روزمرگی باعث شده که انسانها از طبیعت خود دور شوند. هنجارهای جامعه ما را به سمتی سوق می دهد که با طبیعت انسانی مان یکسان نیست. ما باید سعی کنیم این موانع را شناسایی کنیم. شناخت این موانع، گامی است در جهت اعتلای عشق ورزی.
انواع عشق
اریک فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن، برای عشق انواع مختلفی قائل شده است از قبیل عشق بین دو نفر، عشق به خدا، عشق مادری، عشق به آرمان، عشق به هدف … هدفمند بودن که خود تبلور عشق است ما را در رویارویی با مشکلات زندگی قوی می کند.
گستره ی عشق از حوزه ی فردی به حوزه ی اجتماعی
تصور رایج بر این است که هرچه دو نفر بیشتر به هم عشق ورزند و دنبال تأمین منافع همدیگر باشند، عشقشان غنی تر می شود. در حالی که اریک فروم می گوید هرچه دامنه ی عشقتان را وسیع تر کنید و از حوزه ی فردی به حوزه ی اجتماعی گسترش دهید، عشق دو نفره تان هم غنی تر خواهد شد.
مصادیق عشق در فرهنگ های مختلف
شاید بتوان گفت وگو را با طرح دو پرسش زیر ادامه داد:
۱ـ آیا عشق ورزی یک امر ضروری است و باید آن را حتما تجربه کرد؟
۲ـ آیا عشق، جهانشمول است یا در هر فرهنگی، معنای خاص خود را دارد؟
در فرهنگ و ادبیات ما، عمدتا عشق به صورت یک بیماری و سودازدگی مطرح شده، حتی سهروردی در رساله ی فی الحقیقه العشق، فرد عاشق را فرد سودازده معرفی می کند.
تفاوت برداشت های مختلف از عشق چیست؟
عشق و معنای زندگی
فرانکل روانپزشک اتریشی، در معروف ترین کتابش “انسان در جستجوی معنا” می گوید که انسان برای تحمل مشکلات زندگی به معنا احتیاج دارد و عشق می تواند معنای زندگی باشد، البته همانطور که گفته شد این عشق می تواند یک تجربه ی بسیار شخصی و فردی باشد یا عشق مادری، یا عشق به همنوع و …
عشق و تکامل طبیعی انسان
عشق یک روند طبیعی برای تکامل روح انسان است. همانطور که بچه در مرحله ای از رشد خود راه رفتن یاد می گیرد، انسان هم در مرحله ای از تکامل خود، به عاشق شدن نیازمند است. وقتی که یک انسان عاشق می شود وارد یک مرحله از تکامل روانی می شود و احساساتش قوی تر می شود و همه چیز را زیبا می بیند، تعصبات نژادی اش کمتر می شود و در مقابل ناهنجاری های زندگی قوی تر می شود. انرژی آزاد شده از عشق، انسان را به یک آرامش روحی ـ روانی می رساند. عشق یک روند عارفانه است.
عشق بدون شرط
عشق یک توانایی و برخورداری ست. برای عشق شرط، توقع و انتظار نمی توان قائل شد.
عشق یک ارائه ی همیشگی است، اگر انسانها را همانطور که هستند و همانطور که نیستند قبول داشته باشیم. نمونه ای از عشق بدون توقع و انتظار، عشق مادری ست.
عشق و عبور از هنجارها
عشق جایی ست که ترس و کنترل نیست. من عشق را جایی تجربه کردم که توانستم فراتر از تجربیات گذشته، بدون ترس عمل کنم. از دیوار من که شامل تجربیات گذشته، ترس ها و هنجارهای جامعه بود عبور کردم. عشقِ استاندارد، عشقِ بین زن و مرد تعریف شده و بقیه عشق ها بیماری تلقی می شوند. این استانداردها خود به یک ایدئولوژی تبدیل شده اند. این وظیفه دگرجنسگرایان که آزادی بیشتری در ابراز عشق دارند، است که در شکستن این هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که برای بخشی از جامعه مانع ایجاد می کند، تلاش کنند.
عشق و اختیار
عشق یک انتخاب آزاد بین دو انسان برابر است و این را باید از عشق مادری جدا کرد. در عشق مادری انتخاب نیست. تعریف عشق در طول تاریخ تفاوت پیدا کرده است. تعریف عشق در ۱۰۰ سال پیش با امروز متفاوت است.
عشق مادری
برخلاف آنچه که گفته شد، عشق مادری همیشه بدون شرط و انتظار نیست، متأسفانه شاهد هستیم که برخی از مادرهای همجنسگرایان، فرزندان خود را طرد کرده اند یا مادرانی که پس از انقلاب فرزندان دگراندیش خود را به حکومت معرفی کردند و باعث اعدام آنها شدند. عوامل فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی در برخی موارد بر عشق سایه می اندازد و آن را به انحراف و بعضا خشونت می کشاند.
عشق و دوستی
در دوست داشتن، پیش نیاز عشق است و عشق بدون دوستی امکان پذیر نیست. ضمن اینکه هر دوست داشتنی، به عشق منجر نمی شود.
مراقبت از عشق
عشق مثل درختی ست که به توجه و مراقبت احتیاج دارد.
زیست عاشقانه
قسمت دوم برنامه با یاد همه عزیزانی که به خاطر عشق خارج از هنجارهای اجتماعی مورد آزار و طرد اجتماعی و خانوادگی قرار گرفته اند، همینطور عزیزانی که به خاطر عشق به آزادی و عدالت اجتماعی جانشان را از دست داده اند یا هم اکنون در زندان هستند، ادامه پیدا کرد.
در این قسمت به زیست عاشقانه و الزامات و موانع آن پرداخته شد.
قبل از گفت وگو، نماهنگ انتقادی در عشق آسمانی، از گروه موسیقی ایندو Endoپخش شد.
الزامات زیست عاشقانه
حضور در بودن و شدن دیگری
شور عاشقی نقطه مشترک همه عاشقان است، اما این شور، لزوما به زیست عاشقانه منجر نمی شود. گفت وگو، درک متقابل، نبود خودخواهی، احترام، مسئولیت پذیری و فراهم کردن شرایط رشد برای دیگری از الزامات یک زیست عاشقانه است.
حس شنیده شدن
وقتی که دو نفر با هم زندگی می کنند، در مراحل رشد همدیگر باید حضور داشته باشند. حس شنیده شدن در رابطه خیلی مهم است. برای تداوم رابطه، همیشه باید از خود بپرسیم که من چقدر از احساسات و شرایط روحی شریک زندگی ام می دانم.
موانع زیست عاشقانه
ازدواج های تحمیلی
ازدواج های تحمیلی که محصول فشارهای اجتماعی و فرهنگی است و اخیرا هم به فشار سیاسی، حکومتی تبدیل شده، مانع مسیر طبیعی شور عاشقی می شود. عدم بلوغ و تکوین شور عاشقی یکی از موانع زیست عاشقانه است.
تفکر محاسبه گرا (Calculative Thinking)
به قول هایدگر، تفکر محاسبه گرا، جامعه جهانی و دنیای مدرن را گرفته و به شکل افراطی در جامعه ما هم رشد کرده و این یکی از موانع شکل گیری زیست عاشقانه است.
بازی نقش ها (Role Playing)
کلیشه های اجتماعی، فرهنگی که عمدتا توسط ساختارهای سیاسی تولید و بازتولید می شود، بر روی زیست عاشقانه سایه می اندازد و مانع رشد و خلاقیت در ارتباط می شود.
بدفهمی ها (سوءتفاهم ها)
در بسیاری از روابط، علیرغم وجود محبت، احترام و مسئولیت پذیری، نبود توانمندی در گفت وگو و مدیریت اختلاف ها و تضادها، موجب بدفهمی و بحران در رابطه می شود. ضعف در توان روانشناختی دیگری و مهارت های ارتباطی یکی از دیگر موانع زیست عاشقانه است.
مالکیت در عشق / جدایی، خشونت یا آفرینش
ـ مالکیت در عشق، بخش ناهنجار رابطه عاشقانه است، چون همزمانی در رابطه عاشقانه نیست.
ـ در عشق واقعی، مالکیت وجود ندارد. مالکیت در عشق، مترادف با خودخواهی و خودعاشقی است. اگر تو واقعا عاشق دیگری باشی، همیشه خواهان شادی او هستی حتی اگر او بخواهد تو را ترک کند. طبیعی ست که جدایی درد و رنج دارد و باید بپذیریم که شادی و رنج دو روی عشق هستند.
ـ عشق یک تجربه ی ماندگار و منحصربه فرد است. اگر یک طرف رابطه خوشحال نیست، باید از آن رابطه خارج شود ولی این به معنای محو خاطرات گذشته نیست.
ـ اگر جدایی را بخشی از مراحل عشق بدانیم، از آن شوکه نخواهیم شد.
متأسفانه در هیچ جایی از سیستم آموزشی ایران، تصویری از یک رابطه واقعی و چالش های آن نمی بینی. بچه دار شدن، مشکلات اقتصادی، مهاجرت، بیکاری، شوک هایی هستند که به رابطه وارد می شود و آموزش نقش بسیاری در مدیریت این مشکلات دارد.
ـ هنر و ادبیات عاشقانه، بیشتر به فانتزی ها می پردازد و از عشق در واقعیت کمتر صحبت می شود.
ـ به قول شاملو در نمایشنامه نصف شب از دکتر شوارتز، پسر به پدر می گوید که پدر کاشکی ما آدم های قصه ای بودیم که با خوشبختی تمام می شد و پدر در جواب می گوید، فرزندم، تمام قصه ها در آستانه ی خوشبختی تمام می شوند ولی فردایی هم هست.
ـ بسیاری از آفرینش های هنری، حاصل رنج جدایی می باشد مثل ترانه ی مرا کنارت بنشان، از سام اسمیت که در ابتدای برنامه پخش شد. سام اسمیت در مصاحبه ای می گوید این اثر که برنده ی چهار جایزه ی گرمی شده است را مدیون کسانی می داند که به عشقش پاسخ نداده و ترکش کرده اند.
جدایی در عشق لزوما به انتقام و کینه توزی و اسیدپاشی منجر نمی شود و این یک انتخاب است که به روی معشوقت اسید بپاشی یا یک اثر هنری خلق کنی.
ـ البته شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قطعا روی این انتخاب اثر دارد.
انتقام جویی و خشونت در ایران، در سه دهه ی گذشته به خاطر خشونت سیاسی و ساختاری حاکم تشدید شده، اما رد پای آرزوهای ناخوشایند را برای کسی که ترکمان کرده، همواره در ترانه ها و آهنگ های عاشقانه ایرانی می توان پیدا کرد.
در پایان این گفت وگو آهنگ “کسی مثل تو” (Someone like you) از اَدِل پخش شد که برای معشوقی که ترکش کرده بهترین ها را آرزو می کند.
برنامه با طرح این پرسش ها پایان یافت:
اتصال عشق به خانواده و عشق به جامعه چگونه امکان پذیر می شود و همزیستی عاشقانه با جامعه یعنی چه؟
شور عاشقی را در کجای این همزیستی عاشقانه می توان پیدا کرد؟
آیا جنبش های اجتماعی را می توان شور عاشقی اجتماعی نامید که شخصی را وارد یک مرحله ی نوینی از زندگی می کند که با شادی، رنج، درد، آفرینش و زایش همراه است؟