این نوشته انتقام نامه ای است از نویسنده کتاب “انقلاب خمینی و انقلاب حسینی” نوشته آقای عزت مصلی نژاد. ایشان در پیامدی بر کتاب اعلام کرده اند که هدفشان از این کار ایجاد گفتگو و پرسش های بیشتر و فراتر است نه پاسخ دادن به معضلات کنونی که روندی درازمدت و کوششی همگانی را می طلبد و ضرورت روشنگری فلسفی در جامعه ایران را اصل اساسی می دانند.
نویسنده در بیست و سه فصل کتاب، از آغاز تا پایان، طنزگونه، با آرمان آزادی و برابری انسانها و رهایی شان از خرافات مذهبی، دو حسین را با سئوال و جواب هایی به اقتضای زمان در کنار هم قرار می دهد.
امام حسین با اندیشه جهان وطنی و آزادی و برابری همه مردم دنیا با همان قداست یک امام ظاهر می شود، با این تفاوت که شراب هم می نوشد! و نقش رهبری ایدئولوژیک، روشنگرانه ی جامعه در حال گذار از دوران جهل و خرافه را دارد.
حسین هندل، ناخلف، عربده کش و ضد مذهب با کلاه شاپوی مشخصه این قماش، بیانگر افکار عمومی و توده مردمی که رفته رفته در اثر تبادل نظرهای آزادانه در پیشبرد اهداف جنبش با امام حسین ساخته می شود و چنان پیش می رود که در روزهای بحرانی بی نیاز به رهبر هم می تواند تصمیم گیری کند.
نویسنده به زیبائی، بین این دو شخصیت دوستی و رفاقت برقرار می کند و سمبل رفاقتشان را در نشستهایی با مکالمات طنزگونه و جامهای شرابی که به سلامتی یکدیگر می نوشند و در رابطه با نهضتی که باید عالمگیر شود، گفت و شنید و قرار بستن ها دارند، نشان می دهد.
امام حسین با هاله ای نورانی شصتاد رنگ ظهور می کند(به جای امام زمان) با شناسایی حسین هندل که دلیل می آورد: یه بچه پنج ساله که پشت پرده بزرگ شده، تجربه نداره که “با هزار گرگ درنده توی ایرون در بیفته و در میان امامان فقط حسین بوده که یک جنبش دُرس و حسابی راه انداخته…..”
به درخواست حسین هندل در تشخیص ضرورت ایران گردی برای درک بیشتر امام حسین از مردم، حسین هندل اتوبوس را به شرکت پس داده و با کارت اعتباری حضرت اباعبدالله حسین که از خزانه غیب تامین می شود یک ماشین کاروان مارک جیپ لندرور که تازه در ایران مد شده بود خریده و به هر نقطه از ایران از زنوزـ سقز ـ کنگاور و….. می روند و مسائل اجتماعی را حل می کنند که مردم هم با دل و جان آنها را می پذیرند و از سور و سات ویژه بهشتی تدارکی امام حسین، لذت می برند.
گروههای سیاسی موجود در کشور، بعضی به آنها می پیوندند، بعضی عقب نشینی می کنند و یا با اعلامیه مخالفتشان را اعلام می دارند و…..در کل رویدادها در تمام فصول کتاب به سرعت رخ می دهند و در مدت کوتاهی ایران بهشت برین می شود. ولی با تمام تلاشی که برای پیشبرد انقلاب و جهانی کردن آن دارند دوباره جنبش بهشتی با تکراری تاریخ گونه مختوم به فنا می گردد.
آیا درست است که نویسنده منِ خواننده ی ساده را که از صفحات آغازین کتاب، همواره لحظه به لحظه با رویاهای طنزگونه بسیار جدی او زندگی کرده و از سرعت در طرح مسائل و راه حل ها و قطعنامه ها به شگفت آمده و مسرور شده، اینچنین سرخورده کند که در پایان رویای بهشتیان را از من بگیرد و دوزخیان را پیروز کند و قهرمان کشی و حکومت جهل و خرافه را دوباره به ما تحمیل کند؟!
به پایان آمدن کتاب اندیشه لزوم کتاب دوم را در من پدید آورد که بتواند به پایانی شیرین برسد و این رویای منِ خواننده بود که در کتاب دوم هر روز به شکلی دیگر پیش می رفت تا به جائی رسید که فقط تکیه بر جوانان پیرو یاور که به خود آمده و روشنگری فلسفی یافته اند و به دمکراسی در معنای واقع کلمه دست یافته اند را ضروری می نمود تا رویای بهشتیان به تحقق پیوندد.
خوب، اینرا هم که نویسنده خیلی تند و سریع در آخر کتاب گفته است!!
اصلاً چرا منِ خواننده اینقدر راجع به این کتاب فکر می کنم؟!
انگار که نویسنده به هدفش رسیده است ! منِ خواننده سالها از سیاست و اخبار سیاسی به دور را به فکر راه حل سیاسی انداخته، به رویای کتاب دوم فرو برده که پایانش پیروزی جنبش مردمی باشد (برخلاف اکثر جنبش های مردمی که در طول تاریخ شکست خورده یا از اهداف اولیه شان تغییر مسیر داده اند)، نویسنده که همه ناممکن ها را ممکن جلوه می دهد…. از امام حسین صلح طلب بدون شمشیر تا حسین هندل عارف مردمی، ای کاش پایان خوش جنبش ایران را هم محقق می انگاشت….
مثل اینکه هنوز دارم به اگرها و مگرهای این کتاب فکر می کنم!…اصلاً باید از این نویسنده به جرم روشنگری اش انتقام بگیرم و مواردی را که در کتاب به نظرم رسیده متذکر شوم باشد که آرام و قراری گیرم:
ـ در طرح روی جلد کتاب شمشیر به کمر حسین بسته شده در حالیکه بهتر بود بر کمر خمینی بسته می شد!
ـ درست است که در تمام بخش ها، ماجراها سریع رخ می دهند، راه حلها به سرعت باز می شوند ولی در بخش بانوان بهشتی این روند با سرعت بیشتری پیش می رود و سوء تفاهماتی را به وجود می آورد.
جمله یاور که می گوید: “تا کی باید نصف مملکت توسری خور و کیسه بوکس نصف دیگرش باشد؟”
ظاهراً از دید یاور آن نصف دیگرش از حقوق انسانی برخوردار است! در جایی که بی جهت مردان را می گیرند و به زندان می اندازند و اعدام می کنند، آیا نصف دیگرش از حقوق انسانی برخوردار است؟! یا وقتی می خواهند به نصف دیگرش (مردها) زور بگویند و از آزادیهای فکری و اجتماعی محرومش کنند حجاب بر سر زن و مادر و خواهرش می کنند!
برخلاف نظر نویسنده محترم، حجاب زن در این دوره معنی اش با دوره فئودالیته فرق می کند و به عنوان یک آئین مذهبی هم عمل نمی کند بلکه یک ابزار سیاسی است برای زورگویی به کل جامعه!
کلاً، نویسنده از آغاز جنبش حسینی هیچ زنِ همرزمی دوشادوش دو حسین نمی گذارد!
حسین که خود معتقد است “تجربه ی تاریخی نشان داده که رهایی زنان باید کار خود زنان باشد و ما مردها ـ حتی در مقام رهبری ـ می توانیم و باید فقط در حاشیه به عنوان نیروی کمکی و تسریع کننده جنبش زنان عمل کنیم” در مقابل درخواست مصرانه حسین یاور، رهبران واقعی جنبش را به وسیله کامپیوتر پیچیده خود و مراوده با عالم غیب( مادر فاطمه، خواهر زینب و دختر سکینه) دعوت می کند که برای مدتی آسایش و آرامش بهشت برین را ترک گفته و مهمان جنبش اجتماعی زنان ایران باشند، تنها اعتراض حزب پان ایرانیست باعث شد که حسین همسر خود شهربانوی بزرگ، یادگار ارزنده یزدگرد سوم، شاهنشاه ساسانی را هم به ایران دعوت کند!
البته قبلاً هم در فصل شراب مرتضی علی، حسین به کمک lap top خود خبر می دهد:”همین الان که من با شما حرف می زنم بابا علی و مامان فاطمه و داداش حسن و عباس جان سر حوض کوثر یک مهمانی بزرگ راه انداخته اند و به سلامتی یکدیگر جام شراب نوش جان می کنند.” اینجا هم شهربانو جزو خانواده حسین به حساب نیامده!؟
منِ خواننده اینطور می فهمم که حسین یا با همسرش اختلاف داشته و دوران قبل از جدائی را می گذراند یا چون فقط زن او بوده که دلیل نمی شود جزو خانواده اش به حساب آورده شود! (چون در صورت جدایی زن به فامیلی پدری اش برمی گردد ولی خواهر و مادر همیشه با نام فامیلی مشترک با مرد باقی می مانند که هنوز در شناسنامه شان ثبت است)
شاید بهتر بود از اختلاف خانوادگی شاهزاده خانم با همسرش که رهبر جنبش سیاسی و مردمی است طنزگونه مطلبی ارائه میشد، مثلاً از جهت سیاسی و عقیدتی یک شاهزاده سلطنت طلب تا دلیلی باشد برای تردید حسین در دعوت زنش برای یاری جنبش زنان.
حسین یاور هم با تمام رشد فکری که در طی مبارزات می یابد و دلش می خواهد در آینده یک زن به عنوان رئیس قوه مجریه قد علم کند که کارش از خیلی مردها کارسازتر باشد، وقتی پای آینده خودش به میان می آید تصمیم دارد به ریز غلام خاص برگردد و با دختری که در گذشته خاطرخواهش بوده ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد!
این تصمیم یاور هم به گردن نویسنده است، این بیچاره که زن دیگری را در جنبش ندیده که رئیس باشد و همرزمش باشد و با هم رشد سیاسی کرده باشند، به دوره جهالتش برمی گردد، شاید هم برخلاف نظریه اجتماعی اش ترجیح می دهد زن خودش سیاسی نباشد که می گوید:
“قدیم ندیم ها خاطرخواه یه دختر نازنین بودم، اونهم خاطرخواه من بود، اگه تا حالا شوور نکرده باشه، با هم ازدواج می کنیم و تشکیل خونواده می دیم. بعدش هم دوتایی دس به دس هم می دهیم و زمینی و آبی و تراکتوری….”
ظاهراً اهداف سیاسی و اجتماعی یاور جای خود را تنها به هدف تامین اقتصاد خانواده داده است! شاید بهتر بود نویسنده که به خوبی قادر است تند و سریع همه موارد را گویا شود با اشاره ای گذرا هم که شده به تصورات طنزگونه ای از عشقِ به زن را که یاور در دوران تحول و تکامل فکریش آنرا کنار گذاشته و به سراغ عشق قدیمش برمی گردد را نشان دهد.
نویسنده تبلور آزادی زن را بیش از هر چیزی در عدم توجه مردان به عریانی زنان بی حجاب نشان می دهد! شاید بهتر بود اشاره ای هم به آگاهی دادن به مردان ناآگاه اجتماع می کرد مثلاً با “جلسات مشاوره مغز درمانی” برای زدودن اثرات ۱۴۰۰ سال “خود و برابری دیدنشان نسبت به زنان” یا با “گروه درمانی” و شاید هم در صورت “ارتجاع شدید فکری مردانه” با نوعی “جراحی مخصوص مغزی” بهبودی این “بیمار مردان تاریخی” صورت می پذیرفت تا سرعت پذیرش قطعنامه های جنبش سراسری زنان ایران را منطقی تر بنماید.
بانوان بهشتی پس از یکهفته اقامت در ایران، بعد از یک کنفرانس مطبوعاتی با اعلام اینکه “زنان ایرانی قادرند نه تنها خود را رها سازند بلکه پرچم رهایی زنان کل بشریت ستمدیده را به اهتزاز درآورند” به آسمان پرواز کرده و همه مسئولیت ها را بر دوش خانم سیمین بهبهانی باقی گذارده و می روند، نویسنده به خاطر قدردانی این مهم هم که شده بهتر بود حداقل یکی از ابیات خانم بهبهانی را نقل می کردند در جایی که نوحه سینه زنی: باز این چه شورش است…. را تمام و کمال می آورند!
در جملات پایانی کتاب نویسنده که قصد روشنگری فلسفی دارد و با خرافه هم میانه ای ندارد! می گوید: “از چند هفته پیش که این خواب را دیده ام دهها بار روی جزئیات آن تامل کرده ام، هنوز نمی دانم این رویا را به فال بد بگیرم یا به فال نیک.” با همه ارادتی که به نویسنده محترم دارم، جوابشان اینست:
از سایت های اینترنتی تعبیر خواب استفاده کنید یا با یکی از فالگیرهای معروف دنیا که روشنگری فلسفی هم داشته باشد تماس بگیرید.
منِ خواننده
۲۸ فوریه ۲۰۱۰
در گفنگویی که با یک خواننده داشتم هر چند کوتاه معنای مثبتی ار انتقام آموختم. روانی نگرش و ساده گی وانتظار پایان خوش داستان و راه حل جهانی !!.به گمانم داستان ساده نیست و چونان هر اندیشه لایه ها دارد .نمادها و نشانه واژگان نمادین . با نگاه گاه و مکان شناسی در انتشار و باز نگاهی بر نگارش انتشار. همزمانی با حوادث بهاران قلب و ریا درخرداد ۸۸ . سید حسین میر نانوشته شال سیز به جای منجی منتظر الفرج! به ظهوری زود هنگام در تلاش/ نویسنده به درستی ماورا بهشتی را با بهشت زمینی به اشتباه نگرفته بی شک لزوم کتاب دوم احساس میشود که نیاز مند نگاهی ژرف تربر روند حوادث است که درتوان فرا اندیش نویسنده راه خواهد یافت وچه بسا یافته
عزت را به عزیزی میشناسم و کم مجالی خود میداند پیش بینانه تحلیلی دیگریا تاریخ نگاری پس از حدوث
سیاووش