در آخرین لحظاتی که این مطلب نوشته می شد، رادیوی آلمان یک چیزهایی گفت که درست متوجه نشدم، اما گمانم گفت که پنج به اضافه یک ماست ها را کیسه کرد و تسلیم ایران شد!
رادیوی ما توی آشپزخانه است و در نتیجه صدا جوری توی خانه می پیچد که آدم درست متوجه نمی شود چه می گوید آنهم رادیویی که به جای زبان شیرین فارسی از زبان غریب و نامأنوس آلمانی استفاده می کند.
اجازه بدهید این را اضافه کنم که به فرض اینکه رادیوی ما چیزی را که من استنباط کردم نگفته و چنین خبری نداده باشد، به زودی عین این جملات را خواهد گفت و این خبر را خواهد داد چون من می دانم که خارجی ها به زودی ماست ها را کیسه خواهند کرد، آنهم به دو دلیل:
دلیل اول اینکه خارجی ها ماست کیسه ای را خیلی دوست دارند و دلیل دوم اینکه بالاخره به این نتیجه رسیده اند که با ایران درافتادن شوخی نیست.
دلیل رسیدن به این نتیجه هم حرف های معاون رئیس جمهور ایران و شهردار تهران بود. اجازه بدهید این نکات را به طور مستند به عرض تان برسانم که حرفی از توی آن در نیاید:
شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهوری ایران در امور زنان و خانواده گفته است از میان ۱۵ هزار کارتن خوابی که در تهران داریم، پنج هزار نفر آنان زن هستند. این هم یک عکس برای نمونه:
و محمدباقر قالیباف شهردار تهران در یک برنامه تلویزیونی فرموده اند در میان ۱۵ هزار کارتن خواب تهران، کسانی هستند که چهار پنج کتاب ترجمه کرده اند و برخی فارغ التحصیل دانشگاه های ایران هستند.
از طرفی یحیی عبدی بیرانوند، شهردار خرم آباد درگفتگو با ایرنا خبر داد که در بین صد و پنجاه نفری که برای رفتگری خرم آباد استخدام شده اند، ۲۳ نفر آنها مدرک لیسانس و فوق لیسانس دارند.
خب معلوم است وقتی گروه پنج به اضافه یک این خبرها را بشنوند و بخوانند، ماست ها را کیسه می کنند و جا می زنند.
شوخی نیست درافتادن با ملتی که رفتگرهایش لیسانس و فوق لیسانس دارند و کارتن خواب هایش به چند زبان آشنایی دارند و چندین کتاب ترجمه کرده اند!
می گویند جان کری یواشکی و جوری که آقای ظریف متوجه نشود به بقیه گفته است بابا اینها خیلی کلاس شان بالاست و نمی شود با اینها درافتاد، هرچی میگن بگیم چشم و تمامش کنیم!
یکی از آنها جواب داده قربان اشتباه به عرضتان رسانده اند، اینها اینقدر بیکار دارند که فوق لیسانس هایشان مجبور می شوند رفتگری کنند ولی جان کری گفته نه جانم ، همیشه نصفه پر لیوان را نگاه کن. همان که من گفتم درست است. ملتی که کارتن خواب هایش تحصیلکرده دانشگاه باشند و رفتگرهایش فوق لیسانس، خیلی سرشان می شود و شوخی بردار نیستند. سر صد میلیارد دلار پول ناقابل و یک مشت تحریم الکی و چهار تا سانتریفیوژ و چند تا بشکه آب سنگین، خودمان را با اینها درنیندازیم که بد می بینیم!هردار تهران در یک برنامه تلویزیونی گفت که شهر تهران فته است در میان این افراد، کسانی هستند که ۴ – ۵ کتاب ترجمه
تقاضای کمک به سیلزدگان
با امضای توافقنامه بین ایران و پنج باضافه یک، دارائی های مسدود شده ایران آزاد می شود و سیل پول به طرف ایران سرازیر خواهد شد. از ملت شریف ایران استدعا می شود به هرطریقی که برایشان میسر است به کمک سیلزدگان بشتابند!
نکته
الان یک شیوه مبارزه توی دنیا مد شده که بهش میگن مبارزه از طریق لایک در فیسبوک. آدم همانجور که نشسته و لپ تاپش روی زانوشه هی لایک می زنه و هی مبارزه می کنه. میگن بقیه کارها خودش درست میشه!
آی تاکسی…
روزنامه گاردین درگزارشی وضع تاکسیرانی در ایران را منحصر به فرد دانسته و نوشته است تاکسی در تمام دنیا تا مسافرش را به مقصد نرساند، مسافر دیگری را سوار نمی کند در حالی که در ایران تاکسی ها لحظه به لحظه نگه می دارند، یکی را سوار و یکی را پیاده می کنند.
من دلم برای گاردین و کسان دیگری که مثل گاردین فکر می کنند می سوزد. اینها آدم هایی هستند خودخواه و تنگ نظر که به فکر همنوع خود نیستند.
حتی وقتی سفینه ای را به کره ماه می فرستند، یکی دو نفر را بیشتر سوار نمی کنند در حالی که می دانیم کره ماه خالیست و برای میلیون ها نفر از مردم دنیا جا دارد.
ما ایرانی ها صدها سال پیش هم که با الاغ این طرف و آن طرف می رفتیم، چهار نفر را سوارمی کردیم که الاغه حالیش بشه با کی ها طرفه!
اتوموبیلی دارد حرکت می کند و بنزین به این گرانی را مصرف می کند آنوقت فقط یک نفر را به مقصد برساند؟ چرا؟ برای اینکه اسمش تاکسی است؟ خب اسمش را می گذاریم اتوبوس کوچولو و مشکل را حل می کنیم. عوض کردن اسم که کاری ندارد. مگر آقای احمدی نژاد که اسم دولتش را گذاشت پاک ترین دولت تاریخ، تاریخ اعتراضی کرد یا حرفی زد؟!
با اجازه !
نزدیک شدن انتخابات مجلس، بازار آنان را که از این نمد کلاهی می برند، تا اندازه ای ولرم کرده است و این خبرها تکلیف رای دهندگان و رای گیرندگان را تا اندازه ای روشن می کند:
امام جمعه تهران اخیراً فرموده اند مجلس خبرگان باید مطیع رهبر باشد و به تازگی رئیس مجلس شورا نیز چیزی در همین مایه ها و در مورد نمایندگان مجلس شورا فرموده اند.
یکی از نمایندگان مجلس که ابتدا نمی خواست نام خود را مطرح کند ولی بعداً یادش افتاد اصلا اسمی ندارد که مطرح کند، به خبرنگار ما گفت مردم از این جور خبرها اینطور برداشت می کنند که ما بدون اجازه رهبر، آب هم نمی توانیم بخوریم.
این درست است، بدون اجازه رهبر آب هم نمی توانیم بخوریم ولی چایی چرا! رهبری در مورد چایی هنوز دستوری نفرموده اند و دوربین های مجلس شاهدند و حتماً ضبط کرده اند که خود من در مجلس بارها بدون اذن رهبر چای خورده ام.
دروغ نگویم یک بار هم نسکافه خوردم. در مورد نسکافه هم هنوز دستوری نرسیده است.
وی توضیح داد که سایرنمایندگان هم مثل من بدون اجازه رهبر آب نمی خورند ولی گاهی یواشکی یک قلپ کوکاکولا چرا. در مورد نوشیدنی های گازدار هم هنوز دستوری نرسیده است.
این نماینده قسم خورد و گفت یکوقت برای من حرف درنیاورید، خوردن چای یا کوکاکولا مربوط به قبل از ماه مبارک رمضان بود، الان که ماه رمضان است همین قسمی را هم که الان خوردم نمی شود خورد چون روزه آدم را باطل می کند!
عشقبازی در حال مردن!
امان از وقتی که باستان شناس ها و دانشمندان بیفتند به جان هم، آدمو دیوونه می کنن. این یک چیزی میگه، اون یک چیز دیگه. این یک جور دلیل میاره، اون یک جور دیگه وآدم های صاف و ساده ای مثل من و شما می مانند معطل که حرف کدامشان را قبول کنند؟
همین تازگی ها، یه دانشمند و یه باستان شناس که داشتند واسه سرگرمی یک گوشه ای از این کره خاکی را می کندند و می رفتند پائین، یکمرتبه رسیدند به اسکلت دوتا جوون که در حال عشقبازی از دار دنیا رفته بودند.
دانشمنده گفت پسر عجب چیزی کشف کردیم. راحت میشه گفت عشاق هزار سال پیش … باستان شناسه همانجورکه داشت با نوک تیشه خاک ها را از دور و بر اسکلت ها دور می کرد گفت چی چی رو هزار سال پیش؟ از کیسه خلیفه می بخشی؟ دستهای من رو نیگا کن، پدرم دراومده تا این دو تا اسکلت به این تمیزی را پیدا کرده ام. حالا بزنم توی سر مال و بگم هزار سال پیش؟
دانشمنده که از کشف اسکلت ها به وجد آمده بود گفت جهنم، مال بابام که نیست، میگیم ۱۵۰۰ سال پیش …؟
باستان شناسه عصبانی گفت: بعله …همینه دیگه، وقتی آدم بشینه بالای گود و تماشا کنه که رفیقش اون پائین داره کار می کنه، راحت می تونه هرچی دلش خواست بگه …
دانشمنده صلح جویانه گفت هرچی تو میگی بابا. بگیم مال کی بوده؟ بگیم دو هزار سال پیش خوبه، راضی میشی؟، اصلا هرچی دلت می خواد بگو، منهم تائید می کنم و هرچی به عنوان حق الکشف گرفتیم، تقسیم می کنیم.
باستان شناسه خیلی مصمم و قاطع جواب داد: هزار سال قبل از میلاد مسیح، نه یک سال کمتر، نه یک سال بیشتر. کمتر بگی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی …اصلا دیگه نه من، نه تو.
دانشمنده خونسرد جواب داد چرا جوش میاری برادر من. می خواهی بگیم ده هزار سال قبل از میلاد مسیح؟ ولی باید یک چیزی گفت که مردم و مقامات هم قبول کنند یا نه …؟ این اسکلت ها هنوز تقریباً سالم اند. حتی با یک نگاه معلوم میشه دور از چشم پدر مادرهاشون اومده بودن اینجا واسه خوشگذرونی که اجل مهلت شون نداده. نیگا کن ببین پسره لپ دختره را گرفته بوده و داشته بهش می گفته گوگوری مگوری… که جفتشون از شوق وصال خدا بیامرز شده اند…
باستان شناسه یه نگاه دقیق تری به اسکلت ها می کند و می گوید باشه، چون تویی دویست سال هم تخفیف میدم. می گیم مال هشتصد سال قبل از میلاد مسیح بوده که نه سیخ بسوزه نه کباب …
دانشمنده گفت موافقی بگیم در حال عشقبازی مرده اند؟ باستان شناسه پا شد وایساد، یه نگاه دقیق تری به اسکلت ها کرد و گفت یک چیزی بگیم که آبروی دختره توی محل نره. طرز قرار گرفتن استخوانهاشون را نیگا کن. شاید از اون فکرهایی که تو می کنی توی کله شون بوده، ولی هنوز اول کار بوده اند. می بینی که استخوان هاشون به هم چسبیده نیست.
دانشمنده گفت موافقم. باتوجه به انگشت های پسره که روی صورت دختره است، می گیم پسره لپ دختره را گرفته بوده و می گفته گوگوری مگوری… و دختره می گفته اذیت نکن یه وقت مامان بابام میان که عزرائیل سر می رسد، می زند توی ذوق شان!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.