از خوانندگان
حقیقت این است که من هیچ وقت با سیاست کاری نداشتم و یک آدم سیاسی نشدم، همیشه از سیاست خبر داشتم، اما هیچ وقت وارد این بازیها نشدم.
سیاست برای من نمایش قدرتیاست که چند نفر در آن نقش اول هستند و بقیه از پشت پرده بیخبرند و در واقع سیاهی لشکرند. همیشه زمانیکه سیاهی لشکرها را مشاهده می کنم، حسی در درونم به من می گوید که نه بیخود علیه کسیشعار دهم و نه بیمورد برای کسیهورا بکشم. سیاست بهانهای شده است برای جدا کردن آدمها از هم و فرقینمی کند که به چه زبانی صحبت می کنند و برای کجای این دنیا هستند، انگار باید به دیگران زور بگویی و افسارشان را به دست بگیری و یا به ظلم تنبدهیو قبول کنیکه شرایط همین است که هست. جهت گیری های سیاسی باعث شده به جای اینکه کنار هم بایستیم، رودرروی هم باشیم و به جای پیشرفت رو به عقب برویم و پسرفت کنیم.
فکرش را که می کنیمی بینیسیاست بدجوری این فرهنگ را ویران کرده است طوری که انگار سیاست از یک در وارد شده و از در دیگر اخلاق خارج شده است. به طور مثال سیاست باعث شده است که تقصیرها را همیشه گردن شخص دیگری بیندازیم و یا حتی حاضر نباشیم هیچ مسئولیتی را قبول کنیم تا خرابیها را بسازیم و همیشه مشکل از بقیه بوده است و ما قیافهای حق به جانب داشتهایم و این ارتباط بین سیاست و توجیه برای من خیلیجالب است. اگر دیدی که منافعت رو به خطر است، سیاست میگوید چشمانت را به روی حقیقت ببند و خودت را به ندیدن بزن. سیاست از ما آدم هایی ساخته است که نان را به نرخ روز میخوریم و هر کسیکه با ما مخالفت کرد با پشت دست بر دهانش میزنیم. سیاست با ما کاری کرده است که حتی نمی توانیم به سایه خودمان هم اعتماد کنیم و به مخالفانمان توهین می کنیم و نمی توانیم محترمانه انتقاد کنیم. یادمان داده است که باید هر قدر که میتوان ظالم بود، بیخود نیست که از قدیم گفته اند سیاست کثیف است و وقتیهمه چیز در سیاست خلاصه می شود، دیگر برای شناخت انسان ریش و کراوات ملاک فهم و شعور می شود نه آدمیت و وجدان.
سیاست ما را از هم جدا و به خون یکدیگر تشنهمیکند و برای به دست آوردن پول و قدرت هر کاری که زشت است انجام می دهیم. سیاست باعث شده است از خودمان فاصله بگیریم و یادمان برود که چه کسیهستیم و اصلا مسئولیت ما در این دنیا چیست و به دنبال چه چیزی هستیم.
من می گویم دستانم خالیو مشکلاتم بسیار است، اما سیاست میگوید خوشبختیتو در گرو مذاکرات هستهای است. می گویم دوستانم هر کدام خواستند حرفیبزنند یا در بند هستند یا به زیر خاک رفته اند، اما سیاست میگوید توجهینکن و به کارهای دیگرت برس. من می گویم که میخواهم راجع به حق و حقوقمان صحبت کنم، اما سیاست میگوید که حسابتان را چک کنید تا ببینید یارانهها واریز شده است یا خیر؟
در نهایت من می گویم جواب این همه خرابیرا که به بار آورده اید چه کسیمی دهد؟
می گویند الان فقط به جلو نگاه کن،که نوبت امید و تدبیر است و نتیجه این می شود که به امید سیاست دست بسته و چشم به در منتظر نشسته ایم،که یک نفر بیاید و ما هم به خیابانها بریزیم و بگوییم که فلانیمچکریم، یکیبا خودش میکشاند به عقب و هزار مدل بیچارگی و سختی و یکیدیگر میآورد سر خانه ی اول و میگوید خیال کن که الان خوشبخت هستی.
آزادی و دموکراسی را جمهوری خونخوار اسلامی از ما گرفته است و باید این حکومت را کنار بزنیم و بدانیم که آزادی و دموکراسی فرمولی نیست که کسیبتواند یک دفعه آن را به ما بدهد، بلکه آزادی را هر نفر باید اول از خانه ی خودش شروع کند، از رابطه خود با همسر و فرزندان و خواهر و برادر و دوست و همکار و هر شخص دیگر و حاضر باشد این جمله را بگوید که شاید من اشتباه میکنم و طرف مقابل راست میگوید، اما تا وقتیکه خیانت میکنیم و دروغ می گوئیم و رشوه می دهیم و درگیر فساد هستیم و تا وقتیکه منیت داریم و قضاوت میکنیم و جوگیر میشویم و بیسواد هستیم و تا زمانیکه خودمان و فرهنگمان را درست نکنیم، وضعمان همین است و هر کس هم که بیاید، انتخاب ما بین بد و بدتر است و در واقع تنها راه نجات ما از تمام مشکلات و بدبختیها بازگشت به خودمان است تا بتوانیم دنیای جدیدی خلق کنیم و راه و رسمیداشته باشیم که تا ابد ماندگار شود.
دنیایی که تنها رسمش حرکت جمعیبه سمت تکامل است و دوری کردن از هر گونه سیاستی که منجر به جدایی و تقابل می شود. دنیایی که مهر دادن و توجه کردن تنها زبان آدمها می شود و برای ساختن این دنیا هم به هم رو می کنند و قهرمان پروری رنگ میبازد و مردم از خودشان شروع می کنند. دنیایی که فکر نکنیم ریشه همه مشکلات ما سیاسی است وقتیبفهمیم که بدجوری سرمان کلاه رفته است و سیاست کاملا یک بازی بوده است. دنیایی که در آن کرامت انسانی ، آگاهیو اخلاق ارزش دارد، نه دنیایی که در آن توسط سیاستمداران انسانها ساده لوح فرض بشوند.
به امید آبادی و آزادی ایران و روزی که دیگر نیازی به ظاهرسازی نداشته باشیم!