موسیقی جنوب با زندگی مردم در هم تنیده است
سعید شنبه زاده موزیسین و نوازنده ایرانی ساکن پاریس، زاده بوشهر است. در سال ۱۳۴۷ در خانواده ای اهل ذوق و هنر پا به جهان گذاشت.
کار حرفه ای خود را سال ۱۳۶۹ با شرکت در جشنواره فجر آغاز کرد و پس از آن همکاری خود را با ارکستر سمفونی تهران و اجرای چند کنسرت در شهرهای مختلف ادامه داد.
از اجراهای خارج از کشور او می توان به شرکت در فستیوال آوینیون فرانسه در سال ۱۹۹۱، شرکت در جشنواره موسیقی وومکس اسپانیا در سال ۲۰۰۷، شرکت در فستیوال وومد و جشنواره گلوبال فست در سال ۲۰۰۹ در نیویورک اشاره کرد.
سعید شنبه زاده در راه شناسایی موسیقی جنوب ایران و تعریف درست و دقیق آن همواره کوشش فراوان به خرج داده است. او به راستی یکی از چهره های شاخص موسیقی جنوب و نیز شناساننده ی این موسیقی در سطح جهان است.
سعید با وقوف به این که شاخه ای از موسیقی جنوب را نمی توان از رقص جدا کرد، اولین درس هایش را در این زمینه از خواهرش شهلا که رقصنده ای حرفه ای بود و در رادیو و تلویزیون ملی ایران کار می کرد، گرفت و پس از آن با وسواس و دقت روی اجرای حرکات موزون و رقص خود بر صحنه به هنگام اجرای موسیقی کار کرده است.
شنبه زاده تلاش می کند که رقص سنتی جنوب را با رقص های مدرن و پست مدرن تلفیق کند و با رقص پردازان برجسته ای چون دومینیک ارویه و خوزه مونتالوو همکاری کرده است و حاصل این همکاری اجرای رقص در جشنواره رقص لیون در سال ۲۰۰۲ بود که به عنوان یکی از ده رقص برتر انتخاب شد.
سعید شنبه زاده همچنین با نوازندگان برجسته جهان همنوازی کرده از آن جمله اند: بیلی کوبم نوازنده درامز، تریلوک گروتو، مانو کوجیا و سوبررامانیام نوازنده ویلن هندی و پی یر تیلوی آهنگساز فرانسوی.
یکی از ویژگی های کنسرت های شنبه زاده استقبال گسترده هنرپذیران از آنهاست. در واقع کمتر هنرمند ایرانی را می توان سراغ گرفت که از چنین اقبالی برخوردار باشد که برخی از کنسرت هایش با تماشاچی افزون بر ده هزار نفری مواجه باشد و این قطعا مدیون نوع موسیقی و هنری ست که سعید شنبه زاده بر فراز آن ایستاده است. موسیقی و هنر او نه تنها مورد استقبال هنرپذیر عام است که هنرپذیران خاص را نیز جلب و جذب خود کرده است و چنین است که “عام و خاص” در تأیید و لذت از هنر صحنه ای و موسیقی او یک صدا و یک دلند، و این خود دلیلی ست بر حضور تماشاچی افزون بر ده هزار نفری در برخی کنسرت هایش.
وقتی می گوییم موسیقی جنوب، مشخصا از چه نوع موسیقی صحبت می کنیم؟ یا به عبارت بهتر از کدام موسیقی ها صحبت می کنیم؟
ـ در ایران وقتی صحبت از جنوب می شود اتوماتیک وار اشاره به سه استان است؛ خوزستان، هرمزگان و بوشهر. البته اگر بخواهیم موسیقایی نگاه کنیم سیستان و بلوچستان هم ذات موسیقی اش جزو این تقسیم بندی قرار می گیرد. چون این نوع موسیقی ها ارتباط تنگاتنگ با زندگی و معیشت مردم دارند، بخشی از این ها سروکارشان با دریاست و ماهیگیری، بخشی دیگر کشاورز هستند، پس در مرحله اول ما با دو نوع موسیقی روبرو می شویم. مثلا مجموعه” نی مه”ها آوازهایی که در هنگام کار می خوانند در بوشهر و هرمزگان و در کشورهای خلیج فارس خیلی به هم شباهت دارند. موسیقی جاشواها، موسیقی گلّاف ها {در گذشته های دور به سازندگان و گاه کارکنان لنج ها و جهازها گلّاف گفته می شده است} که لنج می سازند که خیلی هاشان هم با هم همکارند و ارتباط کاری دارند. چه در منطقه شمال خلیج فارس که سمت ایران است و چه در جنوب که بعد از دریای عمان به سمت عمان می رود که بیشتر موسیقی بلوچی و عربی و افریقایی ست، همان طور که وقتی به سمت شرق در استان بندرعباس، میناب، می رویم مشخصه های موسیقی بلوچی بیشتر می شود. این موسیقی ها یک سری مشترکاتی در ریتم و نوع سازی که استفاده می کنند و آوازهایی که می خوانند، دارند.
این سه منطقه بخصوص بندرعباس و بوشهر و مقداری هم سیستان و بلوچستان مشترکات زیادی دارند. البته تفاوت هایی هم دارند که فقط باید یا بومی باشی و یا متخصص که این تفاوت ها را متوجه بشوی. مثلا یک غیرجنوبی کمتر متوجه این تفاوت ها می شود و تقسیم بندی ها را تشخیص می دهد که این موسیقی بندرعباس است یا موسیقی بوشهر و تفاوت هایشان کدام است. مثال بزنم؛ شروه ای که در بندر عباس می خوانند، با شروه ای که در دشتستان می خوانند تفاوت دارد، از نظر آوازی در یک مایه است، اما لهجه ها با هم فرق دارند. یک سری سازهایی هم داریم که از نظر شکل به هم شبیه هستند، اما از نظر فواصل با هم تفاوت هایی دارند.
به طور کلی موسیقی ای که امروز به نام موسیقی جنوب شناخته می شود و دارد اجرا می شود منبع اصلی اش هرمزگان است. چرا؟ به دلیل این که هرمزگان بخصوص شهر بندرعباس چندین سبک مختلف موسیقی داخلش دارد. مثلا موسیقی لوطی ها که خیلی هم ریشه ی ایرانی دارد. برعکس چیزی که بسیاری فکر می کنند موسیقی جنوب ریشه های آفریقایی دارد. در داخل جنوب به طور کلی چه بوشهر، چه بندرعباس چه خوزستان وقتی می رقصیم می گوییم “اشو” این “اشو” همان نام خدای زرتشت است که ریشه ایرانی و زرتشتی دارد. همان طور که می دانی در استان هرمزگان یکی خود شهر بندرعباس و در استان خوزستان شهر آبادان، دو شهری در جنوب بودند که زودتر از بقیه ی مناطق جنوب صنعتی شدند و به قولی رادیو و تلویزیون دار شدند و نوارها و کاست هایی که به صورت رسمی و غیر رسمی ضبط و پخش می شد و این خیلی در اشاعه ی این نوع موسیقی تأثیر داشته است. بخش دیگرش که جوان تر است با دهل و عود و کسِر و با حضور خواننده اجرا می شود. چون همان طور که می دانی ما در جنوب ایران چیزی به نام خواننده نداشتیم و بیشتر همخوانی بود تا خوانندگی یک شعر توسط یک شخص به صورتی که امروز داریم، و بخش عمده ی این موسیقی، موسیقی رقص بود. رقص هایی که مردم هر منطقه می دانستند و دسته جمعی می رقصیدند. از سازهای دیگر ساز نی جفتی ست. نی هنبونه و عود و سرنا و قیچک هم هستند. البته دو سازی که عمدتا مشخصه ی موسیقی جنوب است نی هنبونه و نی جفتی ست. و خب سرنا هم که قدمت فرهنگی در داخل ایران دارد و قیچک هم از منطقه سیستان و بلوچستان وارد موسیقی جنوب شده است.
به طور کلی موسیقی جنوب که می گوییم بیشتر ارتباط پیدا می کند با موسیقی هرمزگان، خصوصا شهر بندرعباس و میناب. و اصولا منطقه کشاورز نشین اش موسیقی اش کمتر شناخته شده، در بوشهر هم همین طور است منطقه دشتی کمتر شناخته شده است. در خوزستان هم موسیقی ای که در آبادان و خرمشهر وجود دارد به عنوان موسیقی جنوب شناخته می شود، اما برای مثال موسیقی دزفول را کسی به نام موسیقی جنوب نمی شناسد. یعنی در این منطقه هم موسیقی بخش کشاورزی اش کمتر شناخته شده است.
دیدم که تو نسبت به یک مسئله بسیار حساس بوده ای و همیشه عکس العمل نشان داده ای. می گویی مرکزگراها به موسیقی جنوب یک صفتی می دهند و در واقع آن را به بندری تقلیل می دهند و درکشان هم از این موسیقی این است که موسیقی پرهیجانی ست و بس!
ـ نه منظور حتی پر هیجان هم نیست، با منظور گفته می شود بندری!
نادیده گیری ست؟
ـ موسیقی ای که در هرمزگان رواج داشته بین حدفاصل هرمزگان و بوشهره. یعنی منطقه کنگون، خیّر، وگاوبندی و بعدش جزایر کیش و بندر لنگه. بعد از این که شرکت نفت درست می شود خیلی از این ها از هرمزگان مهاجرت می کنند به آبادان و آن جا فرهنگ های مختلفی حضور پیدا می کنند و هر کس با فرهنگ خودش وارد مراسم شادی و عروسی می شود و این ساز نی هنبونه از مناطق بین هرمزگان و بوشهر توسط کارگران و مهاجران به آبادان برده می شود. چون نی هنبونه تو خود بوشهر و بندر عباس هم رواج نداشته. خلاصه این ساز توسط این کارگران و مهاجران به آبادان می رود و کم کم تبدیل به ساز ملی آبادان هم می شود و بعد در رادیو نفت ملی گروه های موسیقی درست می شود، مثل گروه نفت سیاه، مروارید آبادان و در کنار این گروه ها کم کم پای خوانندگان هم به میان می آید در صورتی که می دانیم صدای نی هنبونه به دلیل حجم صدایش خواننده پذیر نیست، چنانچه سرنا هم همین طور است. خلاصه از طریق آبادان این نوع موسیقی به فیلم فارسی ها و کاباره ها راه پیدا می کند.
منظورت از این دوره، دوره آغاسی ست؟
ـ نه قبل تر از آغاسی.
تا جایی که من یادم می آید علی حبیب زاده و آغاسی بودند که…..
ـ حبیب زاده موسیقی اش به فیلم فارسی نمی خورد. موسیقی آغاسی تلفیقی بود از موسیقی عربی مصری که در آن دوره در ایران مد شده بود. خلاصه یک سری ترانه های او گل کرد و این موسیقی به اضافه ساز نی هنبونه که در آبادان رواج پیدا کرد به عنوان موسیقی بندری جا افتاد. به دلیل آن که آن موقع هم نه رسانه ها، نه محققان و نه دانشگاه ها به این امور نمی پرداختند و بیشتر نگاهشان به غرب بود و موسیقی غربی و در واقع موسیقی غربی تدریس می شد و در کنارش هم موسیقی سنتی تدریس می شد. همین حالا هم در دانشگاه ها اگر موسیقی می خوانید، علومی که تدریس می شود در مورد موسیقی غرب است، ارکستراسیون غرب، هارمونی غرب و البته موسیقی سنتی هم به دلیل کانون هایی چون حفظ و اشاعه موسیقی ملی، و انجمن هایی مثل شیدا، چاووشی و… تدریس می شود که همچون امکانی در جنوب وجود نداشت که کسی بیاید و در مورد موسیقی جنوب و انواع این موسیقی تحقیق کند و اطلاعات دقیق و درستی در مورد موسیقی جنوب ارائه دهد.
زمانی که من شروع کردم به این موضوع بپردازم، سعی کردم موسیقی جنوب را با تمام زوایا و خصایصش معرفی کنم. بحث موسیقی بندری در واقع ربطی به موسیقی بندرعباس و بندر بوشهر نداشته و به نوعی نگاه تحقیرآمیز و تقلیل گرایی دارد. موسیقی جنوب همه اش همین چیزی که در دو تا فیلم فارسی دیدند نیست. من در مورد خوب و بد این فیلم ها صحبت نمی کنم چرا که آنها هم جایگاه خودشان را دارند و اصلا هم ارزش گذاری نمی کنم، چون بالاخره این ها هم تماشاچی خود را داشتند، اما همه ی حرفم این است که موسیقی جنوب را در تمام ابعادش باید بشناسیم تا درست بتوانیم در موردش حرف بزنیم و نظر بدهیم.
موسیقی جنوب به نظر می رسد که آمیزه ای از موسیقی عربی، آفریقایی و فضاهای بومی و محلی ست، البته خود تو به زیبایی به آن می گویی ذائقه ایرانی، نظرت در این باره چیه؟
ـ من به جرئت می گویم که چندین و چند سال است که دارم روی این موضوع کار و تحقیق می کنم. و مدتی هم روی ساز ایرانی کار کردم. زمانی هم به موسیقی عرب پرداختم و همین طور موسیقی کلاسیک غربی و آموزش ساکسیفون و جاز و همین طور ساز عود را شروع کردم که با فواصل موسیقی عرب و ایرانی و سیستم مودها و دستگاه ها آشنایی پیدا کنم که ببینم چی هست. اتفاقا در موسیقی جنوب آن آواها و نواها و ملودی هایی که خیلی ریشه دارد در فرهنگ ایرانی حضور دارد. حتی اگر شما به سمت بحرین هم بروید، چون به بحرین سفر داشتم و با موزیسین های بحرینی کار کردم و اصولا چه در بحرین، چه در امارات و چه در کویت لحن موسیقی، مثلا موسیقی بدوی، موسیقی فجیری یا صوت البحر طبق توضیحی که خود محققان موسیقی عربی می دهند بخش عمده این موسیقی، ایرانی ست، حتی در منطقه جنوب خلیج فارس، شمالش که ما باشیم که دیگر هیچ. توی بحرین که خیلی جالب بود ملودی هایی بود به اسم ملودی کردی، ملودی ترکی و فواصل موسیقی خیلی شبیه هستند. اتفاقا در موسیقی جنوب ایران رنگ و تأثیر موسیقی ایرانی بیشتر از هر موسیقی دیگری ست. چه در فواصل و چه در ریتم. یک ریتمی داریم که مخصوص چِمن کردن است و یا رقص هایی مثل چهار دستمال و دومیل که خیلی هم معروفند و این ها را در افریقا و موسیقی عربی نداریم. حتی آنهایی که در کشورهای خلیج فارس نی هنبونه و نی جفتی می زنند می گویند این ها موسیقی فارسی ست. در کویت خود عرب ها به این گونه موسیقی می گویند موسیقی فارسی. عبدالقادر مراغه ای* ( ۱)در کتاب مقاصدالحان که حدود ۷۰۰-۶۰۰ سال پیش نوشته در مورد سازهای ایرانی نی هنبونه و سرنا نوشته و ساختمان این سازها را کاملا توضیح داده است. همه ی این ها را گفتم که بگویم موسیقی جنوب بیشترین تأثیرپذیری اش از خود ایران و موسیقی ایرانی ست.
آیا برای تدوین و ماندگاری کارهایی که در موسیقی جنوب انجام داده ای کوشش کرده ای با برگزاری کارگاه ها یا تهیه ویدئوهای آموزشی این تجربیات و اطلاعات را به آنها منتقل کنی، گونه ای که بعد از تو هم جوانان علاقه مند بتوانند این موسیقی را ادامه دهند؟
ـ خب پسرم را دارم آموزش می دهم، و بچه های دیگر هم هستند که سعی می کنم آنها را تعلیم بدهم. در راستای همین تبادل تجربه فستیوالی را هم تدارک دیدم. الان دو موضوع هست که باید به آن توجه شود. ما چیزی به نام موزیسین در این نوع موسیقی نداشتیم. مثلا یکی سرنا می زند توی عروسی، یکی در مراسم شادی نی هنبونه می زند، یکی نی جفتی می زند (مجید پاکدل واقعا استاد ساز نی جفتی ست)، یکی در مراسم عزاداری نوحه می خواند، یکی ناخداست و توی لنج می زند، در صورتی که امروزه نیاز به موسیقی صحنه ای داریم و باید این موسیقی را برای صحنه و نمایش آماده کنیم.
از هنرمندان مطرح جنوب ایران چه کسانی را می شناسی و احیانا از کار آنها تأثیر گرفته ای؟
ـ همان طور که گفتم موسیقی جنوب بخش بخش است و انواع دارد. امروز اگر کسی بخواهد بگوید که من موزیسین موسیقی جنوب هستم مجبور است برود آوازها را یاد بگیرد، یزله را یاد بگیرد، و الی آخر. امروز من خیلی از بچه ها را که می بینم دارند در بوشهر روی صحنه یزله می خوانند متوجه می شوم که اصلا آنها یک یزله خوانی سنتی را ندیده و نشنیده اند. امروز مجبورند بروند شروه و یزله و نی هنبونه را یاد بگیرند. نمی توانند برای یک اجرا سه ساعت نی هنبونه بزنند چون خسته کننده است. نی هنبونه به طور سنتی ۷ صدا دارد که از این هفت صدا از شش صدایش استفاده شده، البته من توانسته ام با توسل به علم فیزیک از نی هنبونه بین ۱۵ تا ۲۰ صدا در بیاورم. آمدم مثالی بزنم سئوال اصلی را فراموش کردم.
در ارتباط با هنرمندان جنوب پرسیده بودم، مثلا تو ابراهیم منصفی را می شناسی؟
ـ بله من کاملا او را می شناسم.
نقش ساز گیتار را در موسیقی جنوب چگونه می بینی؟
ـ موسیقی جنوب همان طور که گفتم بخش بخش است. ابراهیم منصفی زمانی روی کار آمد که موسیقی جنوب شکل گرفته بود.
بله صالح آتون، فاطمه رضایی، منصفی یا علی حبیب زاده که در تهران به برنامه فریدون فرخزاد (میخک نقره ای) دعوت می شد و موسیقی اجرا می کرد.
ـ می دانی بعضی ها مرجعند، مثل دیکشنری می مانند، مثلا تو نقش احمدعلی شرفی نی هنبونه زن بوشهری را نمی توانی فراموش کنی. اما احمدعلی شرفی نوازنده با تکنیکی نیست. یک سری روایت ها را دارد که خیلی با ارزش هستند، اما حالا وقتی می خواهی آنها را اجرا کنی به نظرت ضعیف می آید، اما نمی توانی نقش عمده او را نادیده بگیری.
به نظر من از دیدگاه هم موسیقی و هم سنت موزیسینی که خیلی خیلی حرف برای گفتن دارد قنبر راستگوست که من خیلی هم سعی کردم او را دعوت کنم که متاسفانه نشد. هم شیوه ی خواندنش، و هم نی جفتی زدنش عالی ست. او می فهمد که در کنار نی جفتی زدن بخواند و این تنها از عهده ی قنبر برمی آید. به نظر می رسد قنبر عمری ۴۰۰-۳۰۰ ساله دارد. و جالب است که قنبر با موسیقی روز هم همدلی و همراهی دارد. من از موسیقی قنبر خیلی تأثیر گرفتم. البته من او را هرگز ندیدم، اما تلفنی با او چند بار صحبت کردم و پیگیر کاری بودم که در واقع خودش باید بیاید و آن را انجام دهد. یکی از ارکسترهای بزرگ دنیا یکی از کارهایش را اجرا کرده و چون قانون کپی رایت در ایران نیست اگر بیاید و کارش را به ثبت برساند می تواند حق تألیف کارش را بگیرد.
بگذار پرسش قبلی ام را دوباره این طوری بپرسم. موسیقی منصفی جنوبیه؟
ـ منصفی (۲)به نظرم یک پدیده است. من از نظر موسیقی نگاه می کنم، به شعرش هم کاری ندارم. این آدم آن هم در بندرعباس در دهه ی چهل با تمام موسیقی دهه شصت موسیقی غربی آشنایی خوبی داشته و کمپوزیسیونی که می کنه واقعا عالی ست. تلفیق شعر و موسیقی و لهجه بندری واقعا زیباست. بحثی در موسیقی داریم به نام آرتیکلاسیون که نشان می دهد او با آرتیکلاسیون غربی خیلی خوب آشنایی داشته. او فواصل موسیقی غربی را با موسیقی خودش تلفیق می کند و زیبایی موسیقی او هم از همین جا سرچشمه می گیرد. موسیقی منصفی غربیه ولی تلفیقی که با شعر و موسیقی و لهجه بندری ایجاد کرده، موسیقی اش را جذاب کرده است.
تلفیق در موسیقی جنوب چقدر به رشد و گسترش این نوع موسیقی کمک کرده است؟
ـ در موسیقی دو عامل نقش مهم و اساسی دارند، یکی فواصل و یکی ریتم. و بعد آرایش ها و زینت و تحریرها می آیند. نمی شود از ریتم موسیقی جنوب فرار کرد. موسیقی جنوب موسیقی شعری و کلامی نیست. حتی ملودی های جنوب بر اساس همین موضوع است. اما متاسفانه من آثاری را که دارم دنبال می کنم چه در هرمزگان و چه در بوشهر به دلیل عدم آشنایی خیلی از بچه هایی که خودشان را موزیسین می دانند، چون با علم موسیقی آشنایی ندارند موزیسین نیستند. مثلا کسی که نی هنبونه می زند، نوازنده نی هنبونه است و می تواند تمام ملودی هایی را که تا امروز شنیده بسیار خوب اجرا کند، اما الزاما موزیسین نیست. در نتیجه برخی که به دنبال بازار روز هستند، موسیقی ای تولید می کنند که مشخصه های موسیقی جنوب را ندارد و بیشتر موسیقی پاپ ایرانی ست. کسی که موزیسین است، باید به علم اصوات هم آشنایی داشته باشد، و او وقتی که به آهنگسازی روی بیاورد، می تواند در قالب درست آهنگسازی کند.
شعرهای کارهایی که اجرا می کنی را چگونه انتخاب می کنی؟
ـ همان طور که قبلا هم اشاره کردم، موسیقی جنوب شعر محور نیست و آن نقشی را که مثلا شعر در موسیقی سنتی ایرانی دارد، ندارد. یعنی انتلکتوئل نیست.
پس چرا مردم این همه مفتون و فایز را دوست دارند؟
ـ فایز و مفتون (۳) بخش انتلکتوئلش است. در موسیقی شاد و مخصوص مراسم شادی اگر هم ترانه ای خوانده می شود، این موسیقی ست که بر کار سوار است نه شعر.
یکی از ویژگی های ترانه هایت غمگین بودن شعر بر روی آهنگ های شاد است، آیا این از خواص موسیقی جنوب است؟
ـ درست است در موسیقی جنوب این مسئله به وضوح دیده می شود و این برمی گردد به نوع زندگی و طبیعت مردم در جنوب. موسیقی جنوب خیلی با شرایط و زندگی مردم در هم تنیده شده است.
حضور زنان در موسیقی و رقص جنوب چرا این همه روی صحنه ی تو کم رنگ است، در صورتی که من می دانم آنها حضور پر رنگ و مهمی داشته اند؟
ـ بله کاملا درست است، خود خواهر من می خواند و می رقصید. او اولین معلم رقص من بود. زنان هنوز هم در عموم می خوانند اما فقط در مراسم عروسی و عزا. خواننده زنی هست به نام باران که من تازه به پاریس دعوتش کردم و به این فکر هستم که به صورت حرفه ای با زنان کار کنم.
اما ببین من در مورد گروه خودم(گروه شنبه زاده) دارم حرف می زنم، من الآن دو ماه است که در تور به سر می برم، احتمالا برای زنان دو ماه در تور بودن با گروه کار زیاد راحتی نیست. البته من بسیار دوست دارم و سعی می کنم که از جنوب زن هنرمندی را که به صورت حرفه ای بخواهد برقصد پیدا کنم، اما تاکنون موفق نشده ام. راستش من می توانم راحت یک رقصنده فرانسوی را آموزش بدهم که در کنسرت هایم مرا همراهی کند، اما من واقعا به خاطر این که موسیقی جنوب به راستی پایگاه مردمی دارد و ریشه در زندگی مردم، دوست دارم از خود آن مردم کسی را پیدا کنم.
شاید برای اولین بار در جهان ایرانی تو موسیقی جنوب را با الوان و اصوات و رنگ آمیزی های متفاوت مطرح کردی و در شناسایی این موسیقی مهجور در سطح بین المللی نقش مهمی داشتی، آیا در جریان چگونگی برخورد همکارانت در جنوب ایران هستی و می دانی که نظرشان در مورد موسیقی تو چیست؟
ـ برخی ها کامل دنبال می کنند. یعنی آنهایی که گروه دارند و می خواهند گروهشان را مطرح کنند کاملا کارهای مرا دنبال می کنند. و البته من اولین توصیه ام به آنها این است که خودشان باشند و تقلید نکنند. تأثیر خیلی خوب است اما تقلید نه! من تلاشم این است که به همکارانم نه تنها در جنوب که در کل ایران بگویم که اگر ما بخواهیم، می توانیم. در واقع نوعی اعتماد به نفس در خودمان به وجود بیاوریم و خودمان را برای صحنه های بین المللی آماده کنیم. یادم می آید که یکی دو تا از دوستان به این نقد نیویورک تایمز که مرا شومن ایرانی بسیار موفقی معرفی کرده بود، اشاره می کردند و فکر می کردند که این چیز بدی ست و من برای آنها توضیح می دادم که اتفاقا نوع اجرا کردن و روی صحنه بودن بسیار مهم است و این نه تنها بد نیست که حسن است و امتیاز است و البته کم کم دارند به این مسائل توجه می کنند. همان طورکه گفتم مهم است که از موسیقی مان شناخت دقیق داشته باشیم، سازهای مان را به درستی بشناسیم و نحوه اجرای مان حرفه ای و زیبا باشد.
این کاری که تو ارائه می دهی نوعی از آوانگاردیسم و پست مدرنیزم است که گاه تن به قدمت و سنت می زند، تن به بومیت می زند، تن به فولکلور می زند. گذشته را به حال می آورد و با آرایش و چهره ای تر و تازه آن را در معرض نمایش می گذارد. در آثار فولکلور و آئینی کمتر می شود دخالت کرد و چهره ای نو به آنها داد، اما تو این کار را روی صحنه با زیبایی انجام می دهی و مخاطب خاص و عام را زیر یک سقف می آوری تا از این موسیقی لذت ببرند. چقدر این به موسیقی و به خود تو وابسته است. چقدر این کار بخت دوام دارد؟
ـ واقعیت این است که من هنوز تمام موسیقی جنوب را نمی دانم و در حال کندوکاو و تحقیق هستم. در واقع اگر ماتریال اصیل باشد و نه تقلبی و قلابی تأثیر خودش را می گذارد. یعنی شما کافی ست که ۱۰تا المان خوب در یک اجرا داشته باشی. ببین من رفتم چین برای کنسرت، ۵ دقیقه از کنسرت من بسیار چشمگیر و به یادماندنی بود در ذهن تماشاگر چینی و آن یاد دادن کل به آنها بود. خب مگر نه این که کل زدن جزو ذات موسیقی ما و مراسم شادی ماست. یا دست زدن که فضای صوتی ایجاد می کند. من چون روی این المان ها فکر و کار می کنم برایشان هم برنامه ریزی می کنم که روی صحنه به نحو احسن از آنها استفاده کنم و طبیعتا روی صحنه تأثیر خودشان را هم می گذارند.
از نتایج جشنواره موسیقی زار که در ترکیه برگزار کردی بگو؟ آیا جشنواره دیگری هم برگزار خواهی کرد؟
ـ بگذار اول یک نقد دوستانه از بعضی دوستان بکنم. البته پیش از این بگویم که بعضی دوستان کارهای مرا دنبال می کنند و به من انرژی مثبت می دهند و تشویق می کنند، اما متاسفانه بعضی ها سم پاشی می کنند و چوب لای چرخ می گذارند. باید به این عده از دوستان که فکر می کنند دنیا کوچک است و جا برای همه نیست بگویم که اشتباه می کنند. من به اندازه توان و فهم و درکم روی موسیقی جنوب کار می کنم و موسیقی جنوب در کلیتش برای من مهم است و اصلا این گونه نیست که حس های شوونیستی و محله ای داشته باشم. من خیلی دلم می خواهد کسانی که کار می کنند و زحمت می کشند حداقل کارهایشان شنیده شود. من وقتی می خواستم که فستیوال زار را راه بیندازم با اولین کسانی که تماس گرفتم بچه های هرمزگان بودند. با همین قنبر راستگو شاید ده ها بار تماس گرفتم هزینه تلفنم نزدیک به ۲۰۰ یورو شد، آخر سر یک نفر آمد سنگ اندازی کرد! من کسی هستم که از توی پاریس از حق و حقوق قنبر دفاع می کنم و سعی می کنم که کارهاش را درست کنم. من کار همه بچه های جنوب را به دقت دنبال می کنم.
من هر چقدر بیشتر مسافرت می کنم می بینم که ما در فرهنگ خودمان چه چیزهایی را داشته ایم که اهمیت ندادیم. مثلا وقتی می روم اسپانیا، یا افریقا یا استرالیا می بینم که این ها این همه روی همان امتیازهای موسیقایی مانند ما مانور می دهند، همان ها که ما خودمان در موسیقی و یا فرهنگ مان داشته ایم اما کمتر به آن ها توجه کرده ایم. فکر نکن می خواهم مقایسه کنم و بگویم ما بهتریم و از این حرف ها نه، مسئله فقط شناخت از خویش است.
البته بعضی وقت ها برمی گردم به ریشه ام و می بینم یک موضوع مهم را چه در موسیقی و چه در فرهنگ مان کمتر توجه کرده ایم و آن علم است. علم مسئله بسیار مهمی ست و شما باید آن را در موسیقی دخیل کنید. مثلا اگر کسی بخواهد نی هنبونه خوب بزند باید برود مدرسه و درس بخواند. متاسفانه چیزی که در ایران تازگی ها مد شده استفاده از تیترها و عناوینی ست که پشتوانه علمی ندارند. ببینید کسانی که خود را پژوهشگر و محقق معرفی می کنند چند ساعت، چند روز چند ماه رفته اند آموزش موسیقی دیده اند. کسی می تواند سرنا نواز خوبی باشد، اما لزوما پژوهشگر و یا موزیسین نیست. الان چون در ایران همه چیز قاطی شده ضوابط و استانداردی هم نیست و همه می توانند ادعاهای بی جا بکنند.
از تجربه آهنگ سازی ات برای فیلم بگو؟
ـ من مشخصا برای فیلم موسیقی نساختم، اما آقایان بیضایی و مخملباف و خانم رخشان بنی اعتماد از موسیقی من در فیلم شان استفاده کردند که مایه خوشحالی ست برای من.
هنوز پرسش هایی درباره موسیقی جنوب و حضور گروه شنبه زاده در جشنواره های تیرگان که همیشه برنامه هایش جزو موفق ترین و پربیننده ترین برنامه ها بوده است، مهاجرتش به پاریس و تأثیر این مهاجرت در کارهای هنری اش و نیز احتمال برگزاری فستیوال دیگری برای زار و موسیقی جنوب و…. مانده است، اما به دلیل دیر آمدنش هم وقت او دیگر مجالی نمی دهد و باید برای برنامه دیگرش خود را به موقع برساند، و هم من باید کار دیگری را پی بگیرم. پس با او در همین جا خداحافظی می کنم به امید این که روز به روز موسیقی جنوب در پرتو کارهای زیبای سعید شنبه زاده و دیگر همکارانش در ایران و سراسر جهان آن چنان که شایسته این موسیقی است شناخته شود.
* عبدالقادر غیبی مراغی مشهور به عبدالقادر مراغهای شاعر، موسیقیدان، نوازنده و هنرمند ایرانی قرن نهم هجری بود. لقب او معلم ثانی در موسیقی است. او علاوه بر این که نوازنده چیره دست عود بود در خوشنویسی و شعر و نقاشی هم تبحر داشت. در پژوهش های مراغهای برای نخستین بار مفهوم مقام (لار) و نظریه مربوط به آن نیز توضیح داده میشود.
او همراه با فارابی، ابوعلی سینا، صفیالدین ارموی و قطب الدین شیرازی از بزرگترین نظریهپردازان موسیقی ایرانی به شمار میرود.
مراغی در مراحل مختلف زندگی اش در دربارهای بغداد، بصره و در نهایت در هرات نزد شاهرخ شاه تیموری مشغول به کار بوده است. شخصیت او نزد ترکان عثمانی از نقش اصلی اش به عنوان نوازنده، آهنگساز و نظریهپرداز بسی فراتر رفته و تبدیل به یک اسطوره شده است. امروز حدود سی قطعه در رپرتوار موسیقی عثمانی وجود دارد که منسوب به اوست و بسیاری از موسیقی شناسان آنها را دارای اصالت تاریخی ارزیانی میکنند. آهنگ های بجا مانده اکثراً در فرم های «کار» و «نقش» هستند، اما خود مراغی در رسالاتش میگوید که چندین «نوبت مرتب»، فرمی سلسلهای که خود شامل چندین بخش درونی مثل قول و غزل و ترانه است را تصنیف کردهاست. بخش مهمی از رسالات او اختصاص دارد به استخراج و تبیین گام بالقوهٔ سیستم موسیقایی زمان و روش دستان بندی نغمات. معرفی ادوار ایقاعی و انواع فرم ها نیز از دیگر موضوعات مورد بررسی اوست. مراغی در رسالات خود توضیحاتی راجع به ویژگیهای سازهای متداول زمان خود، از جمله کمانچه، قیچک، انواع عود، رباب، لوتهای دسته بلند مانند روح افزا، موسیقار و غیره میدهد.
با بررسی آثار عبدالقادر مراغی معلوم میشود که ریتم در موسیقی ایران، متأثر از وزن کلام موزون یا شعر پارسی است و موسیقی شناسان قدیم با تکیه به ارکان ایقاعی که در واقع رابطهٔ بین اوزان عروضی و وزنهای موسیقایی بوده، تئوری موسیقی خود را دربارهٔ ایقاع بیان میکردند. در موسیقی هند نیز زمانبندی تالای موسیقی بیشترین تأثیر را از شعر و بخصوص ساختار کششی در هجاهای زبان سانسکریت میگیرد.
صفیالدین ارموی و عبدالقادر مراغهای بابهره گیری از تجارب موسیقیدانان و صاحبنظران پیش از خود مانند فارابی و ابن سینا و الکندی مکتب منتظمیه را پیریزی کردند.
عبدالقادر مراغهای ساز یاطوفان را معرفی کرد که شبیه سنتور امروزی بود با این تفاوت که برای هر صدا فقط یک تار میبستند و با جابه جایی خرکها آن را کوک میکردند.
۲- ابراهیم منصفی ( رامی ) شاعر، خنیاگر، نویسنده و هنرمند پرآوازه ی هرمزگانی در سال ۱۳۲۴ در بندرعباس متولد شد. پدر ابراهیم مینابی و مادرش اهل صحراباغ لار بود که پس از تولد ابراهیم زندگی پایداری نداشتند. ابراهیم به قول خود زاده ی عشق زنی بود به مردی که آوازش او را سحر کرده بود. پس از جدایی آن دو از هم ابراهیم دوران کودکی و نوجوانی اش را با پدربزرگ و مادربزرگ پدری خود گذراند.
ابراهیم منصفی دوران تحصیل خود را در بندرعباس گذراند و پس از طی مقطع ابتدایی وارد دوره ی متوسطه شد. هم زمان با همین روزها و تحصیل او در دبیرستان بود که نخستین جرقه های او برای دل سپردن به هنر و ادبیات نیز آغاز شد. او که الفتش با صدا و خواندن را با حضور در تعزیه خوانی های ماه محرم تجربه کرده بود در این روزها جذب گروه های تئاتر دانش آموزی شد و از سوی دیگر عشق سرودن نیز او را آرام نمی نهاد تا آنجا که عطش سیری ناپذیر او از شعر و ادبیات بسیار زود او را برای چاپ اولین مجموعه شعرش ترغیب کرد. مجموعه ای که او با کمک تعدادی از دوستانش با نام مروارید ساحل در شمارگان اندک به چاپ رساند که بعدها از تعجیل در چاپ این مجموعه اظهار پشیمانی کرد. از سال ۱۳۴۷ بود که مجلات معتبری مانند خوشه و فردوسی، شعرهای آزاد او را چاپ کردند.
حضور در سه فیلم کوتاه سینمای آزاد آن سال ها به کارگردانی حسن بنی هاشمی به عنوان بازیگر و دریافت جایزه ی اول سینمای آزاد برای فیلم نهنگ که نویسنده ی آن نیز خود منصفی بود، اشتهار دو چندان او را فراهم کرد. منصفی که در واقع از هنرمندان جامع الاطراف هرمزگان است ، همچنان که در عرصه ی بازیگری موفقیت های چشمگیری را به دست می آورد در زمینه سرودن و موسیقی نیز پرتوان به کار خود ادامه می داد. او که با موسیقی ملت های مختلف آشنایی داشت و در این زمینه مطالعات ارزشمندی را انجام داده بود با علاقه ای که به موسیقی فلامینگوی اسپانیا و موسیقی هند از خود نشان داد توانست آثار در خور تحسینی را خلق کند .
۳- فایز دشتی، محمدعلی دشتی متخلص به فایز و مشهور به فایز دشتی، شاعر دوبیتیسرای جنوب ایران به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۲۱۳ ش) در علیا روستایی در منطقه دشتی قدیم متولد شد که امروزه یکی از روستاهای بخش کاکی در شهرستان دشتی استان بوشهر است. او پس از هشتاد سال زندگی در سال ۱۳۳۰ قمری (۱۲۸۹ ش) در روستای گزدراز درگذشت.از قدیم در تصنیفات آثارش گاه او را فایز دشتستانی نامیدهاند که فایز دشتی صحیحتر است.
مفتون برد خونی، سید بهمنیار حسینی متخلص به مفتون و مشهور به مفتون بردخونی (مفتون دشتی) فرزند سید علیاکبر، شاعر دوبیتیسرا، متولد ۱۲۷۶ خورشیدی است ، که در بردخون از نواحی منطقه قدیمی دشتی که امروزه شهری از توابع شهرستان دیر در استان بوشهر است به دنیا آمد .
وی در سن ۶۵ سالگی به سال ۱۳۴۱ هجری خورشیدی درگذشت. پس از دوبیتیهای فایز دشتی شاعر همدیارش دوبیتیهایش در فرهنگ عامه جنوب بخصوص استان بوشهر جایگاه ویژه ای دارد. دوبیتیهای او از بیشتر دوبیتیسرایان جنوب به درک عامه نزدیکتر و در گفتار از سهولت بیشتری برخوردار است. دوبیتی زیر که اشاره به زادگاه و وطنش بردخون و بیان درد جنوبیان دارد بر سر زبانهاست:
بتا غربت برای من وطن شد
وطن بی روی تو زندان من شد
تو اندر مصر و کنعان خرم و شاد
ز مفتون بردخون بیت الحزن شد