محمد ایرانی
همه نظامهای دیکتاتوری درصدد اسیرکردن مخالفان خود و بردن آنها به زندانهای مخوف خود می باشند که زیر نظر نهادهای امنیتی وابسته به بالاترین گروه اداره کننده کشور بوده و فقط از آنها دستور می گیرند و در آنها اختیار تام و صددرصد داشته و ورود به آنها حتی برای افراد بالای قوه قضاییه آن کشور بدون مجوز امکان پذیر نیست. جمهوری اسلامی رژیمی بود که از ابتدای پیروزی خود با محدود کردن حق انتخاب مردم کشوری که در اثر ناآگاهی موجب برتری سیاسی ایدئولوژی اسلامی شده بودند، می دانست که به زودی بسیاری از مردم با درک و شناخت بیشتر از اهداف آنها به مخالفت برخواهند خاست، لذا به اهمیت چنین نهاد امنیتی واقف بوده و سریعا به گسترش و ایجاد زندانهای قدیم و جدید پرداخت. طبیعی بود که گروه امنیتی می بایست زیر نظر سپاه که اولین شبکه و نهاد سازمانی که توسط رژیم پایه گذاری شده بود، قرارگیرد و در نتیجه کسانی که تئوری حکومت اسلامی را پذیرفته و تجربه ای در سازماندهی داشتند در راس سپاه قرارگرفتند. هرچند آنان در ابتدا نهاد امنیتی را در وزارت اطلاعات پایه ریزی کردند ولی با افشای قتلهای زنجیره ای این نهاد امنیتی در سپاه متمرکز گردید. وظیفه نهاد امنیتی در توجیه مقابله با دشمنان ملت،که باید مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی خوانده شود، تاسیس ولی بلافاصله به نقش اصلی خود که سرکوب هر مخالف حکومت اسلامی باشد تبدیل گردید.۳۰ سال طول کشید تا فرماندهان فاسد سپاه با کنترل این نهاد توانستند بر تمام ارکان نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور مسلط گشته و با رهبری خامنه ای همه رقبای خود را از راس حکومت پایین آورده و مخالفان خود را در زندانها به اسارت کشند.
نظام جمهوری اسلامی از همان روزهای اول اقدام به کشتار سران رژیم سابق و زندانی کردن بسیاری به عنوان وابستگان رژیم قبلی کرد و متاسفانه گروهای سیاسی و روشنفکران زیادی یا خاموش بودند یا بر این امر صحه گذاشتند. دو سال طول کشید تا رژیم اسلامی پایه های خود را در نهادهای اجرایی، قضائی و مقننه محکم نماید و شاید بیراه نباشد اگر گفته شود بیشترین تغییر افراد در قوه قضاییه صورت گرفت و افراد وابسته به رژیم آنرا تحت نفوذ خود درآوردند. سال ۶۰ مقارن با اوج مخالفت های گروههای سیاسی با رژیم بود که از طریق تئوریکی و حتی مبارزه مسلحانه مخالفت خود را با رژیم آغاز نمودند و این چنین بود که زندانهای نظام اسلامی از مخالفان پر شد. نهاد امنیتی که در ابتدا از تجربه فیزیکی و آموزشی ساواک گذشته استفاده می نمود به تدریج توانست نیروهای خود را آموزش داده و به سلاح ایدئولوژیک مجهز نماید، به طوری که صفحات ننگینی از تاریخ این نظام را با شکنجه، تجاوز و کشتن مبارزان بسیاری بجا گذاشتند. هرچند مبارزان نیز با ایستادگی در مقابل این شکنجه گران صفحات درخشانی در تاریخ کشور را به یادگار گذاشتند. مقاومت مردم بین سالهای ۶۰ تا ۶۷ گسترش بیشتر یافت و به موازات آن اسارت، شکنجه، تجاوز و کشتار نیز ادامه داشت که با فرمان خمینی به کشتار وحشیانه و ننگین سال ۶۷ منتهی گردید. اقتدارجمهوری اسلامی، نبود ارتباطات و اینترنت در حد امروزی موجب گردید که مدارک کمی برای محکومیت رژیم به بیرون درزکند و در نتیجه جمهوری اسلامی با استقرار سرکوب کننده ترین نهادهای خود به استمرار شکنجه، تجاوز و کشتن ادامه داد. در تمام سالهای گذشته نهادهای امنیتی که دیگر فن بازجویی را یاد گرفته و تجربه روس، چین،کره شمالی،..را نیز به کار بسته بودند، به پرورش بازجوهای بیشتر پرداختند. آنها همچنین توانستند با کمک تشکیلات امام صادق مهدوی کنی بازجوهای معتقد به نظام را سامان بخشیده و آنان به کمک بازوهای فرهنگی مثل کیهان و آخوندهای جانی مثل مصباح و… به جان مردم بیفتند و در نتیجه رژیم آماده شد تا با کودتایی انحصار قدرت را در دست گیرد .
در آغاز سال ۸۸ و شروع انتخابات، رژیم کودتا از هر نظر آماده بود که مخالفان را سرکوب نماید، ولی غافل ازآنکه جنبش سبزی در حال روئیدن می باشد که در زمان ۹ماه پایه های رژیم را به لرزه درخواهد آورد. مجموعه خامنه ای، پسرش مجتبی، طائب، شریعتمداری، رادان، مرتضوی، فرماندهان سپاه و بسیج …سرمست از پیروزی انتخابات با شکنجه، تجاوز وکشتار مردم فکر می کردند صدای اعتراض را خفه خواهند نمود و به خیالی با برنامه های جدید هویت، چراغ را که با اعتراف زندانیان سرشناس پرشده ترس را در دل مردم زنده می کنند به طوری که مقاومتها شکسته خواهد شد. در سه ماه اول نیز به نظر می رسید کودتاگران موفق گردیده اند و گرد یأس بر تعدادی پاشیده شد ولی زمانی که همه ترفندها نه تنها موجب خاموش شدن جنبش سبز نگردید، بلکه با شور و گسترش بیشتری ادامه پیدا کرد، چنانچه این شور و مقاومت بعد از فتح خیابانها در درون مهمترین و مخوفترین پایگاه نظام یعنی زندانها نیز رسوخ پیدا کرد. رژیم که به وابستگان خود از نماینده مجلس، قاضی بیدادگستری ، و… اجازه ورود به زندان ها را نمی داد و خود را قدرت یگانه و برتر می دانست، با اعتراضات، مخالفت ها با انجام مصاحبه، مقابله تئوریک، روزه سیاسی، ارسال نامه های شورانگیز، برپایی مراسم عید، و… روبرو دید در حالی که خانواده های زندانیان نیز در جلوی این زندانهای قرون وسطایی بدون ترس از اسارت به همدلی یکدیگر و حمایت از زندانیان می پرداختند. دیگر سلولهای انفرادی بندهای ۳۵۰، سپاه در زندان اوین و یا زندان گوهردشت،..تن زندانی مبارز را به لرزه در نمی آورد، دیگر مصاحبه های تلویزیونی تاثیری نداشت و هر زمان که می گذرد کسانی که حاضر به مصاحبه باشند کمتر می شوند، دیگر رژیم که زندانیان را از جهان بیرون ایزوله می کرد ناچار شده آنها را به مرخصی بفرستد چرا که محدود کردن زندانی اثری نبخشیده است. دیگر بازجوها نمی توانند به ضرب زور، ایدئولوژی خود را قالب کنند، ترس زندانیان از محکومیتهای طولانی ریخته است. دیگر انتقال مبارزان به بند معتادین و قاچاقچیان آنها را ازمقاومت باز نمی دارد. نامه های شورانگیز زندانیان و افراد فامیل آنها روزانه منتشر می شود و اثرات و اخبار دیگری که نشان می دهد چگونه جنبش سبز این پایگاه مهم و مخوف رژیم را تصرف می کند. جالب است که کودتاگران که به جای قضات خودفروخته احکام زندان را تعیین می کنند، زندانیانی که حکم قطعی زندانی طولانی مدت خود را دریافت داشته اند را به مرخصی می فرستند که در نوع خود انحصاری بوده و این کار توسط کسانی انجام می گیرد که سرکوب وحشیانه زندانیانش در همه جهان محکوم شده است.
ارتباطات، اینترنت، سایتها، ماهواره ها و… با کمک تلفن همراه موجب گردیدند همه اخبار و تصاویر و فیلمها در سراسر جهان منتشرگردیده و مشروعیت نظامی که معتقد بود مردم ایران از آنها حمایت می کنند از بین رفته و آبرویی برای نظام باقی نماند .سازمانهای بین المللی و حقوق بشر و سازمان ملل متحد دیگر به اندازه کافی مدارک دارند که ضمن محکومیت نظام خواستار آزادی زندانیان گردند. هرچند مبارزان جنبش توانسته اند ندای پیروزی را در زندانهای رژیم سر دهند ولی وظیفه ایرانیان خارج کشور است که با فشار به سازمانهای حقوقی مختلف و سران کشورهای پیشرفته فشار زندانها را کم کرده و آزادی زندانیان را خواستار گردند. در کشوری که آمار اعدامهای مخالفان، آمار خبرنگاران زندانی، آمار اعدام نوجوانان، آمار زندانی اقلیتهای قومی و دینی، کارگر، روشنفکر، دانشجو، زنان و… به نسبت جمعیت بالاترین آمارکشورها را در جهان مال خود کرده نیاز به همکاری گسترده بین المللی برای بهبود وضعیت زندانها دارد. زمانی که اخبار مربوط به زندانیان که به شدیدترین وجه ممکن زیر فشار بازجویان خامنه ای و فرماندهان سپاه قرار دارند، شنیده می شود اهمیت اقدامات سازمانهای حقوقی درک می شود. زمانی که رژیم بعد از چند سال زندانی بودن و آزار فیزیکی منصور اسانلو، کارگر آزاده ای که فقط حق صنفی کارگران اتوبوسرانی را پیگیری می کرد، هنوز حاضر به آزادی ایشان نیست، معلوم می شود که چرا رهبر نظام به عنوان بدترین دیکتاتور انتخاب شده است .وقتی ژیلا بنی یعقوب که خود ماهها زندانی بوده از قاضی می شنود که پرونده همسرش امویی بعد از ماهها گم شده، ماهیت قضات نظام روشن می شود. زمانی که مادران نداها، سهراب ها و..ظلم رژیم را در سرکوب مراسم خاکسپاری فریاد می کنند، نشان می دهند که فقط تعدادی زندانی مخالف نظام نیستند، بلکه این همه خانواده های مردم ایران هستند که مخالفت خود را با نظام اعلام می دارند. وقتی نامه فرزاد کمانگر آموزگار از درون زندان ارسال می گردد، فشار چند برابر بر اقلیتهای قومی دیده می شود. زمانی که شیوا نظرآهاری مرتب به زندان می افتد، فاتحه اخبار و روزنامه های آزاد خوانده می شود و ظلم مضاعف بر زنان آشکار می گردد. وقتی عاملان شناخته شده جنایات قتلهای زنجیره ای،کشتار سالهای ۶۰و ۶۷، و کوی دانشگاه یا زندان کهریزک و..ترفیع می گیرند، مشخص می گردد که چرا دیگر حکومت مبتنی بر مذهب نمی تواند آزادی مردم را تضمین نماید و اجبارا دولتی باید روی کار بیاید که از دین جدا باشد. مرور اخبار زندانیان و پیام آنها و وابستگانشان که باید به عنوان اسناد تاریخی جمع آوری گردد بیشترین امید را در دل همه ایرانیان داخل و خارج کشور زنده می کند که دیگر این نظام ماندنی نیست چرا که با هیچ کدام از اقشار کشور از زنان، مردان،کارگران، روزنامه نگاران، اقلیتهای ملی، دینی، نژادی،…جوانان و حتی نوجوانان و خلاصه با همه حقوق انسانی سر سازش ندارد و طبعا با همت جنبش مردمی سرنگون خواهد شد تا ایرانی آزاد برای همه ایرانیان ایجاد گردد .
برای حسن ختام قسمتی از نامه عماد بهاور به همسرش که دیروز در همه سایتها به نمایش درآمد، به دلیل تازگی و زیبایی بیان می گردد با توضیح اینکه همه نامه های ارسالی از زندان هم ارزش می باشند:
ظاهرا پیش تو نیستم، دلتنگیهای تو و مادرم را می بینم. اینرا نوشتم تا بگویم این دلتنگیهای ما بی معناست .فاصله ای وجود ندارد و ما بدون شک با هم هستیم … این نامه را نوشتم تا بگویم این دیوارهای بتونی، این اتفاقات این سختیها، همه، توهم است و در عوض، آنچه در خیال من و تو است، واقعی است. می خواهم بگویم درگیر و اسیر این “توهم” نشو و نگذار به خاطر آن از مسیری که طی می کنی، باز بمانی … این تنها خواسته من است… جز ابراز عشق، اعترافی برای بازجویان ندارم… می دانی که چطور در زندان ولی رها باشی. می دانی که چطور به زشتترین تصویر خیره شوی،گویی که زیباترین منظره را تماشا می کنی. می دانی که چطور در میان هجمه های وحشت و خشم، شاد و آرام باشی. این یک ”انتخاب” است، هیچ تناقضی در کار نیست.”
به امید پیروزی جنبش سبز مردمی که دور از دسترس نیست.