اول ماه می ۲۰۱۶، آرتاگالری شاهد معرفی کتاب جدید فرشته مولوی “تاریک خانه ی آدم” بود.
نیاز سلیمی سازماندهنده و گرداننده مراسم بود که در شروع از فیروزه اطهری (آغداشلو) مدیر گالری آرتا برای حمایت های همیشگی اش از هنر و ادب جامعه ی ایرانی ـ کانادایی تورنتو سپاسگزاری کرد و اعلام کرد که این مراسم مصادف شده با سالگرد سیزدهمین سال تأسیس آرتاگالری و تولد این خانه ی فرهنگ و هنر را به مدیر آن تبریک گفت.
او در ادامه از حسن (زرهی) و نسرین (الماسی) مدیران نشریه شهروند سپاسگزاری کرد که به عنوان نشریه کامیونیتی در طول تمام این سالها، همواره حامی هنرمندان و نویسندگان و فرهنگ دوستان بوده و امکانات نشریه را در اختیار آنها قرار داده اند.
نیاز از فیروزه آغداشلو دعوت کرد تا با جمع سخن بگوید.
فیروزه آغداشلو ضمن خوشامد به حاضران گفت، خیلی خوشحالم که میزبان برنامه ی امروز و کتاب نمایی فرشته مولوی هستم. من همیشه گفته ام که کار هنرمندان و نویسندگان و فرهنگ دوستانی که خارج ایران کار می کنند، کار آسانی نیست و راه بسیار دشواری ست و تداومش دشوارتر. فرشته به عنوان محقق، نویسنده و مترجم حدود هفده سال است که در تورنتو فعالیت می کند، برای من تلاش او قابل ستایش است و به عنوان یک خانم هنرمند ایرانی الگوی خیلی ها می تواند باشد و اینکه کار هنری شدنی ست در خارج ایران فقط تلاش زیاد می خواهد و یک روحیه ی خستگی ناپذیر.
همینطور که نیاز عزیز گفت، خوشحالی ام از این است که این برنامه مصادف شد با اول ماه می سال ۲۰۰۳ که گالری افتتاح شد و اتفاقا شهروند اعلامیه گشایش را در نشریه منتشر کرد. فکر می کردم که کار سختی در پیش دارم و این مسیری که طی شده تا الان از اتفاقات خوبی که افتاده انرژی گرفتم و حمایتی که از دوستان گرفتم و من را تنها نگذاشتند، از جمله نیاز عزیز. تنها توصیه و خواهشم این است که همدیگر را حمایت کنیم. برنامه ی امروز نشاندهنده این است که این راه سیزده ساله راه خوب و درستی بوده و افتخار این را داشته ام که با خیلی از هنرمندان این شهر کار کنم و این مکان را در اختیارشان قرار دهم.
ادامه برنامه با موسیقی همراه بود. کاوه، جوان هنرمندی بود که با دف همراه با سمفونی چهل موتزارت به زیبایی نواخت و مورد تشویق بسیار قرار گرفت.
نیاز با اشاره به اینکه کتاب فرشته مولوی به یک موضوع بسیار مهم پرداخته افزود، به این کتاب باید از دو منظر مجزا نگاه کرد. یکی از منظر ادبی به عنوان یک اثر ادبی ست که در بخش اول به این منظر می پردازیم و نگاه دیگر از زاویه ی یک بیانیه ی بسیار محکم و جدی و عاجل اجتماعی ست و در بخش دوم برنامه ما سعی می کنیم به آن مسئله بپردازیم.
در این بخش برنامه، ساسان قهرمان از منظر ادبی به کتاب پرداخت.
او با اشاره به اینکه کتاب فرشته مولوی را دوست داشته و می خواسته که تحلیل بلندی از این کتاب داشته باشد، گفت که به دلیل کمی وقت، تنها به یک جنبه از کتاب می پردازد و آن هم زبان کتاب است.
قهرمان گفت، وقتی برای اولین بار کتاب را خواندم، فکر کردم حساسیتی که فرشته مولوی بر سلامت زبان دارد، کار دستش داده. کمی نگران شدم. به اواخر کتاب که رسیدم در جاهایی دیدم که شخصیت اصلی داستان داره خودش رو با زبانی از یک طرف بسیار شسته رفته و تمیز و از طرف دیگر زبانی نه مال امروز ایران، توضیح میده و فکر کردم که این سایه ی نویسنده ـ فرشته مولوی ـ است. اما بعد از اینکه دوباره و سه باره خواندم، دیدم ماجرا چیز دیگری ست.
اما این زبان، کاملا تنیده در طرح و محتوای این داستان است. برای اینکه ما در این کتاب شخصیتی را داریم که در عین اینکه دارد در یک جامعه ی مدرن تر نسبت به جامعه ی مادری خودش زندگی می کند، در عین اینکه دلش می خواهد فرزند زمان امروز باشد، اما درگیر هست با نگاه و دیدگاه ها و سنت های دست و پاگیر گذشته ای که می خواهد او را در چارچوب گذشته نگه دارد. منظور من التقاط و دوگانه بودن است. شخصیت اصلی داستان در یکی دو جا توضیح می دهد که این زبان، این واژه ها و ترکیب ها ریشه دارند در بزرگ شدن او در بچگی به دست پدربزرگ و مادربزرگش. تمام گرفتاری شخصیت اصلی داستان ما در این است. ارزش هایی که از گذشته در او مانده و نمی تواند رهایش کند و از طرف دیگر با آنها نمی تواند رو به آینده داشته باشد.
کتاب از چند زاویه ارزش های ادبی و اجتماعی مهمی دارد، من فقط به ارزش های ادبی آن نگاه می کنم.
این کتاب ۱۱۰ صفحه ای ـ که در گفت وگو با خود فرشته در تردید بود که اسمش را رمان بگذارد یا داستان بلند ـ نقش مهمی را برعهده گرفته. در مقطع زمانی خیلی درستی منتشر شده و بسیار خوب است که در خارج کشور منتشر شده و به همین شکل نویی که ما کارهایمان را منتشر می کنیم. یعنی در مقطع زمانی که ما شاهد یک مهاجرت گسترده هستیم از قشر و طبقه هایی که نیاز دارند که با دیدگاه های نوتر، دمکرات تر، آزادتر و مدرن تر آشنا شوند و با آنها زندگی کنند و در عین حال یا با آن آشنا نیستند یا هنوز زنجیرهایی آنها را می کشد. در مقطع زمانی که ما هر روز شاهد شعارها و فعالیت هایی هستیم در زمینه ی شناخت حقوق انسانها و اقلیت ها، اما ریشه ای نه به آن تسلط داریم و نه می توانیم عمل کنیم. این کتاب در این مقطع زمانی منتشر شده و از این زاویه مهم است، اما مهم تر از اینها این است که به قلم نویسنده ای منتشر شده که صاحب نام است و کهنه کار و با سابقه است و همین سابقه و شیوه ی زندگی و شیوه های نوشته های دیگرش دارد ارزش هایی را به چیزی که نوشته می دهد. اما اینجا خطری هست که ما بیفتیم به دام حکایت نویسی و یا نوشته های شعاری و حزبی و ایدئولوژیک. با چنین نویسنده ای، با چنین تجربه و قلم ما می توانیم این نگرانی را نداشته باشیم.
داستان، داستان مردی ست که درگیر یک گره ی فرهنگی و عاطفی است. ساختار این کتاب و زبانش دقیقا این محتوا را با فرم پیوند داده و پیش می برد. یک سئوال برای شخصیت اصلی داستان ـ ایوب ـ هست، تمام کتاب و شخصیت هایش ـ ایوب، راوی، خرمگس، دارند سعی می کنند این سئوال را جواب بدهند. سئوال در چند صفحه اول مطرح می شود و در ادامه همه سعی می کنند پاسخی به آن بدهند.
شیوه ای که کتاب تقسیم بندی شده و زبانی که شخصیت های داستان دارند، حول محور دور زدن این پرسش است.
ساسان قهرمان اشاره ای کرد به مصاحبه ای در رابطه با نقالی مجلس سهراب کشی که بخش رستم و سهراب شاهنامه اغلب گفته می شود که پسرکشی هست، و من بحث می کردم که نه، این کشتن آینده است در فرهنگ ما و در این، تاریخ و کشتن التقاط است، آنجا که سهراب مادری غیرایرانی دارد. کشتن امید است. کشتن فراتر رفتن از سنت هاست. و من دقیقا در این داستان این را می بینم که ما برگشتیم به همان معضل اساسی فرهنگی ـ تاریخی در جامعه ی خودمان و اینجا زبان دارد نقش مهمی را ایفا می کند. در تمام طول این داستان، پسر صدا ندارد. ایوب صدای پسر را نمی شنود. تمام زندگی اش حول محور و عشق اش به این پسر می چرخد و تمام درگیری اش با خودش همین است، اما ایوب صدای پسر را نمی شنود.
قهرمان در ادامه به نوشته ای از خودش اشاره کرد که درباره ی وبلاگی به نام خرس بوده؛ وبلاگی که نوشته های آن را دوست دارد. او گفت، نوشته بودم چرا من نمی توانم مثل خرس بنویسم. نتیجه گرفته بودم که مشکل فرهنگی ست. زبانی که من دارم استفاده می کنم و زبانی که خرس استفاده می کند، تفاوتمان در نگاه ما به دنیا و مشکلات است. آنچه که به نظر من ارزش می دهد به این کتاب، همین زبان است. همین زبان بسیارشسته رفته، بسیار تمیز و بسیار پخته ی فرشته مولوی در شخصیتی که اینجا تبدیل شده به گره ی اصلی خودش.
ساختار داستان باز مطابق است با همین مشکل و پرسش و دور زدن پاسخ. ما چند صفحه به چند صفحه شخصیت هایی را داریم که حرف می زنند و این هر سه همین ایوب هستند که از پریدن از این حس به آن حس و پریدن از این زبان به آن زبان از این گوشه ذهن به آن گوشه، داره سعی می کند که پاسخ را دور بزند چون پاسخ را می داند ولی جوابی برایش ندارد. یعنی گفتن و نگفتن.
اگر داستان را می خوانید به اسم ها توجه کنید. به ترتیب بخش بندی ها توجه کنید. به اینکه هرکدام از این شخصیت ها چه زبانی دارند و ضرباهنگ زبانشان چیست؟ زبان خرمگس تیز و کوبنده است. زبان ایوب پیچ درپیچ و گیج است. زبان راوی به نظرم زبان خود فرشته مولوی ست که دارد روایت می کند و بسیار تمیزتر از بقیه شخصیت ها. زبان دختر روان درمانگر زبانی ست دم بریده. همه ی اینها را کنار هم بگذاریم ما با داستانی روبرو هستیم که طرح و محتوا و درونمایه و فرم کاملا در هم تنیده هستند.
ساسان قهرمان ابراز امیدواری کرد که در آینده بتواند کامل تر درباره ی این داستان بنویسد.
طرح روی جلد کتاب، از نقاشی های غلامحسین نامی، هنرمند نامی است. نیاز سلیمی از آقای نامی دعوت کرد تا با جمع سخن بگوید.
آقای نامی به سابقه ی آشنایی خود با فرشته مولوی اشاره کرد که برمی گردد به سالیان دور در ایران و حضور دختر فرشته در کلاس های طراحی او و افزود: فرشته همان فرشته ای است که امروز می بینیم در غربت اگرچه ریشه هایش از آن سرزمین کنده شده، اما آن ریشه ها آنقدر پرقدرت و توانا بودند که همچنان در غربت دوباره ریشه کرده و دارد دوباره رشد می کند.
آقای نامی به چگونگی انتخاب طرح روی جلد پرداخت و گفت، فرشته ابراز تمایل کرد که از طرح های من برای روی جلد کتابش انتخاب کند. و من هم در میان طرح هایی که قبلا برای خودم کشیده بودم جستجو کردم و با توافق خودش این طرح را انتخاب کردیم که فکر می کنم با محتوای داستان ـ آن پیچیدگی های ذهنی که تمام پرسوناژها دارند، مخصوصا ایوب و پسرش و آن تاریکی که بر ذهن اینها سایه انداخته و در تلاش هستند که نوری بتابانند به این تاریکی، همخوانی دارد.
آقای نامی دوباره تأکید کرد که این طرح بر مبنای داستان کشیده نشده و تنها بر مبنای داستان انتخاب شده است.
استاد نامی در پایان گفت، افتخار من این است که برای اولین بار یکی از طرح های من روی بهترین کتاب از بهترین دوستم کار شده است.
در این بخش از برنامه سینا گیلانی، محمد تاج دولتی و ساسان قهرمان در قالب سه شخصیت راوی، ایوب و خرمگس، بخش هایی از کتاب را خواندند.
نوبت به نویسنده رسید. فرشته مولوی ضمن تبریک برای سالگرد آرتاگالری، از حامیانش سپاسگزاری کرد: از “نقاش و استاد و هنرمند گرانقدر آقای نامی” برای طرح روی جلد، از نیاز دوست دیرین اش برای برنامه ریزی، از فیروزه برای میزبانی با گشاده رویی اش، از ساسان برای خواندن و نوشتن با دقت و حوصله کتاب، از نسرین و حسن و شهروندیان برای پشتیبانی شان و از الهام به خاطر محبت و زحماتش تشکر کرد.
مولوی گفت، شادی من از این برنامه دوگانه است، یک وجه آن برمی گردد به منِ نویسنده. آنچه که ما به آن رونمایی یا کتاب نمایی می گوییم جشن تولد یک کتاب است، اما جشن دیگری هم هست و آن جشن طلاق نویسنده از کتاب است. چون در واقع به این ترتیب است که نویسنده کتاب را به دست خواننده می سپارد و خودش را از آن خلاص می کند.
اما وجه دیگری هم هست که شاید اهمیتش بیشتر باشد، آن وجه برمی گردد به منِ دیگر، یا فرشته مولوی دیگر و آن کسی که دغدغه ی عدالت اجتماعی و تابوشکنی های فرهنگی و اجتماعی را دارد و بنابراین شادی من از یک امید برمی خیزد و آن امید، امید به یک ایده است. ایده ی مادران رنگین کمان که امیدوارم با کوشش نیاز و هر کس دیگر که به این حرکت و جنبش و تلاش باور دارد بتواند این ایده را تبدیل به یک کارزار و کمپین کند.
من در تمام این سالها ناخواسته خیلی فکر می کنم که چه باید کرد. یقینم این است که در مبارزه های اجتماعی، در وضعیتی که ما هستیم، مادرها خیلی کارها می توانند بکنند ـ و البته در کنارش پدران ـ که دیگران نمی توانند. مبارزه های اجتماعی که محال می نماد، مثل مبارزه با حجاب اجباری، مبارزه با قصاص، مبارزه با همجنس گراستیزی و یا هر تابوی دیگری، همه چیزهایی که اینقدر سخت و محال می نماد، به گمانم اگر مادرها، کمااینکه تا به حال سعی هایی کرده اند، پا پیش بگذارند تمام این محال ها را می توانند ممکن کنند. ما مادران صلح داریم، مادران پارک لاله داریم ولی باید پشتیبانی شوند.
بنابراین امیدوارم کتاب را بخوانید. تا آنجایی که من می دانم در ادبیات فارسی ما کتابی با این موضوع نداریم، اگر خواندید و دوست داشتید دیگران را هم تشویق کنید به خواندن. امیدوارم از کارزار مادران رنگین کمان به هر ترتیبی که می توانید پشتیبانی کنید.
در ادامه ی برنامه، نیاز گفت، کتاب تاریکخانه ی آدم، داستان مردی ست که در یک زمانی متوجه می شود که پسرش همجنسگرا است. درگیری ذهنی این آدم تبدیل می شود به دنبال جایگاه خودش گشتن در این شرایط، به عنوان یک پدری که هرچند در یک جامعه ی غربی زندگی می کند و بخشی از ارزش هایش تغییر کرده، اما تربیت خودش از زمان و مکان و سیستم ارزشی دیگری می آید. در نهایت ما متوجه می شویم که تنها فهمی که از رابطه با همجنس دارد، تجاوزی ست که در کودکی صاحبکارش به خود او انجام داده. و این درگیری که در جایی گمان می کند پسر را از بین ببرد و شاید با از بین رفتن او مشکل حل شود. بعد می رسد به جایی که خودش را از بین ببرد. مسئله همین جاست که با حذف یک نفر نه خانواده و نه اجتماع و نه کل آن تصویر بزرگ نه ترمیم می شود و نه پالایش.
نیاز، وضعیت دگرباشان ایرانی را با تعریف فشرده ای از کتاب “پرنده رنگین” جرزی کوزینسکی مقایسه کرد و گفت، در زندگی این اقلیت سه گروه بیشترین تأثیر را دارند، دولت، جامعه و خانواده. در مورد دولت قضیه روشن است، دولتی واپسگرا و سرکوبگر به بهانه ی مذهب و دستاویزهای دیگر، اقلیت ها و گروه های بسیاری را اذیت و نابود می کند. جامعه خط مرزی بین دولت و خانواده است. بخشی از قوانین دولت حاکم در جامعه و نگاه و رفتار آن هست. اگر قوانین عوض شود، بخشی از جامعه تلطیف می شود و اگر باورها و سنت ها و هنجارهای خانواده عوض شود، بر جامعه تأثیر می گذارد و جامعه تغییر پیدا می کند.
گروه ها و افراد بسیاری هستند که درباره ی حقوق اقلیت ها منجمله اقلیت های جنسی (ایرانی) فعالیت می کنند و اکثرا روی صحبت شان با سیستمی ست که نه گوش می کند و نه اهمیتی می دهد و وجود چنین اقلیتی را کتمان می کند.
من و فرشته و بعضی دیگر از دوستان در این مورد فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که زمانش رسیده که ما خانواده را مخاطب قرار دهیم.
او در ادامه از محبوبه کتیرایی و کوشا دادویی، از جامعه ی کوئیر ایرانی دعوت کرد تا با جمع سخن بگویند.
محبوبه کتیرایی روان درمانگر است که با جامعه ی کوئیر و ترنس ایرانی و غیرایرانی کار می کند.
محبوبه از پندارهای نادرست در مورد این جامعه گفت از جمله این پندارها: این یک بیماری روانی ست، یک مرحله ی گذراست، باعث بیماری ایدز و بیماری های مقاربتی دیگر می شود، به دلیل دینامیزم غلط روابط خانوادگی به وجود می آید، اغلب این افراد در سنین کم مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند، یک پدیده ی غربی ست، سردرگمی هویت در شخص است، ترس از رابطه جنسی با جنس مخالف است، این افراد متجاوز به بچه ها هستند، از جنس مخالف بیزار هستند، هویتشان مخالف روال طبیعی و طبیعت است.
محبوبه از مراحل طرح این موضوع در جهان گفت و اینکه از سال ۱۹۶۲ روانپزشکان و همجنس گراها کمپینی راه می اندازند و در سال ۱۹۷۴ همجنس گرایی از لیست بیماری ها برداشته می شود و در سال ۱۹۹۲ سازمان بهداشت جهانی آن را از لیستش برمی دارد. اما هنوز در ایران براساس همان پندارها، اشخاص را هورمون درمانی می کنند. فکر می کنند با تغییر رفتار و تغییر طرز فکر، هویت جنسی شخص تغییر می کند. در کانادا، الان کانورژن تراپی، غیرقانونی است.
محبوبه از تأثیر خانواده بر سلامت روحی همجنس گرایان گفت. طبق آمار اهمیت پشتیبانی و حمایت خانواده ها از فرزندانشان بسیار مهم است. هشت برابر میزان خودکشی در بین افرادی که از خانواده حمایت نمی گیرند، بیشتر است. شش درصد بیشتر در آنها افسردگی دیده می شود. چهار بار بیشتر امکان استفاده از مواد مخدر است. ریسک ایدز و اچ آی وی در آنها بیشتر است چون دیگران به آنها اهمیت نمی دهند و نتیجتا خودشان هم به خودشان اهمیت نمی دهند. و آنهایی که کاملا از طرف خانواده قبول می شوند، ۹۲درصدشان اعتقاد دارند که می توانند سلامت و شاد باشند و مثل بقیه زندگی کنند.
محبوبه از تجربه شخصی خودش به عنوان یک زن لزبین گفت، در واقع شناخت من از هویت خودم در ارتباط با دیگران به وجود آمد. وقتی دوستانی بودند، زنان فعال و فمینیستی که از من حمایت می کردند، باعث شد که من آنطور که می خواهم باشم، زندگی کنم. این دوستان خانواده ی انتخابی من هستند.
کوشا دادویی، مددکار اجتماعی است که با افراد ترنس کار می کند. او از تجربه ی خودش گفت و افزود: من از بچگی یک حالت گمشده داشتم و نمی دانستم که دقیقا هویت من چیه. تا اینکه بیست سال پیش آمدیم کانادا و ده سال طول کشید تا من مطمئن شدم این هویت من است و می خواهم پیش بروم. اگر پدر و مادرم نبودند این کار برای من صدها بار سخت تر می شد. همیشه آنها مرا حمایت می کردند. این فرصت را به من دادند که خودم را پیدا کنم و با آنها صحبت کنم. تا اینکه حدود چهار سال پیش به پدرم گفتم و هورمون تراپی را شروع کرده ام. او گفت، تنها چیزی که برام مهمه این است که خودت اوکی باشی. بعد از این انگار باری از دوش من برداشته شد. به او گفتم فامیل ها چی میگن، او گفت نگران نباش اون رو بگذار به عهده ی من.
کوشا افزود: خیلی از کسانی که اینجا می آیند خانواده ندارند. در جاهای ایرانی نمی روند چون احساس راحتی نمی کنند و این باعث می شود که حالت ایزوله پیدا کنند و شرایط روحی بدی پیدا کنند. این خودیابی به تنهایی خیلی مشکل است و حمایت داشتن از این نظر خیلی مهم است.
کوشا افزود، همه قبلا مرا به عنوان یک دختر می دیدند و حالا به عنوان یک مرد، و من در رابطه با زن ستیزی و مردسالاری، تفاوت برخورد را کاملا حس می کنم. من همان حرف هایی را می زنم که آن موقع می گفتم ولی الان بیشتر به حرفم توجه میشه تا آن زمان و این تفاوت برخورد خیلی آزاردهنده است. حالا اگر ماجرا برعکس بود و من مردی بودم که زن می شدم، آیا این حمایت را می گرفتم؟ این پرسش مهمی است و من به آن فکر می کنم.
کوشا در پایان گفت، به عنوان یک ترنس، سئوالاتی از من می شود که از هیچکس دیگر نمی شود، راجع به بدنم، و مسائل خصوصی و این چیزی بود که دوست داشتم بگویم، سئوالی که نمی خواهید کسی از شما بپرسد، از کس دیگری نپرسید.
جلسه معرفی کتاب فرشته مولوی با موسیقی آغاز و با موسیقی پایان یافت.
دریا، هنرمند جوان، با چلو ، دو قطعه ی زیبا نواخت و نیاز ضمن تشکر از شرکت کنندگان در جلسه، از همه خواست که از کارزار “مادران رنگین کمان” حمایت کنند.
کتاب “تاریک خانه ی آدم” نوشته فرشته مولوی، توسط اچ اند اس مدیا، لندن، منتشر شده است.