مطلب شما را از قول یک هموطن در شماره های قبل خواندم. من که در سال گذشته لحظه ای از اخبار ایران غافل نشده ام و مرتبا در سایت های گوناگون به دنبال خبری جدید از مملکت خودمان می گردم، مطلب جالبی را از آقای قابل در سایت رادیو زمانه دیدم که به نظرم بسیار جالب بود و در حقیقت دنباله مطالب یک هموطن بود که بهتر دیدم بدون هیچ کم و کاست اگر امکان دارد منتشر شود.
هموطن ایرانی
احمد قابل در روز ۲۹ آذرماه سال گذشته، روز وفات آیتالله منتظری، حین سفر از مشهد به قم، برای شرکت در تشییعجنازهی استادش دستگیر شد.
آقای قابل هفتماه در زندان بهسر برد و روز۲۹ اردیبهشت ماه سال جاری، در جلسهی دادگاهی که برای وی تشکیل شده بود، با دستبند و پابند حاضر و سپس با قرار وثیقه آزاد شد.
این البته اولین بازداشت و دستگیری آقای قابل نبود. وی از منتقدان سرشناس نظام جمهوری اسلامی بهشمار میرود که همواره بر بیان نظریات خود در هر شرایطی اصرار دارد.
این اسلامشناس و پژوهشگر، در گفتوگویی با رادیو زمانه از دلایل بازداشت طولانیاش میگوید.
احمد قابل: با توجه به آنچه در بازجوییها و در طول مدت زندانی بودنم گذشته و همچنین صحبتهایی که پس از آن مطرح شده است، گمان من این است که انگیزهی نخست آقایان برای بازداشت من، این بود که در مراسم تشییع پیکر مرحوم استادم نباشم. این عمدی بود که آنها را وادار کرد تا فوری مرا بازداشت کنند. ابراز هم میکردند که: با توجه به زبان تند و تیزی که دارید، بیرون بودنتان به هیچ عنوان به صلاح دستگاه امنیتی نیست. همچنین به گفتهی آنها، به صلاح خود من هم نیست.
شما چه مدت و بر چه اساسی بازجویی میشدید؟ محتوای بازجوییها چه بود؟
ـ من حدود دوماه بازجویی داشتم. در طول این دوماه حرفهای زیادی بین ما ردوبدل شد. تقریباً مجموعهی آنچه من نوشته بودم یا در مصاحبهها و سخنرانیها گفته بودم و فحوای مطالبی را که طرح کرده بودم، به لحاظ موضوعی و نه به لحاظ موردی، تحت پرسوجو قرار میدادند.
تقریباً نزدیک به ۱۶۰ صفحه بازجویی داشتم. علاوه بر این مابین ۲۰۰ تا ۳۰۰ صفحه پرینت از مصاحبهها و نوشتههای من و همچنین گزارشهایی که از سخنرانیهای من برایشان ارسال شده بود نیز در پرونده قرار داشت.
طبیعی بود که باید راجع به تکتک این موارد توضیح میدادم. منتها دو مطلب خیلی برجسته بود: یکی مسئلهی انتقاد از مقام رهبری بود که در واقع نکتهی اصلی بود. پرسوجوی آنها این بود که چرا شما اینقدر روی رهبری تاکید کردهاید و انتقادهایتان عمدتاً مقام رهبری را در بر میگیرد. مگر این همه مسئول دیگر که در کشور هستند، هیچ مسئولیتی ندارند؟ چرا شما به آنها انتقاد نمیکنید؟
من هم مایلم این سئوال را از شما بپرسم: چرا فکر میکنید که همهی فشارها باید روی رهبری باشد؟ این فکر هم وجود دارد که مجاری قدرت در کشور ما متعدد هستند و ممکن است شخص رهبر بهتنهایی نتواند مانع یا عامل همهچیز باشد. در این صورت، آیا تمرکز نقدها روی او درست است؟
ـ در میان دوستان ما هم در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد، ولی من جزو کسانی هستم که معتقدم تمام پیرامونیهای رهبری، قدرتشان را به صورت سایه از رهبری اخذ کردهاند. رهبری هم اشراف دارد. این مسئله را بچههای اطلاعاتی در بازجوییها البته با کاربرد کلمهی غلط «با اشرافیت کامل …» یادآوری میکردند؛ در صورتی که اشرافیت کلمهی غلطی است… بههرحال من شواهد و قراین فراوانی برای این امر دارم که تمام این مسائل با اشراف کامل رهبری صورت میگیرد.
بهعنوان نمونه: از زندان که بیرون آمدم، شنیدم یکی از علما و مراجع در دیدار با آقای خامنهای، به ایشان تذکر دادهاند که: سیاست پس از انتخابات، سیاست درستی نبوده است و حتی منجر به فایدهای برای شما نشده است. افراد را آزاد کنید، این بگیروببندها را تمام کنید و حداقل بساط دیگری را پهن کنید. آقای خامنهای هم در پاسخ گفتهاند: «بهتازگی یک فهرست ۵۰ نفره آورده بودند که من امضا نکردم.» مفهوم این سخن آن است که فهرستهای قبلی را ایشان امضا کرده و افراد دستگیر هم شدهاند.
یعنی وقتی کار به اینجا برسد که نام تکتک افرادی که قرار است دستگیر شوند، به امضای مقام رهبری برسد، دیگر باید گفت: تا چه حد دخالت در حوزهی قوهی قضاییه، قوهی مجریه و قوهی مقننه؟! حول محور همین قضیهی دانشگاه آزاد، دیدید که ایشان چه کرد. اگر بناست که رهبری دخالت نکند، پس چرا جلوی مصوبهی مجلس را میگیرند؟ تازه این مجلس که مجلس ما نیست. مجلس رهبری است. مجلس ملت که نیست. قوهی قضاییه هم که متعلق به خود رهبری است.
یعنی خود ایشان هم با خودش در تعارض است، نمیداند چه میخواهد بکند. البته من به ایشان حق میدهم. با توجه به اوضاعی که پس از انتخابات رقم خورده، آنقدر گرفتاری ذهنی دارند که نمیتوانند ذهنشان را منسجم کنند، ولی ما که نباید تاوان عدم انسجام ذهنی ایشان در تصمیمگیریها را بپردازیم.
گفتید که دو مورد در بازجوییهای شما خیلی برجسته بود. یکی مسئلهی انتقاد از رهبری بود. وجه دوم چه بود؟
ـ مورد دوم مسئلهی مصاحبهها و اظهاراتم در رسانههای خارجی است که از آنها با عنوان «رسانههای بیگانه» یا «رسانههای دشمن» یاد میکردند. من هم هیچوقت و در هیچ نوبت نپذیرفتم که مصاحبه با یک رسانه، ممنوعیت قانونی و یا ممنوعیت شرعی دارد.
حرفم این بود که خود مسئولان شما با رسانههای خارجی مصاحبه میکنند. رسانهی خارجی با رسانهی خارجی فرقی ندارد. حتی همانهایی که شما نامشان را میبرید و آنها را خیلی بد جلوه میدهید و بهاصطلاح خودتان پیشقراولان ناتوی فرهنگی معرفی میکنید هم، در مصاحبههای مسئولین کشور حضور دارند. سئوال میپرسند و پاسخ میگیرند. یعنی رسانههای آمریکایی، انگلیسی و بقیهی کشورها.
طبیعی بود که آنها جواب خاصی نداشتند و فقط به مصوبهی شورای عالی امنیت ملی استناد میکردند. من هم گفتم که شورای عالی امنیت ملی حق قانونگذاری ندارد. بر فرض هم که آنها چیزی را تصویب کرده باشند، برای من ملاک نیست. مسئولین خودشان هرکاری دلشان میخواهد بکنند، اما ملت طرف قرارداد حاکمیت است. حاکمیت حق ندارد که یکجانبه قراری را علیه ملت وضع کند و بعد هم توقع داشته باشد که عملی شود.
خلاصه ما به توافق نرسیدیم. در گزارش بازجویی اطلاعات آمده بود که متهم مصر بر مواضع خودش است و تاکید دارد که آن را ادامه خواهد داد. با توجه به همین شرط، من بیرون آمدم. حال نمیدانم چرا و به چه نحو، تصمیم بر این گرفتند که من از زندان بیرون بیایم؟ ما نه رفتنمان به اختیار خودمان بود و نه آمدنمان.
آقای قابل، این اولین دستگیری شما نیست و شما پروندههای بازی در قوهی قضاییه دارید. الان هم با قید وثیقه آزاد شدهاید. در نامهای که منتشر کردید، توضیحاتی در این مورد دادهاید که شاید برای مردم به لحاظ حقوقی زیاد مفهوم نباشد.
من اصلاً از تاریخ شانزدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۸۱، با قید وثیقه آزاد بودهام و وثیقهی من در طول این مدت، در اختیار دادگاه ویژهی روحانیت تهران بوده است. آن دستگیری هم منجر به محاکمه نشد. یعنی پس از این که من ۱۲۵ روز در انفرادی بودم، خودشان قرار را از بازداشت به وثیقه تبدیل کردند و بعد هم مرا بیرون کردند.
بعد از آن، چندباری در طول این مدت با آنها مواجه شدم؛ از جمله زمانی که مرا ممنوعالخروج کردند و در ستاد خبری اطلاعات خراسان حدود دوساعتونیم، به اصطلاح خودشان، با من گفتوگو کردند. همانجا شرط کردم و گفتم که من نه آدمی هستم که رفتارهایم برخلاف قانون بوده باشد و نه بنا دارم رفتارهای خلاف قانونی را که شما تجویز میکنید، بپذیرم.
من بر اساس قانون، آنچه حدم باشد و بر اساس شریعت، آنچه وظیفهی شرعیام باشد و براساس هویت ملی، آنچه وظیفهی ملیام باشد را انجام میدهم. کاری هم به خوشآمد و بدآمد کسی ندارم. سعیام هم این است که هیچ کار خلاف قانونی انجام ندهم و مدعیام که این حاکمیت است که رفتارهایش با ما همیشه رفتارهای غیر قانونی بوده است.
الان هم بر همین ادعا استوارم. سهبار در بازجوییها، در جواب بازجوها نوشتم که: گویی حاکمیت متن قانون اساسی را متنی براندازانه میبیند و در برابر ما که مستندمان قانون اساسی و قوانین کشور است، میگوید اینگونه نمیتوان مملکت را اداره کرد. اگر مملکت را با قانون نمیشود اداره کرد، پس با بیقانونی و هرج و مرج میشود اداره کرد؟
شما که با قرار وثیقه آزاد بودهاید، الان چگونه دوباره با قرار وثیقه آزاد شدهاید؟
ـ آنها مجدداً، متأسفانه برخلاف قوانین خودشان و برخلاف اقراری که خود قاضی دادگاه در دادگاه کرد که نمیشود همزمان هم بازداشت باشم و هم سندی به خاطر من بازداشت باشد، متاسفانه شش ماه اینکار را ادامه دادند و سپس وثیقهی جدید خواستند. من مخالفت کردم و نوشتم حتی اگر یک میلیون هم بخواهید، بههیچعنوان وثیقه نمیسپارم.
اما آنها در نبود من، با خانواده و وکیلم به توافق رسیده بودند. وثیقهای سپرده شد و من بیرون آمدم که برخلاف میل و رغبتم بود. حتی دهروز پیش از آزادی که مرا برای تبدیل قرار بردند، بهطور رسمی نوشتم که مخالف این امر هستم.
این عدم شفافیت در مورد وثیقه و آزادی و دریافت وثیقهی مجدد، گویا در مورد خیلی از زندانیان سیاسی وجود دارد.
ـ بله؛ من در مصاحبههایم هم میگفتم که همهی ملت به قید وثیقه آزادند. الان از مورد من شرمآورتر، مورد آقای زیدآبادی است. در همین پروندهی اخیر، از ایشان ۴۰۰میلیون تومان وثیقه گرفتهاند که آزادش کنند و حتی یک روز هم این بندهی خدا را آزادی ندادهاند. خب این یعنی چه؟! اگر نمیخواهند آزادش کنند، چرا از او وثیقه میگیرند؟ اگر وثیقه میگیرند، چرا آزادش نمیکنند؟ اینها که طبق قوانین خودشان، خلاف قانون است. در دادگاه هم گفتم: نمیدانم چرا وقتی نوبت به مخالفان سیاسی میرسد، با اینکه آنها زبان دارند و حرف هم میزنند، اصرار دارید هیچ قانون را رعایت نکنید؟