شهباز نخعی

پنجشنبه هفته گذشته، ۲ سپتامبر ۲۰۱۰، پس از یک سال و نیم وقفه در روند گفتگوهای رهبران اسراییل و فلسطین، به دعوت رییس جمهوری امریکا، محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل، به همراه حسنی مبارک رییس جمهوری مصر و ملک عبدالله پادشاه اردن در دور تازه ای از گفتگوهای صلح در واشنگتن شرکت کردند و به توافق رسیدند که در روزهای ۱۴ و ۱۵ سپتامبر گفتگوهای خود را در مصر از سر گیرند و آنها را تا رسیدن به یک توافق کلی، در یک فرآیند یک ساله، ادامه دهند.

باراک اوباما رییس جمهوری امریکا اظهار امیدواری کرد که این گفتگوها درطول یک سال به امضاء یک قرارداد صلح منجر شود. محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز زمان یک ساله را مناسب دانست و گفت: «چنانچه حسن نیت وجود داشته باشد، این زمان زیاد هم هست». بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل نیز گفت: «مردم اسراییل و من به عنوان نخست وزیر آنها، آماده قدم برداشتن دراین راه و حرکت در مسیر طولانی هستند.  مسیر طولانی درزمان کوتاه، تا به صلحی واقعی دست یابند و برای خود امنیت، بهروزی و همسایگان خوبی به ارمغان بیاورند».

هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه امریکا نیز از رهبران اسراییل و فلسطین خواست باتوجه به کارشکنی های رژیم ایران “آخرین فرصت” برای دستیابی به صلح را غنیمت بدانند. او در ادامه سخنان خود گفت: «زمان برای بلندپروازی های اسراییل و فلسطین در مسایل امنیتی، صلح و برپایی کشور مستقل مناسب نیست… ایدئولوژی و تفکر مورد حمایت رژیم ایران موسوم به “ایدئولوژی مخالفت” درحال گسترش است».

در مذاکرات ۲ سپتامبر، دو نکته اساسی موضوع اختلاف طرفین مسکوت ماند.  نکته نخست مسئله بیت المقدس است که همچنان استخوان لای زخم باقی مانده و طرفین کوشیده اند با سکوت از کنار آن بگذرند. نکته دوم مسئله تعویق شهرک سازی ها در مناطق اشغالی توسط اسراییل است که این تعویق در ۲۶ سپتامبر جاری پایان می یابد.  جالب این که بنیامین نتانیاهو که هدایت مذاکرات را بر عهده دارد، در عین حال رییس فدراسیون شهرک سازی ها در مناطق اشغالی نیز هست!

روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از اسکات براون، سناتور جمهوری خواه نوشت: «هرچند این حقیقت که فلسطینیان سرانجام موافقت خود را برای انجام مذاکرات بدون پیش شرط ابراز داشتند، گامی مثبت به شمار می رود، نباید خود را فریب دهیم، چرا که با وجود یک ایران هسته ای، هیچ گاه نمی توان تصور برقراری صلح در خاورمیانه را داشت».

اما، “موافقت فلسطینیان برای انجام مذاکرات بدون پیش شرط” چندان هم نمی تواند دلگرم کننده باشد، زیرا اسماعیل هنیه، رهبر حماس و نخست وزیر حکومت فلسطینی مستقر در نوار غزه می گوید:  «این مذاکرات از قبل شکست خورده است و به نفع ملت فلسطین نبوده، بلکه منافع صهیونیستی را تأمین می کند».

روز جمعه ۳ سپتامبر، محمود احمدی نژاد رییس جمهوری حکومت اسلامی نیز ضمن “بی فایده” خواندن مذاکرات صلح خطاب به محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین گفت: «شما حق ندارید در مورد سرنوشت ملت فلسطین که سرنوشت اسلام و ملت های منطقه و به تعبیری سرنوشت همه بشریت است با دشمنان گفتگو کنید».

در روند این مناقشه ۶۲ ساله، واژه کلیدی چنان که محمود عباس نیز به آن اشاره کرده “حسن نیت” است.  حسن نیتی که جای آن در همه این سالها خالی بوده و اکنون نیز نشانه ای ازآن به چشم نمی خورد.  واقعیت غم انگیز این مناقشه چیزی جز غیاب همین “حسن نیت” نیست، زیرا شرکت سهامی ریاکاری که بانی اصلی مناقشه است و با کاشتن اسراییل در منطقه خاورمیانه به عنوان “کانون تنش” انواع سودها را از آن می برد، به نفع خود نمی بیند که با برقراری صلح واقعی خود را از این منافع سرشار محروم کند.  سهامداران عمده و هیئت مدیره این شرکت سهامی ریاکاری اسراییل و امریکا و انگلستان، خرده سهامدارانش حکومت های غالباً فاسد و دست نشانده کشورهای عربی و مترسک سرخرمن آن حکومت اسلامی حاکم بر کشورمان هستند و مردم عادی نیز تماشاگران و قربانیان نمایشی هستند که این شرکت سهامی ریاکاری هر چندگاه یکبار براه می اندازد و به قول حافظ «چون نیک بنگری همه تزویر می کنند»!

طبعاً در این بازار مکاره تزویر و ریاکاری، حرف ها نیز تکراری می شوند و جای تعجب نیست که فردی چون محمود احمدی نژاد، گاه و بیگاه حرفی را تکرار کند که چهل و چند سال پیش، چند روز پس از جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷، عبدالرحمان عارف رییس جمهوری وقت عراق از سر رجزخوانی بر زبان آورده بود: «هدف ما روشن است: محو اسراییل از نقشه جهان»!

نمونه گویایی از این ریاکاری و نبود “حسن نیت” را می توان در توافق اصولی اسلو، که در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ بین یاسرعرفات و اسحاق رابین امضاء شد و برایشان جایزه مشترک صلح نوبل را به ارمغان آورد، به روشنی دید.  آن توافق نامه نیز راه حلی اصولی برای مشکلات و اختلافات بی شمار طرفین پیش بینی نکرده بود و تنها آنها را به بعد موکول می کرد.  در توافق نامه اصولی اسلو دو طرف مذاکره کننده، برای نخستین بار، حق یکدیگر را برای داشتن کشوری با مرزهای مشخص به رسمیت شناختند و متعهد شدند که از طریق مذاکره در راه بهبود روابط متقابل کوشش کنند. آن توافق نامه بیشتر یک چهارچوب کاری برای یافتن راه حل بود و نه خود راه حل و از آنجا که هیچ یک از طرفین در استفاده از این چهارچوب و ابزار “حسن نیت” نداشتند، راه به جایی نبرد.  همراه بیانیه اسلو نامه ای از سوی یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین انتشار یافت که قول می داد منشور این سازمان را که خواستار نابودی اسراییل بود تغییر دهد و نامه دیگری از اسحاق رابین که از قصد اسراییل برای عادی سازی شرایط زندگی در مناطق اشغالی خبر می داد.  در توافق اصولی اسلو و موافقت نامه پیامد آن نامی از حکومت مستقل فلسطین یا توقف شهرک سازی و استقرار یهودیان در مناطق اشغالی به میان نیامده بود و پس از امضاء موافقت نامه اسراییل ۹۰۰۰۰ یهودی را در مناطق اشغالی ساحل غربی رود اردن مستقر کرد.  توافق نامه اسلو از هر دو سو انتقادات بسیاری را برانگیخت و طرفین به حق یکدیگر را به سوءنیت متهم کردند و بویژه تأکید بر این بود که عیب توافق نامه این است که مرزهایی که اسراییل باید به آنها عقب نشینی کند را مشخص نمی کند.

درباره فقدان “حسن نیت” در توافق نامه اسلو، یک نویسنده اسراییلی به نام آموس اوز به درستی نوشت: «من تأکید می کنم که توافق نامه اسلو حتی یک روز هم دوام نیاورد.  بلافاصله، حتی پیش از آن که جوهر امضای توافق نامه خشک شود، یکی از طرفین به برنامه ریزی و شستشوی مغزی برای جهاد پرداخت، در حالی که طرف دیگر به برنامه ریزی برای استقرار یهودیان در شهرک های ساخته شده در مناطق اشغالی می پرداخت.  از اینرو، من فکر نمی کنم که اسلو شکست خورد، زیرا به این توافق نامه هرگز عمل نشد»!

برای رعایت انصاف باید این را پذیرفت که توافق نامه اسلو نتایج مثبتی نیز داشت. مهم ترین نتیجه مثبت این بود که برای نخستین بار طرفین موجودیت یکدیگر را به رسمیت شناختند و دستکم در حرف پذیرفتند که برای رفع یا کاهش اختلافات به گفتگو بپردازند. اکثریت اسراییلی ها، حتی جناح راست حزب لیکود، که امروز بنیامین نتانیاهو در مقام نخست وزیر اسراییل آنرا نمایندگی می کند، به فکر پذیرفتن امکان و حتی ضرورت برقراری یک حکومت مستقل فلسطینی نزدیک شدند و شکست توافق نامه اسلو و انتفاضه پیامد آن نتوانست این دستآوردها را از بین ببرد.

بااین همه، بسیار بعید می نماید که با وجود منافع هنگفت و عدیده ای که از وجود کانون تنش در منطقه حساس خاورمیانه عاید هیئت مدیره و سهامداران عمده شرکت سهامی ریاکاری می شود، اینان به برقراری صلحی واقعی و همزیستی مسالمت آمیز دو کشور فلسطین و اسراییل درکنار یکدیگر رضایت دهند.  به نظر نگارنده، چنین امری را تنها در صورتی می توان محتمل دانست که نفع برندگان در انتقال “کانون تنش” به نقطه ای دیگر سود بیشتری ببینند و بر این مبنا هدف های راهبردی خود را تغییر دهند.  آنچه که اکنون در عراق و افغانستان و پاکستان می گذرد و خواب هایی که یقیناً برای میهن ما دیده شده، شاید گره کور مناقشه اسراییل و فلسطین را با زدن گره کورتری در جایی دیگر باز کند!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.