طنز تلخ مهاجرت در “رویاهای رادیویی”
“رویاهای رادیویی” دومین ساخته ی بابک جلالی فیلمساز جوان ایرانی- بریتانیایی است.
این کمدی درام داستان مردی به نام رویانی(با بازی محسن نامجو) را روایت می کند که در ایران نویسنده معروفی بوده و حالا در سانفرانسیسکو مدیر برنامه یک رایوی فارسی است و سعی دارد برنامه های متفاوتی اجرا کند، اما با مشکلاتی روبروست. در عین حال قرار است اولین گروه راک افغان (کابل دریمز) در استودیوی او با گروه معروف متالیکا برنامه اجرا کند.
جلالی درباره تجربه کار با محسن نامجو به عنوان بازیگر در مصاحبه با بی بی سی میگوید: “تجربه خیلی خوبی بود برای من. اصلاً او را ندیده بودم و نمیشناختم. فقط از طریق موسیقی میشناختمش و موسیقیاش را دوست داشتم. یک هفته تمرین داشتیم و همان روز اول متوجه شدم که تجربه خیلی خوبی خواهیم داشت. خیلی چیزها را به صورت بداهه در صحنهها ادامه میداد که البته شاید خیلیهایش استفاده نشد، اما در سکانسهای بعدی به شکلی همان دیالوگها سر درآوردند. در شرایطی که ما این فیلم را با بودجه بسیار محدود و امکانات کم میساختیم، خیلی همکاری کرد. به من شخصاً خیلی کمک کرد.”
اولین گروه راک افغان با نام “کابل دریمز” و لارس اولریش درامر گروه متالیکا نیز در این فیلم حضور دارند.
لارس اولریش قبل از پذیرش حضور در فیلم درباره محسن نامجو و کابل دریمز مفصل تحقیق کرده و موسیقیهای آنها را گوش کرده بود، آنگاه پذیرفته بود که در فیلم باشد.
فیلم در روایت شخصیت ها و موقعیت، طنز تلخی دارد و دوربین با فاصله به شخصیت ها نگاه میکند.
محمود شریکر از هنرمندان موسیقیدان ساکن تورنتو نیز در این فیلم بازی می کند و موسیقی متن فیلم نیز از ساخته های اوست.
شریکر نقش جالبی دارد و آگهی های تبلیغاتی فکاهی می خواند و با کیبورد آهنگ تبلیغات را می زند. او در مورد نقش خود در این فیلم می گوید: من در واقع سعی کردم شبیه تبلیغات تلویزیونهای ایرانی این تبلیغات را بازگو کنم. آقای هومن مرتضوی این تبلیغات را برای من نوشته بود که طنز این تبلیغات در سوژه آنها است که به مسائلی مثل فیزیوتراپی موهای بدن یا پیتزا بابا جان میپردازند. کاراکتر من سمبل یک سیستم تجارتی است که در مقابل آقای رویانی (محسن نامجو) که یک نویسنده روشن فکر است، قرار دارد و نبض این فیلم تقریبا تنش بین این دو شخصیت است.
شریکر در مورد ساخت موسیقی این فیلم می گوید: موسیقی را من بعد از این که فیلم ساخته شده بود و مشغولِ ادیت بودند، ساختم. ساخت موسیقی برایم کار راحت تری بود از بازی کردن چون دیگه من خودم بودم و نباید نقش بازی میکردم. برای اینکه حس فیلم در بیاد من چندین نوع موسیقی مختلف ساختم مثلا با والتز شماره ۲ شوستاکوویچ شروع کردم به اتود زدن ولی همینطور که جلو رفتم فهمیدم باید این موسیقی رو ساده تر کرد که در آخر کل موسیقی را با یک سه تار ساختم که خیلی بهتر تونست روی فیلم بنشینه.
«رویاهای رادیویی» در چهل و پنجمین دوره جشنواره جهانی روتردام به نمایش درآمد و موفق شد جایزه اصلی این جشنواره را از آن خود کند.
به مناسبت اکران این فیلم در سینماهای تورنتو، محمود شریکر با محسن نامجو موسیقیدان، و بازیگر این فیلم گفت وگویی داشته است که می خوانید.
شهروند
چه چیزی باعث شد که شما در این فیلم نقش اصلی ـ آقای رویانی ـ را بازی کنید؟
ـ در درجه اول آشنایی با خانم مرجانه مقیمی بود و قول و قرار قدیمی که با هم یک کاری در سینما انجام دهیم و دوم به واسطه ایشون آشنایی با بابک جلالی بود که بسیار آدم خوش انرژی و کار بلدی بود و کلا این تجربه هنری کاملا منحصر به فردی بود.
این فیلم رویاها و سختی های مهاجران را به صورت کمدی به تصویر کشیده است. به نظر شما طنز تا چه اندازه می تواند کمک کند تا به چنین نکات ظریفی اشاره شود؟
ـ اتفاقا من خودم بعد از دیدن فیلم تنها کردیتی که بدون شک میتونم به این فیلم بدم بیشتر از هر چیز دیگهای، این هست که یک ایده تراژیک را مثل مهاجرت با ماجرای طنز بیان کرده. چرا که اگر بخواهید با یک بیان متاثرکننده این را بیان کنید خیلی زود دستتون در مقابل تماشاچی رو میشه و کسالت بار میشه، اما در این فیلم شما از اول تا آخر سرگرمی خواهید داشت و میخندید و لذت می برید، ولی در آخر احساستون با فیلم هایی که میخوان روضه خونی کنن در نهایت فرقی نداره. یعنی همون احساس تراژیک بهتون دست میده منتها هوشمندیش در این هست که این را به صورت طنز میگه. در مجموع جواب کوتاه این هست که همون ضرب المثل قدیمی میگه که اونی که گریه می کنه یک درد داره ولی اونی که میخنده هزار و یک درد داره.
شما که هم خودتون یک مهاجر ایرانی هستید و هم یک موزیسین آیا با سرخوردگی های نقشتون در این فیلم ارتباط برقرار کردید؟ آیا آقای نامجو و آقای رویانی یکی هستند؟
ـ نه من هیچ شباهتی نمیبینم. زندگی من به عنوان مهاجر به هیچ عنوان ارتباطی به او نداره چون من در شرایط بهتری زندگی را به عنوان مهاجر شروع کردم و اگر شباهتی هست طبعاً به خاطر اینه که منی که نقش او را بازی میکنم بازیگر که به معنای حرفهایش نیستم و خب به عنوان یک انسان شبیه به او هستم و رویانی چیزی نیست جز مجموعه ای از بیان و حرکت خود من. داستان او با داستان خود من خیلی فرق داره. اولا که نویسنده بودن به عنوان یک مهاجر خیلی سخت تر است تا موزیسین بودن چون به هر حال با زبان موسیقی شما می تونید ارتباط بگیرید ولی به عنوان نویسنده شما خیلی باید تلاش کنید که بازنده نباشید و مهمترین تلاشتون این هست که بتونید به زبان جامعه مقصدتون بنویسید و رویانی اصلا در این زمینه تلاشی نکرده و در واقع موقعیتش یک موقعیت خندهداریه و همه چی را مسخره می کنه به غیر از موقعیت خودشو، اما نامجو اینجوری نیست سعی می کنه همیشه چه در ایران چه در اینجا حواسش به طنزی که خودش را در بر گرفته، باشه و خودشو از دایره این دنیای خندهدار جدا نمی دونه.
کار کردن با کارگردان این فیلم، بابک جلالی، چگونه بود، خاطرهای دارید که بخواهید بازگو کنید؟
ـ من فقط میتونم بگم یکی از باهوش ترین آدم هایی بود که من در زندگیم دیدم و مضاف بر اینکه سبک سینمایی که او بهش علاقمند است یعنی در واقع سینمای اسکاندیناوی و شمال اروپا، همیشه برای من هم کنجکاو برانگیز بوده.
خاطرهای هم که بخوام ازشون بگم این هست که چگونه در سراسر روند فیلم برداری، گروه را بدون اینکه مدیریتی نشون بده به صورت خیلی قطعی و منظم هدایت کرد به سمت اون نوع بازیگری و اون نوع سینما که درش Overacting وجود نداره و یکی از شاخص هاش هست. حتا بعد از دیدن فیلم، من خودم میتونم بگم که کمترین پیروی رو از این شیوه داشتم، و بقیه هم در این زمینه عالی بودند.
در آخر، نظرتون راجع به این که در سینماهای آمریکای شمالی اکران می شود چیست و آیا چنین انتظاری داشتید که این فیلم در سینماها پخش شود و این تعداد جوایز را ازآن خود کند؛ مانند جایزه بهترین بازیگر که خود شما دریافت کردید از فستیوال فیلم دوربان از آفریقای جنوبی و یا ببر طلا از روتردام؟
ـ نه فکر نمی کردم، ولی حدس می زدم که این فیلم شریف و صادقانهای از کار در بیاد چنان که آمده.