حسن زرهی
در کمتر دوره ای از تاریخ پرفراز و نشیب ایران، میان حکومت و حقیقت و مردمان این همه تفرقه و تنفر بوده است. و این روزها سخن آن استاد نازنین در پاسخ به دانشجوی غیر ایرانی اش، بیش از هر زمانی مصداق پیدا کرده است که ، در ایران ما اگر سر آبادانی میهن خویش داشته باشیم خانه مان ویران خواهد شد، و اگر سر آبادانی خانه کنیم در راه ویرانی میهن رهسپار شده ایم.
در سایه ی حکومت مدعی و ناکار آمد جمهوری اسلامی، این سخن دارد هر روز پررنگتر و روشنتر از همیشه رخ می کند. دلسوزان و عاشقان ایران و ایرانیان خانه خراب شده اند و در زندان و زجر و زحمت هستند، و آنان که هر چه می کنند ستون و کنجی از سقف خانه ی مادری را ویران می کنند، خانه آباد و روزگار خوش شده اند.
مثال وکیل مردم به معنای کامل کلمه خانم نسرین ستوده یکی از صدها اگر نگوییم هزاران، مثالی است از آدمهایی که دل در گرو آبادانی میهن دارند و این دلبندی دارد به خانه خرابی شان راه می برد. همسر، مادر، خواهر و کودکان زنی که همه ی درد و دل نگرانی اش پایمال شدن حقوق دیگران بود، در ترس و دلهره ی زندگی او ثانیه شماری می کنند.
در حکومتی که هر روز دم از عدل الهی می زند، هیچکس حاضر نیست به حرف و حدیث قانون مند مادر و همسر و وکیلی گوش کند، که همه ی همتش را صرف این کرده است که در همان جاده سنگلاخ و باریک و نفس بر قانون حکومت حرکت کند. او که قرار بود دادرس بی کسان در بیدادگاه های حکومتی شود، حالا حتی به بهای بازی با جان عزیز خویش نیز گوش شنوا در حکومت جابران نمی یابد، تا دست کم بشنود که به کدامین گناه در بند و زجر و زحمت افتاده است.
حاکمانی که نمی دانند فرزندان مردم هنگام که به حبس آنان گرفتار می شوند، حرمت و منزلت دیگر و برتر در دل مردمان می یابند. چگونه می توان از رهبرانی که سر در برف کرده اند و حاضر نیستند باور کنند که با به بند و زنجیر کشیدن بهترین های این ملت هر روز گرهی بر گره حکومت نالایق خود می افزایند، توقع کرد که خوب و بد خویش ـ نه خلایق ـ را به درستی درک کنند!
نسرین ستوده که به حق باید وکیل مردمش نام نهاد تنها یک جرم دارد، و آن دفاع از حقوق کودکان، زنان، نویسندگان، روزنامه نگاران و بسیاران دیگری است که بنا بر قوانین جاری ناقص همین حکومت حقشان ناحق شده است. او که خود به زیبایی در روزنوشت هایش نوشته است، مراجعان به او در چنان میزانی از بی اعتمادی به سر می برند، که هرگز حاضر نیستند از آن سوی خط تلفن ماجرای خویش را با او در میان نهند، و او مجبور است با هر کدام جداگانه و هر روز با چندین تن قرار خصوصی بگذارد تا بداند دردشان چیست! و همین یک نمونه خود خروار خروار خبر از فضایی دارد که میان مردمان و حکومت جاری است. میان مردمی که به هیچ چیز این حکومت اعتبار و احترام ندارند، و حکومتی که به ملت به دیده ی دشمن و توطئه گر و عامل بیگانه که در پی فرصت است تا از شرش خلاص شود، نگاه می کند. در چنین اوضاعی کار دلسوزان ملت از هر دوره ی دیگر مشکل تر می شود.
حکومتی که با پول نفت مردم برای خود تفنگچی و چماقدار و مزدور و مراقب دست و پا می کند، هر آنکس را که در زمره ی این قماش نباشد غیر خودی و دشمن می پندارد و حاضر است هر ناروایی را روا کند تا از شر ناخودی خلاص شود.
ترس حکومت از شوهر و فرزندان نسرین ستوده چیست؟ چرا اجازه نمی دهند آنها با مادرشان و آقای خندان با همسر زندانی اش ملاقات داشته باشد؟ این زن زحمت کش در خدمت مردم در همان دایره ی تنگ قانون حکومتی مگر چه کرده است، یا چه می تواند بکند که باید تاوانی به این گرانی بپردازد؟ چرا رژیم حتی از خطر جانی این وکیل زنان و کودکان و محروم شدگان از حقوق شهروندی خویش این همه واهمه دارد؟
خانم بهبهانی عزیز و زنان مبارز دیگر میهن ما راست می گویند، جان و حضور نسرین ستوده برای این مردم بسیار گرانبهاتر و ارزشمندتر از آن است که در پای این خودکامگان قربانی شود.
می خواستیم از خانم ستوده عزیز بخواهیم که به خاطر ایرانیان درون و بیرون کشور، به خاطر دختر و پسر گلش، به خاطر همسر عزیزش، به خاطر مادر گرفتار فراموشی و کهنسالگی اش، به خاطر همه ی کسانی که در سیمای انسانی او بارقه ی امیدی برای گره گشایی از کار خویش می دیدند، دست از اعتصاب غذا بردارد و بداند که این مردم هرگز فرزندان راستین خود را فراموش نخواهند کرد، و حالا خبر خوش این است که نسرین ستوده اعتصاب غذای خشک را شکسته است. خبری مسرت بخش که امیدواریم حقیقت داشته باشد.
ایران به نسرین ها، بهاره ها، شبنم ها، ژیلاها و هزاران زن و مرد نازنین دیگر بیش از هر زمانی نیازمند است.
حضور شما در دل های تنگ و پر درد ما امید می آفریند. برای همین است که در افتادن انسانی شما با جان دردمندتان تنها به شادمانی دشمن مردم راه می برد و دل دوستان و هم میهنان و دوستدارتان را می شکند. خانم ستوده ی عزیز، مقاومت شما به خاطر ایران ستودنی ست!