گزارش سفر به هلسینکی
بخش اول
سمینار بزرگداشت سالگرد تولد “آلکسیس کیوی” نویسنده ملی فنلاند که مشهور است به پدر ادبیات مدرن فنلاند، مرا به فنلاند کشاند تا در مدت کوتاه یک ماهه برای بار دوم میهمان این شهر باشم؛ بار اول را یک ماه پیش زمانی که آقای حسین علیزاده، رایزن پیشین سفارت جمهوری اسلامی ایران از شغل خود استعفا داده بود به هلسینکی رفتم و اکنون برای شرکت در سمینار ادبی.
مسئول برگزاری این سمینار، کیامرث باغبانی است که سال های زیادی را در فنلاند گذرانده و اکنون از چهره های شناخته شده ی ایرانی در میان اهل قلم فنلاند است. او ضمن گشت و گذار تاریخچه ی شهر هلسینکی را برایم توضیح می دهد:
هلسینکی که همراه با دو شهر بزرگ “اسپو” و “وانتا” و شهر کوچک “کونییاینن” پایتخت فنلاند را تشکیل می دهند نزدیک به نیم میلیون نفر یعنی تقریبن یک دهم جمعیت کشور فنلاند را در خود جا داده اند. این شهر در اوایل سده ی هفدهم دهکده ماهیگیری کوچکی بیش نبود. در سال۱۸۰۹ فنلاند که تا آن تاریخ یکی از استان های سوئد به حساب می آمد به تصرف ارتش روسیه تزاری درآمد. تا آن زمان شهر “تورکو” مرکز این ناحیه بود و ولیعهد سوئد در آنجا حکم می راند. بعد از تصرف فنلاند، روس ها هلسینکی را که به شهر سنت پیترزبورگ نزدیکتر بود تبدیل به برای مرکز اداری و دانشگاهی کردند. مجسمه تزار روس، “الکساندر” هنوز هم در مهمترین نقطه شهر پابرجاست. هر چند روس ها به فنلاند حمله کرده بودند، اما آنها به فنلاند نوعی خود مختاری دادند و فنلاندی ها برای اولین بار در تاریخ داری تشکیلات اداری و حکومتی خود شدند. شاید به همین دلیل و علیرغم جنگ های بعدی و دشمنی عمیق با روس ها بعد از انقلاب اکتبر که فنلاند به عنوان کشور مستقل شناخته شد، ستون یادبود ورود تزار روس برای اولین بار به فنلاند که گویی طلایی است که عقاب دوسری بر آن نشسته در بازار ساحلی در مرکز هلسینکی هنوز هم پا برجاست. تقریبا همه آثار دیدنی هلسینکی از جمله تئاتر شهر و موزه ملی مربوط به دوران استیلای روس هاست.
روز دهم ماه اکتبر سال جاری برابر بود با صد و هفتاد و چهارمین سالگرد تولد رمان نویس و ادیب مشهور فنلاند، “آلکسیس کیوی”. به همین خاطر هم برنامه های متعددی در سطح شهر برگزار می شد که از آن جمله می توان از سمیناری یاد کرد که در کتابخانه ی شهر با حضور دو نویسنده ی فنلاندی و یک موزیسین ایرانی که «تنبور» می نواخت، برگزار شد. “آلکسیس کیوی” هم شاعر بود و هم رمان و نمایشنامه می نوشت. شعرهایش بیشتر رمانتیک است و رمان و داستانش رئالیستی. نمایشنامه هایش بارها روی صحنه رفته و از کارهایش فیلم و سریال تلویزیونی ساخته شده است. همچنین خیلی از شعرهایش ترانه شده اند. وی بر بسیاری از نویسندگان و شاعران نسل های بعدی فنلاند اثر گذاشته است. بعضی از کتاب هایش به بیش از بیست زبان ترجمه شده از جمله رمان هفت برادر او به فارسی ترجمه شده است.
از دیگر چهره های شناخته شده فنلاند، موسیقیدان مشهور”ژان سیبیلیوس” است و دیگری میکا والتاری (۱۹۰۸/۱۹۷۹) که از وی ۲۲ رمان، ۱۵داستان بلند،۲۶ نمایشنامه،۶ مجموعه شعر، ۴ مجموعه داستان، ۷ رمان پلیسی جنایی، دو کتاب قصه و نزدیک به هزار مقاله و نقد ادبی به جا مانده است. تعدادی از کارهای او مثل سینوهه، سقوط قسطنطنیه و مردی بالای صلیب و… به فارسی ترجمه شده است.
در مرکز شهر هلسینکی در کنار ایستگاه مرکزی راه آهن و روبروی تئاتر شهر مجسمه «آلکسیس کیوی» که با رمان مشهور “هفت برادران”اش پدر ادبیات نوین فنلاندی شناخته می شود، قرار دارد. در گوشه دیگر مجسمه ای از مارشال «مانرهیم» سوار بر اسب است. «مانرهیم» افسر ارتش تزاری بود که بعد از استقلال فنلاند و در پی جنگ خونین داخلی که بین سرخها و سفیدها درگرفت، فرمانده سفیدها بود. و نهایتاً با پشتیبانی آلمانی ها حکومت را در دست گرفت و در ادامه با آلمان نازی متحد شد و به شوروی حمله کرد. نتیجه نهایی در کنفرانس تهران با حضور روزولت، چرچیل و استالین این شد که شهر مهم «ویپوری» و قسمت بزرگی از خاک فنلاند به شوروی داده شد.
آقای باغبانی ضمن سپاس از راهنمایی تان برای گردشگری در شهر و توضیحات مختصر اما مفید درباره ی شهر هلسینکی و کشور فنلاند، لطفا بگویید که ویژگی فرهنگی مردم فنلاند در چیست؟
ـ در یک کلام فنلاندی ها مردمی بسیار ویژه هستند. همانطور که همیشه شعار می دادند (ما سوئدی نیستیم، روسی هم نمی شویم!) علیرغم تسلط طولانی سوئدی ها و بعد روس ها، آنها فنلاندی ماندند. فرهنگ و زبان فنلاندی ها شبیه به هیچکدام از کشورهای اروپایی نیست. زبان فنلاندی شعبه ای از زبان ایغوری، زبان های اورالی است. ادبیات فنلاندی شفاهی بوده و برای اولین بار کشیشی از شاگردان «مارتین لوتر» به نام “میخاییل آگریکولا” حدود سال ۱۵۴۳ با کمک دستور زبان آلمانی زبان فنلاندی نوشتاری را ساخت و بخشی از انجیل را به فنلاندی نوشت، اما ادبیات فنلاندی رشدی نکرد. در دهه های اول قرن نوزدهم که دوران به خودآمدن فنلاندی ها و دفاع از هویت خود قلمداد می شود، حماسه ملی فنلاند توسط یک پزشک به نام الیاس لونروت جمع آوری شد. این کار از سال ۱۸۲۸ تا سال ۱۸۴۰ طول کشید و کتاب نام “کالوالا” به خود گرفت. این کتاب مشهورترین اثر فنلاندی است که به بیش از ۵۰ زبان ترجمه شده است. شخصیت محوری آن “وینه موینن” نام دارد که خنیاگری توانا است و جادوی کلام را می شناسد.
این کتاب آیا به فارسی هم ترجمه شده است؟
ـ بله، من هم بخش هایی از کتاب حماسه ملی فنلاند “کالوالا” را در سال ۱۹۹۸ ترجمه کرده به وزن اشعار شاهنامه فردوسی آوردم که کار نیمه تمام ماند، اما امسال شش داستان از کالوالا را برای نوجوانان بازنویسی کردم که انتشارات باران آن را در بهار آینده منتشر می کند. هنرمند مشهور فنلاندی خانم “ریتوا لووکانن” نقاشی های کتاب را انجام داده است. البته همراه با این کتاب، یک کتاب دیگر را که برای نوجوانان آماده کرده ام، توسط نشر باران منتشر می شود. کتاب دوم بازنویسی داستان های قدیمی حیوانات فنلاند است. هر دوی این کتاب ها جلدهای بعدی هم خواهد داشت.
کمی در مورد خودتان بگویید.
ـ من متولد سال ۱۳۳۴ هستم. دوره دبیرستان را در فسا گذراندم و بعد از دانشسرای راهنمایی شیراز برای معلمی آماده شدم. از کودکی به ادبیات علاقه پیدا کردم چون زنان همسایه برای فال حافظ سراغ مادرم می آمدند و چون مادرم برای گرفتن فال و تفسیر عوام فهم آن از آنها پول نمی گرفت، سود این کار به من می رسید. هدیه این زنان که بیشتر شیرینی و میوه بود، مرا پای دائمی فال حافظ کرده بود. یک بار یکی از زنان همسایه که شوهرش با سی نفر دیگر برای کار قاچاقی به کویت سفر کرده بود برای پرسیدن احوال شوهر در سفرش از حافظ به خانه ما آمد تا مادرم برایش فال حافظ بگیرد. آن زمان هنوز به مدرسه نمی رفتم، اما خیلی خوب به یاد دارم که حافظ از دریا و موج و غم گفت. چند روز بعد خبر آمد که لنج مسافران قاچاقی در دریا غرق شده است و همه کارگران جان باخته اند. این باعث کشش بیشتر من به سوی شعر حافظ شد. از سوی دیگر پدربزرگ من شاهنامه خوان بود و به خاطر صدای خوبش در تعزیه خوانی هم شرکت می کرد، ولی همیشه نقش یزید و شمر را بازی می کرد. به قول خودش این به دو دلیل بوده: اول اینکه خودش گریه و زاری را دوست نداشته و دوم اینکه همیشه در هر دو جیب آرخالقش دو تا ربعی عرق داشته و به این خاطر دیگران نقش مثبت تعزیه را به او نمی داده اند. کلاس سوم یا چهارم بودم که زنده یاد مرا وامی داشت تا داستان شمعون کلیمی و امیر ارسلان را بخوانم و خودش غلط های مرا می گرفت. با این حساب زمینه برای رشد ادبی من فراهم بود و از همان دوران شروع به نوشتن کردم، اما از این همه امکان نتیجه آنچنانی حاصل نشد و یکی از دلایلش گرایش به سیاست بازی بود.
ماجرای گرایش تان به سیاست چگونه بود؟ این را می پرسم چون از همان دوران کودکی شما با ادبیات کتبی و شفاهی سر و کار داشتید و به ناگاه سر از گردونه ی سیاست در آوردید!
ـ ماجرا از آنجا شروع شد که هر از گاهی به دور از چشم دیگران به پستویی در زیرزمین خانه مان می رفتم که صندوقی پر از کتاب های خطی و چاپی در آن بود و شنیده بودم آن ها ازآن عمو حسین است. هر بار یکی از کتاب ها را دزدانه بیرون می آوردم و اگر می توانستم می خواندم. یک بار یک کتاب خطی، داستانی خواندم که در آن مردی به اسم عبدالله به یک جزیره دور رفته بود و با بوزینه ای زندگی کرده و از او بچه دار شده بود (همین جا بگویم که بیشتر آن کتاب ها بعدا تاراج شدند). اما یک بار یک تقویم در صندوق دیدم و با خود بیرون آوردم در جایی از تقویم نوشته شده بود: “روز فرار رضاخان و در هم ریختن دستگاه قلدری او” . قلدری را با فتح قاف می خواندم و از هر کس پرسیدم معنی آنرا نمی دانست. تا بالاخره جرأت کردم که از عموحسین بپرسم. او خیلی زود فهمید که من سراغ کتاب ها رفته ام، اما با مهربانی بسیار به من گفت که آن کتاب ها را به کسی نشان ندهم چون ممنوع هستند. از آن روز به بعد همیشه با من درباره دنیا و تاریخ و جنگ حرف می زد و تابستان ها تنها کسی بودم که می توانستم شب ها که به رادیوهای خارجی گوش می داد با او باشم. بعد ها فهمیدم او فعال سیاسی و توده ای ست. به این ترتیب در مغز من اشعار شاهنامه و حافظ با اخبار جنگ و نابرابری های اجتماعی مخلوط شد. و از دوره دبیرستان بیشتر کتاب های سیاسی خواندم و از دو سال پیش از انقلاب پنجاه و هفت تا ده سال پس از آن از عالم ادبیات بسیار دور شدم و این دوران به خواندن و نوشتن سیاسی گذشت. اگر از دست دادن آن همه وقت و امکانات را بشود نادیده گرفت باید اما برای آنچه به دست نیامده است، گریست.
گذار دوباره از سیاست به ادبیات و فرهنگ چگونه رُخ داد؟
ـ بعد از آن چه گفتم، کم کم به ادبیات برگشتم و اواخر سال ۱۹۹۰ به فنلاند آمدم. اوایل سال ۹۱ شعری از من در روزنامه محلی چاپ شد و نتیجه اش آشنایی و همکاری چند ساله با چپ های فنلاندی در زمینه مسائل اجتماعی و مهاجران شد. اولین کتابم به نام “انعکاس” که مجموعه شعری به دو زبان فارسی و فنلاندی بود را در سال ۱۹۹۵ چاپ کردم. پس از آن در لیست حزب سوسیال دمکرات فنلاند کاندیدای نمایندگی شورای شهر یووسکوله شدم و در نتیجه چهار سال عضو کمیته فرهنگی شورای شهر بودم. “ردپایی بر برف” دومین مجموعه شعر دوزبانه من است که یک ناشر محلی فنلاندی در سال ۲۰۰۰ چاپ کرد. در همان زمان با یک دانشجوی فنلاندی برای نوشتن تز دانشگاهی اش که درباره زنان پناهنده ایرانی بود، همکاری کردم در نتیجه تز او به صورت کتابی به زبان فنلاندی به نام “از مبارزه ای به مبارزه ای دیگر” چاپ و منتشر شد که با استقبال خوبی روبرو گردید. از آن پس هر سال یک کار مستقل و یا کاری مشترک با فنلاندی ها چاپ کردم. یکی از کارهایم ترجمه مجموعه ای شامل ۹ داستان از علی اشرف درویشان به انتخاب خودم بود. همچنین مجموعه ۴۸ شعر از ۴۲ شاعر از رودکی تا زمان حاضر را ترجمه کردم که به نام “در ستایش خرد” چاپ و منتشر شد. از این کتاب استقبال خوبی شد و در روزنامه ی سراسری فنلاند نقدی بر آن نوشته شد. قسمتی از حماسه ملی فنلاند “کالوالا” را هم به فارسی برگرداندم که بر اساس آن اولین جلد داستان های کالوالا برای جوانان را برای انتشار به نشر باران سپردم و قرار است در بهار آینده همراه با یک کتاب دیگر از من که ترجمه داستان های حیوانات است، چاپ شوند. بهار امسال هم یک آنتولوژی از کارهای خودم و سی نفر دیگر که نیمی از آنها از اقلیت های قومی مهاجران هستند به نام “خیالات بی مرز” در ۲۵۳ صفحه آماده کردم که توسط اداره فرهنگ شهر هلسینکی چاپ و منتشر شد. لیست کارهایی که در اشتراک با دیگران کرده ام کسالت بار می شود. یک نمایشنامه به نام سفر پرندگان هم نوشتم که در سال ۲۰۰۰ به صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت.
در گفتگوی مان در هنگام گردش گری در شهر گفتید که رباعیات خیام را هم ترجمه کرده اید، می شود در مورد آن هم صحبت کنید؟
ـ در واقع در میان کارهایی که تا کنون از من منتشر شده اند مهمترین کار خود را ترجمه رباعیات خیام به فنلاندی می دانم که بیش از یک سال وقت من و یک شاعر مطرح فنلاندی را به خود اختصاص داد، اما نتیجه ای بسیار خوب داشت. ترانه های خیام را بر اساس تصحیح شاملو با دقت و برابری با متون معتبر به فنلاندی برگرداندم و بعد همراه با شاعر فنلاندی “لوی لهتو” متن ادبی آن آماده شد و نهایتاً این همکار من ترانه های خیام را در وزنی نزدیک به رباعی به فنلاندی باز سرود. کتاب ترانه های خیام همراه با یک سی دی که همه کتاب یک بار سطر به سطر و یک بار ترانه به ترانه به دوزبان فارسی و فنلاندی در آن ضبط شده منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت.
هفته ی آینده در ادامه ی این سفرنامه دو گفت وگوی دیگر را می خوانید یکی با زنی از دیار خودمان که در هلسینکی گرافیست است و دیگری با زنی منحصر به فرد در نوع خود که اهل فنلاند است و با سنگ نقاشی می کند.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.