چه اخلاق بدی دارند کارگرهای ایرانی. به محض اینکه ده  بیست ماه حقوق شان عقب می افتد، اعتصاب می کنند، یک تکه مقوا برمی دارند رویش می نویسند: ما گرسنه ایم، و راه می افتند توی خیابان!

پدرجان در کجای دنیا کسی که گرسنه اش می شود تابلو دست می گیرد، اعتصاب می کند، شعارمی دهد،  و آبروریزی می کند؟

مقامات هر کشور، سرمشق مردم آن سرزمین اند. آیا هرگز دیده اید مقامات کشورمان قبل از ناهار یا شام که شکمشان به قاروقور می افتد  راه بیفتند توی خیابان و شعار بدهند که ما گرسنه ایم؟! مثل بچه آدم می روند توی رستورانی، سفره خانه ای، چلوکبابی ای، جایی می نشینند، غذای مورد علاقه شان را سفارش می دهند و می خورند، بی تربیتی است، یکی دو تا آروغ هم می زنند و راه می افتند و می روند سراغ کارشان .

قرار بود با انقلاب ثروت های ملی تقسیم شود نه فقر و فلاکت

اینکه صحیح نیست در قرن بیست و یکم، یک مشت آدم تحصیلکرده، کاردان و دوره دیده مثل شماها حرکاتی را بکنند که مردم ساده و بی سواد قدیم می کردند. عین خبر خبرگزاری ها را کپی می کنم تا فکر نکنید چنین خبرهائی نبوده یا  من این حرف ها را از خودم درمی آورم:

“اعتصاب بیش از ده هزار کارگر شرکت های پیمانکاری مجتمع‌های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر که از روز بیستم فروردین ماه جاری آغاز شده است همچنان ادامه دارد.”

این اعتصابات الان ده روز است ادامه دارد. اینها که گرسنه ایم گرسنه ایم می کنند طی این ده روز وقت نداشتند بروند یک پرس چلوکباب کوبیده بخورند و برگردند؟! آیا اینها بهانه نیست؟ و فکر می کنید باید حرف شان را باورکرد؟

اگر این ده هزار کارگر گرسنه دست از لجبازی بردارند، به رستورانها، قهوه خانه ها و چلوکبابی های ماهشهر بروند، نه تنها شکم خودشان سیر می شود، بلکه اقتصاد شهرشان  زیر و رو می شود و شهرشان به معنی کلمه می شود ماه شهر.

برنج فروش های شهرشان با دمشان گردو خواهند شکست، روغن فروش ها نانشان در روغن خواهد افتاد و قصابی ها کار و بارشان سکه می شود. اگر همراه با چلوکبابشان ماست و خیار و دوغ آبعلی هم سفارش بدهند که کار و بار ماست فروش های ماهشهر نیز سکه می شود! 

البته من می دانم کارگران ماهشهر چه شان شده. شنیده اند که نفت در دنیا گران تر شده، تابلو دست گرفته اند که ما گرسنه ایم غافل از اینکه پول نفت به علت بوی نامطبوعی که دارد، از گلوی همه کس پائین نمی رود.

و خبر ندارند این میلیاردها برای یک دولت چندرغاز هم به حساب نمی آید. دولت صدها دوست و حامی در کشورهای لبنان و سوریه و ونزوئلا و کومور و مومور و موریتانی و توگودارد که چشم براه این پول ها هستند و برایش کیسه دوخته اند.

شاید نشنیده اند آن ضرب المثل قدیمی را که می گوید: چراغی که به خانه دیگران رواست، به خانه خود آدم حرام است؟!

 

تحریم احمدی نژاد، یک فاجعه جهانی است!

آقا یکی به داد طنزنویس های جهان برسد. یک دانه رئیس جمهور بانمک در دنیا هست، او را هم می خواهند تحریم کنند.

قربونت برم الهی که اینقدر با نمکی

چهار سناتور آمریکائی از خنده بی خبر، از هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا خواسته اند که رئیس جمهوری ایران را به اتهام نقض حقوق بشر تحریم و درباره عملکرد ۲۵ مقام جمهوری اسلامی نیز فوراً تحقیقات را آغاز کند.

آقا مگر خنده یکی از حقوق بشر نیست؟ و مگر تنها رئیس جمهوری که مردم دنیا را می خنداند رئیس جمهور ایران نیست؟ پس شما که دم از حقوق بشر می زنید چرا می خواهید او را تحریم و مردم را ازخندیدن که حق قانونی است محروم کنید؟

دنیاست و یک احمدی نژاد. تنها رئیس جمهوری که، می خندد و می خنداند. حرف های خنده دار می زند. شوخی می کند،  طنز سرش می شود. جدی ترین مسائل را شوخی شوخی ماستمالی می کند. شامورتی بازی بلد است، شعبده بازی می داند. ده درصد را می کند ۶۳ درصد. اقتصاد را به بازی می گیرد. حقوق بشر را قلقلک می دهد و با شوخی و خنده باعث می شود مردم مشکلاتشان را فراموش کنند. حتی وقتی توی سر مردم می زند با خنده می زند. چنین آدمی اگر تحریم شود، اگر اجازه نداشته باشد به سفر خارج برود و حرف بزند نه تنها  برای طنزنویس ها، که برای دنیا یک فاجعه است.

ابوعلی سینا در مورد خودش و وصله بی دینی که به او چسبانده بودند گفت:

در دهر چو من یکی و منهم  کافر؟

 پس در همه دهر یک مسلمان نبود

در مورد رئیس جمهور ایران هم قضیه همین است. اگر او را  تحریم کنید که دنیا دق می کند. بقیه رئیس جمهورها که عنق و اخمو و جدی هستند. تنها اوست که شوخ است و شیرین. اوست که طنز سرش می شود و حرف های خنده دار می زند . به نظر من که او عبید  دوران ماست.

مگر عبید زاکانی چه کرده و چه گفته که بعد از ششصد، هفتصد سال هنوز او را روی سرمان گذاشته ایم و حلوا حلوا می کنیم؟

عبید، غیر از تاریخ گزیده، منظومه موش وگربه و تعدادی حکایت کوتاه دو سه خطی مگر چه سروده و چه گفته که بعد از صدها سال هنوز او را سمبل طنز در ایران می دانیم؟

عبید در تمام طول عمرش یک نطق خنده دار نکرد. در حالی که رئیس جمهور ما صدها سخنرانی جدی دارد که هر یک از دیگری خنده دارتر است.  من تمام گوگل را زیر و رو و حتی پشت و رو کردم و یک سخنرانی از عبید زاکانی پیدا نکردم! در حالی که رئیس جمهور ایران هزاران سخنرانی مثلا جدی دارد که آدم را از خنده روده بر می کند.

شما هرگز نمی توانید دو تا از نطق های ایشان را پشت سرهم بخوانید چون بعد از خواندن هر سخنرانی، نیم ساعتی باید اشگ هائی را که از زور خنده از چشمتان روان شده پاک کنید و آی دلم، آی دلم بکنید! در حالی که من خودم چندین بار کتاب موش و گربه عبید را خوانده ام، نه دلم از خنده درد گرفته و نه اشکم از خنده سرازیر شده.

طنزی را که احمدی نژاد پایه گذاری کرده مثل شعر فردوسی، محکم و پرصلابت است و همانگونه که او گفت: پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند، احمدی نژاد طنزی را پی ریزی کرده که نه تنها برخی از کشورها مثل لیبی و سوریه، بلکه رهبر ایران هم دارد از او تقلید می کند.

شیوه بزن، و به دیگران بگو نزنید. بگو، و به دیگران بگو که نگوئید،  را درکجای دنیا غیر از ایران دیده اید؟ در حقیقت ایشان به ضرب المثل رطب خورده منع رطب کی کند؟ فرموده اند: زکی!

در ماجرای لیبی و کشتاری که قذافی هنوز هم مشغول آن است، دکتر احمدی نژاد شدیدترین انتقادها را از رهبرلیبی کرد و گفت: چطور ممکن است فردی پیدا شود که به روی مردم خود اسلحه بکشد و آنها را بکشد؟ اجازه بدهید ملت ها حرف خود را بزنند و ازکرامت و احترام برخوردار باشند.

این حرف با توجه به حوادث پس از انتخابات ۸۸ ایران چنان خنده دار بود که صدای قهقهه مردم دنیا به آسمان رفت.

در مورد انتقاد ایشان از رهبر لیبی ده ها  مطلب طنز نوشته شد و انواع و اقسام کاریکاتورها کشیده شد، اما چیزی که هیچ کس به آن توجه نکرد این بود که ایشان این حرف های خنده دار را به طور جدی زدند!

طنز احمدی نژاد، طنزی است فاخر و جدی نما که باید آنرا مکتب و رشته تازه ای از طنز دانست. کم داشته ایم در جهان که کسی جدی حرف بزند و مردم را به خنده بیاندازد. این رشته جدیدی در طنز و فکاهی است که کمتر سابقه داشته.

می دانید که فکاهی، گفتار، نوشتار، یا کارهای نمایشی است که فقط به منظور ایجاد خنده ارائه می شود. مثل کارهائی که لورل هاردی می کردند، اما طنز ضمن اینکه لبخندی بر لب می نشاند، کاربرد انتقادی دارد، مثل فیلم هائی که چارلی چاپلین می ساخت.

کاری که احمدی نژاد می کند، آمیختن این دو به یکدیگر است. انگار که سه تا قاشق غذاخوری فکاهی را با یک قاشق چایخوری طنز مخلوط کرده و هم زده باشند!

او بارها به طور جدی گفته است که ما بهترین دموکراسی جهان را داریم و مردم را از خنده روده برکرده است. عبید کجا چنین حرف خنده داری زده است؟

قبل از اینکه ایشان برای اولین بار به ریاست جمهوری برسند در یک مصاحبه تلویزیونی و بالحنی تمسخرآمیز فرمودند آیا مشکل ما موی جوانهای ماست؟ و بعد معلوم شد بعله …. مشکل ما موی جوان های ماست! روی لینک زیرکلیک کنید و کمی تفریح کنید.

www.youtube.com/watch?v=ntlaWkaU9Ho

مقایسه عبید و احمدی نژاد را به محققانی واگذار می کنم که در اینمورد تخصص دارند و در این رشته استخوان خرد کرده اند. تنها چیزی را که دلم می خواهد به نام من ثبت شود، نصیحتی است به هموطنانم:

سال هاست ما ایرانی ها بر گذشته خود افسوس می خوریم و می گوئیم: حیف، قدر چیزهائی را که داشتیم ندانستیم ….

توصیه می کنم که اشتباهات گذشته مان را تکرار نکنیم. اکنون که بزرگترین طنزپرداز زمان را داریم که با حرف ها ، قول ها و وعده هایش خنده بر لب های مردم  می آورد، او را قدر  بدانیم و بر صدر بنشانیم!

همین عبید زاکانی مشهور را تا زنده بود هیچ کس جدی  نگرفت و برای کتاب موش وگربه اش تره هم خرد نکرد.

خدا بیامرزدش. همسایه دیوار به دیوار ما بود! بارها می شنیدم که همسایه ها درباره اش می گفتند: ولش کن بابا، انگار آدم قحطیه که نشسته درباره موش و گربه شعر میگه!

 

مرگ حق است ولی برای همسایه!

یک هفته ای هست که فرانسه، پوشیدن برقع را در این کشور ممنوع کرده است.

این اقدام فریاد آزادی خواهی یکی از زنان ایران را بلند کرده و فرانسه را به خاطر این اقدام ضد بشری محکوم کرده است.

خانم مریم بهروزی دبیرکل جامعه زینب که با خبرنگار فرارو مصاحبه  می کرد گفت آزادی پوشش جزء حقوق اولیه انسان هاست و فرانسه که مثلا یک کشور دموکراسی است و آزادی انسان ها و حقوق بشر را قبول دارد چرا باید اینکار را بکند؟

خبرنگار فرارو هی این پا و آن پا کرد که  بگوید اگر آزادی پوشش جزء حقوق اولیه انسان هاست پس چرا در ایران خانم ها حق انتخاب پوشش خود را ندارند و مجبورند روسری و چادر داشته باشند؟ اما به خودش گفت ولش کن بابا، بیکاری زندگی و کار و حقوق خودت را به خطر بیندازی؟ هرچی میگه بنویس و خودت را راحت کن!

خبرنگار ما که گوشه ای نشسته بود و نان و ماستش را می خورد دلش طاقت نیاورد و پرسید ببخشید خانم، خانم های ایرانی نیز حق دارند آرزوی آزادی پوشش و این چیزهائی را که شما فرمودید داشته باشند؟

خانم بهروزی فرمودند خانم های ایرانی هم اکنون هم این آزادی را دارند و می توانند گره روسری خود را چنان سفت کنند که نفس شان به شماره بیفتد!

ایشان سپس با لبخند اضافه کردند پوشش در جمهوری اسلامی آنچنان آزاد است که خود شما هم حق دارید اگر مایل باشید چادر سرکنید به شرطی که رویتان را چنان محکم بگیرید که سبیل هایتان از زیر چادر بیرون نزند!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.