برملا شدن حقوق های دویست میلیونی در دورانی که اسمش اقتصاد مقاومتی است، دانشمندان را به این فکر انداخت تلاش کنند تا بفهمند اصلا اقتصاد مقاومتی یعنی چی؟
آنها پس از مقداری چه کنیم چه نکنیم، گفتند با آب آزمایش می کنیم که از همه ساده تر و بی غل و غش تر و ضمناً شل و ول تره و هر بلایی هم که سرش بیاریم، بازهم صداش هم درنمیاد و مثل کارمندها وکارگرها سرش را میندازه زیر و میره سرکارش …
یه قابلمه را پر آب کردند وگذاشتند روی چراغ پریموس، و یک کاسه را هم آب کردند وگذاشتند توی فریزر : حرارت به صد درجه که رسید، آب جوش آمد و به صفر درجه که رسید یخ بست. گفتند خب، پس آب اینجوری مقاومت نشان داد. حالا ببینیم آدم ها چه جور مقاومت می کنند و چه عکس العملی از خودشون نشون میدن؟
برای این آزمایش، اول از همه یک کارگر را انتخاب کردند و دوم از همه یک مدیرکل را .
به کارگره یک ماه حقوق ندادند، دیدند یواش یواش رنگش پرید، دست و پاش به لرزش افتاد، شروع کرد به بال بال زدن جوری که نزدیک بود جونش دربره.
به مدیرکلِ هی بیشتر پول دادند، هی بیشتر پول دادند تا رسید به ماهی ۲۳۴ میلیون تومن. دیدند طرف ۲۳۴ میلیون را که ریختند به حسابش، تازه سرحال اومده و داره کارگره را مسخره می کنه و می خنده و از نظر ظاهری هم جای مهر روی پیشانیش هی پررنگتر میشه!
نتیجه گرفتند که کارگر اقتصاد مقاومتیش تعریفی نداره ولی ماشالا به اقتصاد مقاومتی جناب مدیرکل… هرچی بیشتر بهش حقوق بدی، مقاومتش بیشتر میشه، خوش اخلاق ترمیشه، بیشتر جلوی بالاتری هاش دولا و راست میشه و ظهرها هم زودتر از همه سر نماز جماعت حاضر میشه.
بعد گفتند حالا برعکسش را امتحان کنیم و حقوق یک مدیر ارشد را بدهیم به یک کارگر شهرداری ببینیم چه حالی پیدا می کنه.
۲۳۴ میلیون تومن حقوق یک ماه مدیر ارشد را هزاری کردند، ریختند توی چند تا گونی، گذاشتند جلوی یک رفتگر و گفتند وردار برو مال خودت.
آقا فردا صبح روزنامه ها نوشتند کارگری که چند گونی اسکناس را یکجا کول کرده بود که به منزل ببرد، زیر بارسنگین اسکناس ها، جان به جان آفرین تسلیم کرد و فهمیدند کارگر جماعت به درد این جور آزمایش های اقتصاد مقاومتی نمی خوره. مشخص شد که در چنین مواردی باید از همان مدیران ارشد استفاده کرد که ماشالا هزارماشالا مقاومت شان در مقابل اسکناس خیلی زیاده، انواع و اقسام حساب های ارزی را دارند و یک کوه اسکناس را هم که بهشون بدی، آخ که نمیگن، هیچی، با چند تا کلیک پول ها را می ریزند به حساب شان توی مالزی و دوبی و انگلیس!
بعد از این آزمایش، یک سئوالی مطرح شد که پس کارگرهایی که میان تظاهرات می کنند و می گویند که ما هشت ماه است حقوق نگرفته ایم، چه جوری و با چه کلکی زنده مانده اند و اصلا راستی راستی زنده اند یا تظاهر به زنده بودن می کنند؟
یکی شون را صدا کردند، یک پس گردنی بهش زدند که ببینند صداش درمیاد یا نه، و زنده است یا خیر. کارگره فوری صداش دراومد و گفت چرا می زنی…؟ و فهمیدند که زنده است. گفتند خوب حالا باید این آدم را آورد توی تلویزیون و جلوی چشم میلیون ها نفر رسواش کرد و ازش پرسید خجالت نمی کشی که هشت ماهه حقوق نگرفتی و هنوز زنده ای؟!
آقایی که شما باشید، آوردنش جلوی دوربین و مجری بهش گفت آخه تو چقدر پررویی مرد؟ خجالت هم خوب چیزیه … در دیزی بازه ، حیای گربه کجا رفته؟ چطور روت شده با این گرونی و بدون گرفتن حقوق زنده بمونی؟ زن و بچه ات هیچی، از در و همسایه خجالت نمی کشی با این رفتارت؟ با چه روئی توی صورت کاسب محل نیگاه میکنی؟
کارگره سرش را انداخت زیر، اول یک کمی خجالت کشید ولی بعد صاف نیگا کرد توی چشم مجری وگفت شما به این میگین زندگی؟ و یک چیزهای دیگری هم گفت که معلوم نیست چرا در همین موقع برق تلویزیون قطع شد!
بوکن خوب شی!
بالاخره این دیوید کاپرفیلد هم یک جایی به درد خورد. طفلکی توی کشورهای مختلف گشت وگشت و آدم ها را از وسط اره کرد و دوباره سر هم چسبوند و خیری ازکارهاش ندید، اما تنها کشوری که هرگز آقا دیوید پایش به آنجا نرسیده بود ازکارهایش تقلید کرد!
به تقلید از او که می رود توی یک صندوق در بسته و با لباس دیگری می آید بیرون یا به جای خودش که رفته توی صندوق یک دختر نیمه لخت از آن تو می آورد بیرون، خدام حرم شاهچراغ، پرچم متبرک گنبد شاهچراغ را به بالین مصدومان یک حادثه آوردند تا آنها را شفا بدهند.
میگن به محض اینکه پرچم را گرفته اند زیر دماغ مجروح، تمام زخم ها به حول و قوت پرچم جوش خورده و مریض سر و مور و گنده از جاش بلند شده و رفته منزل!
چوب را که برداری…
سخنگوی قوه قضاییه ایران اعلام کرد که شماری از مدیرانی که به دلیل بالا گرفتن اعتراضات به دریافت حقوق بالا استعفا کردند، مبالغ دریافتی را به حساب دولت بازگرداندهاند. او اعلام کرد که این مبلغ تاکنون یک میلیارد تومان شده و ممکن است بیشتر شود.
میگن چوب را که برداری، گربه دزده حساب کار خودش را می کنه!
ضرب المثل های سودمند
گاهی وقت ها یک ضرب المثل می تونه یک ملتی را از استرس و ناراحتی نجات بده و آرام کنه.
به عنوان مثل اگر ما ضرب المثل های “مال دنیا ارزش نداره” و “پول مثل چرک کف دسته” را نداشتیم، از شنیدن خبر حقوق های ماهی صد و دویست میلیون تومن سکته می کردیم.
ایشالا خدا چند تا دونه دیگه از این ضرب المثل ها برامون بفرسته که هروقت لازم شد دلمون را باهاش خوش کنیم!