سعید ولدبیگی ـ این روزها که خیابان ها با تامل و تحمل بیشتری در انتظار خلق به خروش آمده است، فضای اینترنتی، وبسایتها، رسانه ها و گروههای اینترنتی سرشار 

 
شهروند ۱۲۶۷ ـ پنجشنبه ۴ فوریه ۲۰۱۰


 

این روزها که خیابان ها با تامل و تحمل بیشتری در انتظار خلق به خروش آمده است، فضای اینترنتی، وبسایتها، رسانه ها و گروههای اینترنتی سرشار است از بیانیه ها و اطلاعیه هائی که غالبا قصد به بند کشیدن مطالبات مردم را دارند. شخصا از چنین اقدامی استقبال می کنم چرا که دست کم چشم انداز سیاسی و مطالباتی سازمان ها، احزاب و چهره ها مشخص می شود و امکان انتخاب آگاهانه تر و بیشتری را در اختیار توده ها می گذارد، هرچند بهتر است امکانی باشد که توده ها و اقشار مختلف خودشان مستقیما امکان ابراز عقیده کنند و در بیان مطالباتشان مختار باشند. این توهم وجود دارد که امروزه اینترنت امکان طرح مطالبات را به مردم داده است اما به اعتقاد من این به هیچ عنوان نمی تواند محک مناسبی برای درک خواسته های مردم باشد، چرا که در نهایت فضای اینترنت و تکنولوژی های خبری محدود است به قشر خاص و یا خوش شانسی از جامعه که سهم کارگران در آن بسیار ناچیز است. حتی در بهترین شرایط و با فرض در دسترس بودن اینترنت و ماهواره و توئیتر در محیط زندگی اقشار زحمت کش، آنها نه از سطح سواد و آموزش عمومی در حد کافی برخوردارند و نه زمانی برای انجام آن دارند. با همه این ها بخش وسیعی ازکارگران در بطن اخبار و تحولات اجتماعی معترض و خواهان تغییر وضعیت موجود هستند که متاسفانه در اغلب موارد خواسته و ناخواسته نشنیده و یا نادیده گرفته می شوند. آنچه در گفتمان غالب و اکثر بیانیه ها ارائه می شود فاقد توضیح و تبیین مناسبی درخور شان و منزلت کارگران است و در نهایت با گفتمانی قیم مآبانه و تحمیلی کارگران را به تحمل وضعیت فلاکت بار حاضر در اشکالی دیگر فرا می خوانند. همانطور که در ماه های اخیر دیدیم زنان، دانشجویان، احزاب و فعالان سیاسی راهکارها و مطالبات خود را در قالب شعارها، بیانیه ها و گفتارهای اینترنتی و تلویزیونی تا حدودی مطرح کرده اند، اما کارگران در فقدان اتحادیه های سراسری و ابزار ابراز وجود اجتماعی عموما بی صدا مانده اند. این در حالی ست که جنبش کارگری هم به مانند همه اقشار و جنبش های اجتماعی دیگر ماهیتا نمی تواند پدیده ای خارج از سپهر تحولات سیاسی- اجتماعی باشد. بی نیاز از توضیح است که وضعیت کارگران که مستقیم با زندگی و معیشت توده ها سر و کار دارد یکی از ارکان اصلی نارضایتی مردم در سال های اخیر بوده است؛ وضعیتی که با خواست های آزادیخواهانه در اشکال و ابعاد گوناگون و وسیعی در خیابان ها اعتراض می کند. اگر بخواهیم در واقع بن مایه بهانه های اعتراضی این روزها را بررسی کنیم به مقولاتی همچون "آزادی، آگاهی، برابری، عدالت و رفاه اجتماعی" بر می خوریم که هرکسی بنا به جایگاه طبقاتی و سیاسی اش روایت و تبیین خود را ارائه می کند، اما خواست اصلی این جنبش هرچه باشد ریشه در آزادیخواهی و استبداد ستیزی مردم ایران دارد و این نه به معنای بی ربط بودن به زندگی و خواست های کارگران است و نه به معنای نادیده گرفتن مطالبات و جایگاه جنبش کارگری (هرچند که با کمی تفاوت این وضعیت برای جنبش زنان هم صادق است). بی توجهی، سرکوب، کنار زدن و حواله دادن وضعیت جنبش کارگری به "آینده ای نامعلوم" تا حد زیادی محصول حاکمیتی است که در آن کارگران حق انتشار روزنامه خود را ندارند و به جرم ایجاد سندیکا و اتحادیه به زندان و شلاق و جریمه نقدی محکوم می شوند. در این زمینه البته ضعف مفرط غالب سازمان ها و احزابی که خود را نماینده و مدافع کارگران می دانند هم مزید بر علت بوده، و در نهایت گزارش های جهت دار و خبرهای سفارشی رسانه های پرو غرب هم (همانطور که انتظار می رود) خالی از پوشش مبارزات و اعتراضات کارگران بوده که سهم بزرگی در کنار زدن صدای این طبقه عظیم دارد.

آن چه واضح است این که کارگران در ماه های اخیر نتوانسته اند با اعتصاب و اعتراض و فشار به دولت خواسته های خود و در مجموع توده های مردم را تحمیل کنند. در بررسی این موضوع باید قبل از هر قیاس و تحلیلی نقش کارگران، قوه محرکه آنان در مبارزات اجتماعی و تفاوت های آن را بررسی کنیم. این حقیقت بر هیچ کس پوشیده نیست که کارگران نه تنها روزانه درگیر اعتصابات و جدال بی وقفه با کارفرمایان بوده اند، بلکه یک پای تمامی اعتراضات سیاسی ـ اجتماعی سال های اخیر و بخش عظیمی از مردم در خیابان ها در این روزها هستند؛ "نیروئی که چیزی برای از دست دادن ندارند" و در پروسه تضاد اقتصادی (چیزی که مارکس آن را پارادوکس انباشت می نامد)تولیدکننده ثروت های اجتماعی هستند. نیروئی که غالبا نه به دانشگاه رفته و نه از سطح بالائی از آگاهی سیاسی برخوردار است، نه تا به حال حول اتحادیه و سندیکائی متشکل شده و نه نماینده ای شایسته در عرصه سیاسی داشته است.

 

بر این اساس برای بررسی جدال کارگران با حکومت باید مسیر دیگری را بررسی کرد و با نگاهی متفاوت واقعیت های درون جنبش را بازبینی کنیم. جدال کارگران با دولت در محیط های کاری در جریان است. این مکانیزم اصلی مبارزه کارگران است. در حالی که کارگران در خیابان هم حضور می یابند اما توقف چرخ های تولید است که در نهایت به دولت (ابزار سرکوب توده ها) ضربه می زند. اعتراضات به شکل و سیاقی که این روزها در خیابان های ایران می بینیم معمولاً از طرف اقشاری از جامعه اعمال می شود که جایگاه، قدرت و ویژگی های اساسی جنبش کارگری را ندارند؛ به مانند هرآنچه در جنبش دانشجوئی دیدیم. دانشگاه در نتیجه آگاهی بیشتر نسبت به سایر اقشار جامعه، ماهیتا معترض بوده و با طرح مقولات ریشه ای حاکمیت و دولت ها را به چالش کشانده؛ تحصن و تحریم امتحانات و یا برگزاری تجمعات هر چند بزرگ و خیابانی نهایتا به عنوان قدمی در پیشروی عمومی مبارزات سیاسی توده ها موثر است، اما هیچگاه نمی تواند جایگاه و تاثیر اعتراضات کارگری همچون اعتصاب سراسری را داشته باشد.

جنبش های دانشجوئی، زنان، کودکان و… همگی به لحاظ طبقاتی جنبشی مستقل از طبقات جامعه نیستند، اما عمدتا در عرصه های حساس و در وجه غالب به سمت منافع کارگران و زحمت کشان متمایل می شوند (همانطور که تاریخ روز دانشجو، روز جهانی کودک،  ۸مارس و … نشان داده است). بر همین اساس کارگران کافی ست بدون سر دادن "مرگ بر دیکتاتور" و یا "آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه" دست از کار بکشند تا چرخه های تولیدی کشور فلج شود و اداره جامعه را تا حد وحشتناکی سخت و لرزان کند (در نزدیکترین نمونه نقش مبارزات کارگران نفت در مبارزه با استبداد شاهنشاهی را بررسی کنیم). بنابراین فکر نمی کنم در مجموع جای نگرانی باشد که چرا کارگران به عنوان مثال در محوطه کارخانه (به مانند دانشگاه) جمع نمی شوند و شعارهای این روزها را سر نمی دهند؟

فشار برای سردادن شعارهای سیاسی در جمع کارگران و اظهارنظر در مورد مسائل ریز و درشت جاری تلاشی برای تزریق و تحمیل گرایشات سیاسی و روشنفکری در جنبش است که تا جائی خودخواهانه و خلاف عدالت است.

با همه این توصیف ها کارگران از این بخش مبارزات هم غافل نشدند و در اول ماه مه ۸۸ (قبل از همه این اتفاقات) دیدیم که کارگران برای برگزاری جشن روز کارگر در پارک لاله تهران جمع شدند که با اولین جرقه های تجمع و با قرائت بیانیه کارگران، نیروهای لباس شخصی و یگان ویژه به جمع آن ها حمله ور شده و پس از کتک کاری و فیلمبرداری از همه شرکت کنندگان بیش از ۲۰۰ نفر را بازداشت و روانه بازداشتگاه کردند. اتفاقی که هنوز بازداشتی هائی همچون مهدی فراحی شاندیز را در بند دارد.

برای روشن شدن موضوع بد نیست امروز که ماه هاست مردم در خیابان ها جلوی گلوله و آتش می جنگند نگاهی به قطع نامه کارگران در یازدهم اردیبهشت امسال(اول ماه مه) بیاندازیم:

 


 

۱ـ تامین امنیت شغلی برای همه کارگران و لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء و برچیده شدن فرم های جدید قراردادکار 

۲ـ ما حداقل دستمزد تصویب شده از سوی شورای عالی کار را تحمیل مرگ تدریجی برمیلیون ها خانواده کارگری می دانیم و مصرانه خواهان افزایش فوری حداقل دستمزدها براساس اعلام نظرخود کارگران ازطریق نمایندگان واقعی و تشکل های مستقل کارگری هستیم.

۳ـ  برپایی تشکل های مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، تجمع و آزادی بیان حق مسلم ماست و این خواسته ها باید بدون قید و شرط به عنوان حقوق خدشه ناپذیر اجتماعی کارگران به رسمیت شناخته شوند.

 

۴ـ دستمزدهای معوقه کارگران باید فورا و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت شود و عدم پرداخت آن بایستی به مثابه یک جرم قابل تعقیب قضائی تلقی گردد و خسارت ناشی از آن به کارگران پرداخت گردد.

۵ـ اخراج و بیکارسازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده اند و یا به سن اشتغال رسیده و آماده به کار هستند باید تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری متناسب با یک زندگی انسانی برخوردار شوند.
۶– ما خواهان برابری حقوق زنان و مردان در تمامی شئونات زندگی اجتماعی و اقتصادی و محو کلیه قوانین تبعیض آمیز علیه آنان هستیم.

۷ـ ما خواهان برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی هستیم و هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان را قویا محکوم می کنیم.

۸ـ ما ضمن اعلام حمایت قاطعانه از مطالبات معلمان به عنوان کارگران فکری، پرستاران و سایر اقشار زحمتکش جامعه، خود را متحد آنها می دانیم و خواهان تحقق فوری مطالبات آنان و لغو حکم اعدام فرزاد کمانگر هستیم.
۹ـ از آنجا که کارگران فصلی و ساختمانی به طور کامل از هرگونه قوانین تامین اجتماعی محروم هستند، ما از اعتراضات این بخش از طبقه کارگر برای رسیدن به حقوق انسانی آنها دفاع می کنیم.

۱۰ـ سیستم سرمایه داری عامل کارکودکان است و تمامی کودکان باید جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین، نوع جنسیت و وابستگی های ملی و نژادی و مذهبی از امکانات آموزشی، رفاهی و بهداشتی یکسانی برخوردار شوند.
۱۱ـ ما خواهان آزادی کلیه کارگران زندانی از جمله منصور اسانلو و ابراهیم مددی و لغو کلیه احکام صادره و توقف پیگردهای قضایی و امنیتی علیه فعالان کارگری هستیم.

۱۲ـ ما بدینوسیله پشتیبانی خود را از تمامی جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلب همچون جنبش دانشجویی و جنبش زنان اعلام می داریم و دستگیری، محاکمه و به زندان افکندن فعالان این جنبش ها را قویا محکوم می کنیم.
۱۳– ما بخشی از طبقه کارگر جهانی هستیم و اخراج و تحمیل بی حقوقی مضاعف بر کارگران مهاجر افغان و سایر ملیت ها را به هر بهانه ای محکوم می کنیم.

۱۴ـ ما ضمن قدردانی از تمامی حمایت های بین المللی از مبارزات کارگران در ایران و حمایت قاطعانه از اعتراضات و خواسته های کارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان می دانیم و بیش از هر زمان دیگری بر همبستگی بین المللی طبقه کارگر برای رهایی از مشقات نظام سرمایه داری تاکید می کنیم.

۱۵ـ اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام گردد و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم این روز ملغی گردد.


 

این بخشی از مطالبات کارگران ایران است که از زبان فعالان جنبش کارگری در قلب تهران خوانده شد. به اعتقاد من هیچ یک از روشنفکران و سازمان های سیاسی تا به حال نتوانسته اند به این روشنی مطالبات مردم را تعریف کنند. کارگران پیش از همه ی روشنفکران، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی به میدان آمدند و مطالباتشان را پیش روی جامعه و حکومت گذاشتند. خواسته هائی به غایت انسانی و شایسته توجه که دست به ریشه مشکلات اساسی توده های زحمت و کار می برد. واقعا سئوالی که مطرح است، این است که این بیانیه و مطالبات شایان توجه و حمایت است، یا بیانیه های ارائه شده از سوی سران اصلاحات؟

آن چه کارگران هم بدون توهم در این بیانیه اذعان داشته اند این است که کارگران رها نمی شوند مگر با اتکا به نیروی خود. اولین سئوالی که پیش می آید این که پس کی قرار است این نیرو به میدان بیاید؟ کی زمان رهائی جامعه با اتکا به نیروی اکثریت مردم است؟

در پاسخ به این سئوال می توانیم همین جنبش در خیابان ها را مثال بزنیم و چگونگی آزاد شدن این نیروی پنهان در سپهر سیاسی – اجتماعی داخل و خارج.  این جمله بارها گفته شده است که اعتراضات در خیابان ها در ابتدا با نام انتخابات و "رای من کجاست؟" آغاز شد اما رفته رفته ابعاد و اشکال متفاوتی به خود گرفت به شکلی که امروز تئوریسینهای انقلاب فرهنگی، بازجویان اوین و بنیانگذاران سپاه که به غرب عزیمت کرده اند هم از سکولاریسم و آزادی بیان سخن می رانند. بنا بر این اگر جرقه اعتراضات خیابانی "تقلب درانتخابات" بوده، پس جرقه اعتصابات و اعتراضات کارگری چه زمان زده خواهد شد؟ هرچند پاسخ به این سئوال بسیار مشکل است اما می شود پیش بینی کرد سیاست های تحمیلی اقتصاد جهانی و وضعیت ورشکسته جمهوری اسلامی در صنایع بزرگ ناگزیر دولت را به سمت حذف سوبسیدها (یارانه ها) خواهد برد.

درباره حذف سوبسیدها و خطرات احتمالی آن محجوب، دبیر کل خانه کارگر (نهاد سرکوب کارگری جمهوری اسلامی) چنین می گوید: پرداخت هدفمند کردن یارانه ها مثل یک سیل است که این سیل وقتی فرو می نشیند ممکن است تبدیل به آب گوارایی بشود ولی وقتی که راه می افتد ویرانگر است و همه چیز را نابود می کند.

این سیل پیش از این و با سیاست آزمون و خطای جمهوری اسلامی در مورد سهمیه بندی بنزین ها به راه افتاد و پس از به آتش کشیدن پمپ بنزین ها و غارت فروشگاه های زنجیره ای در تهران پارس و نقاط دیگر تهران نهایتا  در آریاشهر و در نتیجه درگیری مردم با گشت ارشاد به جائی رسید که فریاد زد "حکومت اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم." این مسیر خطرناکی ست که می تواند با توجه شرایط موجود و با فشار به وضعیت اقتصادی و رفاهی توده ها زیر پای دولت را خالی کند. حذف سوبسیدها و گذار به سمت "اقتصاد میلیتاریزه سپاهی" برای تنفیذ فشار اقتصادی به سبد خرید مردم می تواند آغازگر حرکت "یقه آبی ها" در ایران باشد، پدیده ای که صرف اعتراضی و ویرانگر بودن نمی تواند لزوما کفه ترازو را به نفع کارگران تغییر دهد. در این زمینه کارگران نیازمند درک صحیحی از مبارزه همزمان در زمینه رفرم های آنی و خواست های ریشه ای هستند. 

این نوشته در تببین نقش حذف سوبسیدها در زندگی کارگران و  چگونگی رفرم و مبارزه برای کسب خواست های حداکثری در شماره ای دیگر ادامه خواهد داشت.


 

* سعید ولد بیگی، روزنامه نگار مستقل، وبلاگ نویس، فعال حقوق بشر، عضو انجمن جهانی قلم، دانشجوی اخراجی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی صنایع، همکار و مدرس سازمان ملل در امور قربانیان جنگ و کودکان کار و خیابانی در کشورهای ترکیه عراق و ایران، زندانی سیاسی سابق.