چهلمین سال استقرار جمهوری اسلامی به نیمه دوم خود رسیده است. در این ‌چهل سال، شاهد تغییرات فراوان در راهبردها و راهکارهای نظام بوده ایم اما تقریبا از نخستین روزهای استقرار نظام، یک ‌موضوع به صورت ثابت در میان مسئولان جمهوری اسلامی وجود داشته و کمتر کسی از دست اندرکاران ‌موثر نظام را می توان سراغ گرفت که در این مقوله، استثنا باشد. این موضوع، وحشت زدگی از هر کس و هر چیزی است که بدون ‌وابستگی به جمهوری اسلامی، بتواند در میان مردم، کسب محبوبیت کند یا موجب گرد هم آمدن گروههایی از مردم شود. تفاوتی نمی کند که عامل گرد هم ‌آمدن مردم، یک ‌فعالیت اجتماعی در گوشه ای از یک شهر باشد، شخصیتی که نگاه متفاوت او به مقوله های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و عقیدتی، اقشاری از مردم را به اندیشه وادارد، یک قهرمان‌ ورزشی، یک استاد دانشگاه یا یک مرجع تقلید غیر حکومتی.

سران نظام که از اوایل رسیدن به قدرت با شعار “النصر بالرعب”، وحشت آفرینی را بهترین راه برای تثبیت حکومت خویش می پنداشتند همواره خود نیز در وحشت بوده و هستند. وحشت از تلقی مستقل برخی اساتید دانشگاه نسبت به مقوله آموزش، وحشت از دیدگاه متفاوت برخی مراجع تقلید به “دکان احکام ثانویه”، وحشت از مخالفت برخی سیاستمداران با نگاه غرب ستیزانه حکومت، وحشت از تن ندادن برخی دانشجویان به زیاده خواهی نهادهای حکومتی در دانشگاه، وحشت از آگاهی توده های مردم نسبت به عوامل پیشرفت در جهان، وحشت از اعتماد مردم به برخی چهره های شاخص ورزشی و فرهنگی، وحشت از تجمع جوانان در مراسم‌ آب بازی، وحشت از گرد همایی عزاداران حسینی که رویه ای بر خلاف سنت های حکومتی انتخاب کرده اند، وحشت از برگزاری نماز جمعه اهل سنت در پایتخت، وحشت از تجمع ایرانیان در پاسارگاد، وحشت از شادی دسته جمعی هموطنان در شب چهارشنبه سوری و…..

اجازه بدهید به ماههای منتهی به پیروزی انقلاب بازگردیم. دانشگاهیان نقش غیرقابل انکار در تشویق مردم برای مبارزات آزادیخواهانه داشتند. اما به محض رفع نیاز، برخوردهای کینه ورزانه با آنان آغاز شد. همان دانشگاهیانی که بدون ‌حضور فعال آنها، پیروزی انقلاب غیرممکن بود، ناگاه با عناوینی همچون‌”دانشگاه استعماری” و “مراکز فساد” تخطئه شدند.

اما چرا؟ تخطئه دانشگاه توسط آیت اله خمینی دو دلیل داشت. ‌نخست او وجود یک‌ نهاد مستقل را بر نمی تابید. دلیل دوم‌ نیز قابلیت دانشگاه مستقل برای تبدیل به یک‌ قطب قدرتمند بود. یک سال و یک ‌ماه بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، به دستور خمینی، کلیه دانشگاههای کشور تعطیل شد تا برای محدودسازی نفوذ این‌نهاد قدرتمند، برنامه ریزی شود. پراکنده شدن ‌اساتید و جذب بسیاری از آن ها به کشورهای دیگر یا اشتغال به مشاغلی با تأثیر کمتر، از دیگر اهداف کودتایی بود که ‌نام “انقلاب فرهنگی” بر آن نهادند.

آیت اله خمینی در جریان تحولات سال پنجاه و هفت، قدرت روحانیون برای بسیج مردم را شاهد بود و از تداوم آن قدرت، وحشت داشت. لذا به محض در دست گرفتن حکومت، همت خود را مصروف تکه پاره کردن نهاد مستقل روحانیت و ایجاد فراکسیون های مجعول و دست ساز برای آن نهاد کرد.‌ راهکار نظام برای کاهش قدرت و نفوذ روحانیون، افزایش وابستگی عمامه به سرها به رانت های حکومتی و تحت فشار قرار دادن روحانیونی بود که به رانت های حکومتی تن نمی دادند تا استقلال خویش را حفظ کنند. خانه نشین‌ کردن و اتهام‌ تراشی برای مراجعی همچون ‌آیت اله سید کاظم‌ شریعتمداری، بخشی دیگر از همان برنامه بود.

ورزشکاران و هنرمندان نیز از قاعده کلی فوق، مستثنی نبودند. تلاش گسترده حکومت برای وابسته کردن هنرمندان و فشار بر هنرمندان مستقل، متاسفانه نتیجه بخش بوده و در حال حاضر هنرمندان و ورزشکاران ‌مستقل، با محدودیت ها و فشارهای فراوان مواجهند و در مقابل، هنرفروشان و گروهی از ورزشکاران که نفوذ و محبوبیت خود را در اختیار حکومت قرار داده اند از انواع رانت، بهره مندند.

نمونه های دیگری از سایر اقشار و اصناف می توان ارائه کرد که‌ همه آنها، نشان‌ می دهد حکومتِ وحشت آفرین، از هر صنف یا موضوعی که مورد توجه یا محبوب مردم باشد وحشت دارد. به همین دلیل از ابتدای استقرار نظام، تلاشهای گسترده ای برای کاهش نفوذ و محبوبیت آنها صورت گرفته است. اما هر چه از استقرار نظام ‌گذشته و به موازات افزایش نفرت عمومی از نظام، محدوده وحشت زدگی نظام‌ و تعداد افراد یا سوژه هایی که موجب وحشت سران‌ حکومت می شود نیز افزایش یافته است. ظاهرا در آستانه ی چهل سالگی انقلاب، وحشت زدگی حکومت نیز به بلوغ رسیده است. اگر تا دیروز، افزایش طرفداران یک ‌مرجع تقلید سنتی مانند سید صادق شیرازی و توسعه شبکه های ماهواره ای وابسته به او، موجب وحشت حکومت می شد، امروز کار حکومت وحشت زده به جایی رسیده که حتی از برگزاری جلسه خصوصی میان یک ‌مرجع تقلید کم‌ ادعا با چند روحانی اصلاح طلب – و البته مخالف براندازی- نیز به وحشت می افتند و شیخ تهی مغز، محمد یزدی را مامور فحاشی به ملاقات کننده و ملاقات شونده می کنند.

روندی که حکومت در پیش گرفته، اگر چه وحشت زدگی مفرط آن را نشان می دهد در عین حال نشان از عزم حاکمیت برای توسعه روزافزون‌ وحشت آفرینی دارد و سکوت در برابر آن، موحب گستاخی سران نظام و افزودن بر وحشت آفرینی ها خواهد شد. زیرا استقلال و اتحاد اقشار گوناگون و حنی صنوف کم‌جمعیت، موجب وحشت زدگی حکومت است. ایستادگی جمعی در برابر وحشت آفرینی های نظام، قطعا روند سقوط محتوم حکومت را تسریع و مردم را به ثمربخش بودن مقاومت ها، امیدوارتر خواهد کرد.

منبع: دیدگاه نو