Aman-Arbab

از خوانندگان 

قدیما ، چشما اگه گریون بود

اگه دل غمزده و محزون بود

غم همسایه سبب بود به خدا

کسی با کسی نبود ناآشنا

اگه همسایه خونه ش تاریک بود

اگه سرمای هوا نزدیک بود

اشک ماتم می‌نشست توی چشا

هیچکدوم از اون یکی نبود جدا

قدیما همسایه آشنا بودش

دل همسایه بهم رضا بودش

اگه بارون می چکید از آسمون

تو اتاق همسایه قطره چکون

یهو خوشحالی میرفت از تو دلا

همه دستا به کمک میرفت بالا

وه که آدما چه با صفا بودن

راستی راستی همه با خدا بودن

نونشون توی تنور همدیگه

به دلا نشسته شور همدیگه

مرغ خونه اگه دو تا تخم میذاشت

یکی شو همسایه باید برمیداشت

هرکی چاه آبی داشت توی خونه

آب میداد همسایه ها خونه به خونه

عصربه عصر همسایه ها کنج کوچه

مرد و زن جداجدا کلی بچه

درد دل، بگومگو از گل و مل

بازی الک دولک یه قل دوقل

حمومک مورچه داره بشین و پاشو

بچه‌ها قایم باشک بد و بد و

پشه بند رو پشت بوم ، توی حیاط

تو زمستون کرسی و چای و نبا ت

مردا، پهلون همه اهل صفا

زنا مهربون  رفیق شوهرا

حیف که امروز همه چیز رفته ز یاد

دین و ایمون به خدا رفته به باد

بین دل ها همه دیوار بلند

دیگه همسایگی هم نیارزه چند

نه خدا رو میشناسن نه همسایه

آدما دنبال پول سایه به سایه

شمع نذری توی هر سقاخونه

گل وگلریزون میون زورخونه

سفره امام حسین، قیمه پلو

تو محرم، دیگای پر از چلو

گمونم همش دروغ بود بخدا

چه‌ جوری عوض شدن پس آدما

اگه همسایه زنش بیمار بود

دخترش یا پسرش بیکار بود

اگه پول نداشت بره مریضخونه

دخترش عروس کنه، نمونه خونه

حج به همسایه یقین حروم میشد

تا که همسایه کارش تموم میشد

دیگه امروز زمون این حرفا نیست

حتی برف آسمون اون برفا نیست

غم همسایه دیگه پیشکشمون

دلامون دور و به هم نامهربون

آسمون دلامون سیاه شده

دیگه همسایگیا تباه شده

دوس دارم وقتی میرم پیش خدا

بگم ای خدای خوب و با وفا

آدمای اون زمون کیا بودن؟

راس بگو این آدما کجا بودن ؟

مهربونی کن و منت به سرم

منو باز به اون قدیم قدیما ببرم

نه بهشت میخوام نه دوزخ آ خدا

ببرم پیش همون قدیمیا