بخش دوم و پایانی

«آن زن، آن اتاق کوچک و عشق»، دومین مجموعه داستان عزت گوشه گیر در ۱۰۲صفحه، توسط نشر باران در سوئد، ۲۰۰۴ منتشر شده است. این مجموعه شامل هیجده داستان کوتاه است که هفت داستان آن به ماجرای گلدوزی های زنان زندانی اختصاص دارد و پیش از این «گل مریم سفید» و «دستمال لکه دار» از این مجموعه را منتشر کرده ایم.

داستان “گلدوزی های زنان زندانی” بسیار تأثر برانگیز است چرا که زنان زندانی عزت گوشه گیر با تخیل خود و به استناد به حقایق احتمالاً شنیده شده، به شیوه ای شاعرانه، گلی کوچک و خوشبو از میان آن همه گل پرپر شده ترسیم می کنند و به یادگار می گذارند.

در گذشته دوختن و گلدوزی و بافتن کار زنان بود و زنان در طول تاریخ، رنج خود را بر روی گلهای قالی می بافتند و یا حسرت های خود را نقل می کردند. زنان زندانی به منزله اسیران ستم مضاعف تاریخی مستبد و مردسالار، اندیشه ها و رویاهای خود را چون گلهایی در برهوت نقش می کنند. در داستان «ابریشم موها» یکی از زنان زندانی با موهای ابریشمین دختر جوانی که فرصت نکرده بود حتی گلی را بر روی دستمالی بدوزد که اعدامش کردند گل نسترن را گلدوزی خواهد کرد.

علیرغم تصویر زشت و آلوده و تحقیرآمیزی که بازجویان و شکنجه گرانی مانند لاجوردی از زن و از زندانی عرضه داشته و می دارند، گلدوزی های زنان زندانی بر روی دستمال های بکر و سفید به مانند داستانهای نویسنده بر روی صفحه ای سپید است. زنان زندانی در باغچه ای بی آفتاب، تخم گل آفتابگردانی را می کارند. آفتاب در میان دستمال های سپید زنان زندانی و بر روی صفحات سپید نویسنده خواهد درخشید.

عاشقانه های مهاجرت

داستانهای دیگر مجموعه ای از سروده های عاشقانه در مهاجرت است. کلاً کتاب دوم عزت گوشه گیر مجموعه ای از نجواهای درونی و تک گویی های تئاتری با نثری شاعرانه است. بسیاری از این داستانها تک گویی های زنانه است و بسیار مناسب برای اجراهای تئاتری.

«من «الف» را دیدم» با الهام از داستانی از خورخه لویی بورخس نوشته شده است و از جنبه بینامتنی حائز اهمیت است. خواننده باید رفرانس های داستان بورخس، الف، سلما فرانک و گردنبند را بداند تا بفهمد نویسنده در این داستان چه کرده است و چه چیزهایی را جا به جا کرده و تغییر داده و در چه نقش‌هایی فرو رفته است و اصالت روایت او در کجاست.

عزت گوشه گیر نثری بی پروا دارد و بدون آن که در دام پورنوگرافی بیفتد با زبانی دشنام زدایی شده و طبیعی، با زبانی برخاسته از دل طبیعت، با زبان گیاهان، با زبان شعر، و بالاخره با زبان تصویر خود را بیان می کند. «… و پرچم سرافراز تن تو می لغزد آرام آرام در مادگی تن من… و من ترا فرو می کشم در خود… و مادگی تن من پرچم ترا فرو می کشد در درون خود… و زمان پر شتاب دور و نزدیک می شود و از آمیزش پر ارتعاش جهان تن تو در جهان من، زمین زیر تنم می لرزد.» (ص ۴۵-۴۶)

در «معشوقه، مده آ، شوهر، معشوق» این داستان نیست، بلکه نمایشنامه است و چهار شخصیت دارد و با توجه به نمایشنامه «مده آ» اثر اوریپید که پازولینی ۱۹۶۹ بر اساس آن فیلمی با شرکت ماریاکالاس (در نقش مده آ) ساخت، این داستان بر اساس اسطوره و تئاتر ساخته شده است. این متن بر اساس نظریه باختین از جنبه بینامتنی قابل توجه است. چرا که نویسنده با توجه به کهن الگویی که از مده آ می آید، اسطوره زن خانه دار و بچه داری را که باید یا به پای شوهر و تجدید فراش او بسازد و بماند و یا قیام کند و بر اثر خشم مرتکب قتل شود را با نگاهی امروزی بررسی می کند. نویسنده عشق و سکس و زناشویی را از هم تفکیک کرده است و در فضای آزاد در روابط جنسی، تعریفی نو از هم آغوشی ارائه می دهد و راه حلی مدرن و بدون تبعیض جنسیتی برای این تراژدی چند همسری پیدا می کند. دیگر مده آ قربانی نیست چرا که او هم برای تنوع زندگیش معشوقی برگزیده است. عزت گوشه گیر عمیقاً فمینیست است و از این رو مدام در داستانهایش شالوده شکنی می کند تا بنابه مقتضای زمانه، طرحی نو درآویزد.

گرچه جملات پایانی داستان از زبان شوهر به نظر غریب می رسد. «در تاریکی نشسته ام… حس می کنم چقدر مده آ را دوست دارم. چقدر بچه هایم برایم مهم اند.گویی کسی مردانگی مرا از بیخ بریده است.» (ص ۵۷) مگر برای رسیدن به برابری حقوقی و رفع تبعیض جنسیتی، آیا لازم است مردانگی کسی را از بیخ برید؟ و یا پستان های زنی را ختنه کرد؟ مگر زنی که شوهرش به او خیانت کرده حس می‌کند زنانگی اش را از بیخ بریده اند و احساس اختگی دارد؟
نظریه اختگی و یا کستراسیون فروید را (چه در مرد و چه زن) به هیچ وجه هضم نکرده ام.

گمان می برم که ما زنان از بدو تولد عقده بی آلت بودن نداریم و این فکر به ما تلقین می شود. جامعه مردسالار که به آلتش می نازد این را به ما تلقین می کند و با همان ما را سرکوب می کند. برخلاف نظر آقای فروید ما از دوران طفولیت عقده ای نیستیم و این برمی گردد به باورهای داده شده توسط جامعه و به نحوه تربیت مان، به قول سیمون دوبوا «ما را برای زن بودن تربیت می کنند» ما تربیت مان تلقین شده از جامعه مردسالار است. زبان مان تولیدشده توسط جامعه مردسالار است. خیانت و با زنان دیگر بودن در فرهنگ ایرانی اسلامی شده فقط مختص مردان است به همین دلیل در یونان باستان مده آ بهترین نمونه زن غیرتی است، زنی غریبه که خود را در موقعیتی برابر با مردان می داند و نه یکی از زنان حرم شوهر. مده آ غیرتی می شود و خون به پا می کند. البته خون به پا کردنش مورد تایید نیست، اما غیرتی شدنش و عکس العملش در برابر خیانت شوهر و یا رد چندهمسری قابل درک است. مده آ می‌تواند یاغی باشد چون از سرزمین دیگری است و از فرهنگی دیگر. بر خلاف نظریه فروید مده آ حس اختگی ندارد بلکه خفت و خواری یا همان احساس ناشی از بی‌ناموس شدگی است که او را رنج می دهد.

در داستان «سه روز ساده بسیار خوشبخت» شاهد رابطه ای معاصر و امروزی هستیم. عشقی و یا عشق ورزی به مدت سه روز در اتاقی در هتل. «در من بود… در من یعنی تکثیر من به بی نهایت، وقتی که او، تمامی او در من بود… وقتی که حس عاشقانه من آزاد از درز پنجره می رفت تا تن یخ زده ای را شاید در جایی دوردست گرم کند و آن تن، تن دیگری را…» (ص ۶۰) رویش پیچک و عشقه یا به قول هدایت مهرگیاه، زبان داستان عشق ورزی های عزت گوشه گیر است. حاصل این در هم رفتن و بیرون کشیدن ها اغلب به شناختی از خویش و فرد مقابل می انجامد و عشق ورزی، تعمق بر رابطه ای بسیار نزدیک بین دو نفر است.

در «دو تن روی بستر» زن صدای فکر مرد مقابل را هنگام عشق ورزی شنیده است.

«مرد تندتند نفس می کشید. به خودش گفت: دهانش را هم گاییدم.» (ص ۶۶) و حالا دلش برای دست پخت زنش تنگ شده است. مرد زنی را که با او نزدیکی کرده است در ذهن خود تحقیر می کند و زن صدای تحقیرهای او را می شنود و احساس مصرف شدگی می کند. در یک رابطه نابرابر و ناآگاه، مردی با ذهنیتی سنتی زن را چون ابزار و وسیله ای برای رفع شهوت خویش می داند و به زن مقابل خود فکر نمی کند و به همین دلیل پس از رفع حاجت خویش، دلش می خواهد این لاشه را دور بیندازد و برود یک شکم سیر غذا بخورد. زن همه اینها را حس می کند و دم نمی زند. «مرد گفته بود، در بستر که بودند.. هر دو عریان… بریده بریده گفته بود، با آن آهنگ فرو رفتن… و خروش خون در نبض اندام… که تو بانویی… تو زنی… تو… تو… ج..ن.. د.. ه.. ای…» (ص ۶۸)رفتار مرد در سکوت، آنقدر توهین آمیز و لبریز از تحقیر جنسی است که زن چشمهایش را می بندد تا رفتن او را نبیند. در پایان زمانی که مرد به حمام رفته است زن لباس می پوشد و از آنجا می زند بیرون و می رود پیش اطلسی ها. گلهای اطلسی باغچه (جاندار نباتی) بیشتر روح زن و تن او را درک می کنند تا (بشر) مردی که امروز با او احساس نزدیکی و یگانگی کرده بود و در تن هم فرو رفته بودند.

در داستان بعدی، «گل های اطلسی من»، عزت گوشه گیر زبان اطلسی ها و زبان گیاهان و زبان رویش و باروری و ریزش باران را به کار می گیرد تا حکایت یک عطش و یک باران یا وصال دو تن را شرح دهد. داستان مانند شعری بلند است.

«این اتاق کوچک»، عاشقانه ای دیگر است، عزت گوشه گیر به فروغ فرخ زاد ارادتی بی پایان دارد و گه گاه در میان داستانها و عاشقانه هایش شعرهای فروغ زمزمه می شود و یا تصاویری برگرفته از شعر فروغ رخ می نماید. عزت به شیوه فروغ، بی پروا معشوق را به درخت و آب و آتش پیوند می زند و با دستان عاشق خود پلی بر فراز شبها می سازد. «چه کسی می گوید در مزرعه دویدن و به عریانی ذرت دست کشیدن وقاحت است؟ من در ذات واژه ی وقاحت می دوم.» (ص ۷۸) و کمی بعدتر «که بود که گفت: در آغاز کلمه بود؟» (ص ۷۹) و با همین استدلال در جستجوی خلق کردن کلمه نو برای دنیای نو است.

«معمای تاریخ تولد» داستانی از کشف خود و جستجوی هویت خویش است. کشف خوبی ها و یا بدی ها و کاستی های خویش. کشف زن یا انسان و یا کشف این موجود زمینی که بی‌گناه هم نیست و پشه هم کشته است. اصلاً همه چیز را باید از ابتدا آغازید. از قتل پشه و از ابتدای خلقت زن. داستان مجموعه‌ای از لحظات برای تعمق و تأمل در هستی خویش است.

«یک روز بارانی در تابستان» در فرانسه به چنین روزی اصطلاحاً می گویند «تابستان هندی»، در این داستان، عزت گوشه گیر، زنانگی خود را، میل شدید جنسی از یک سو و از سوی دیگر خون ریزی ماهیانه را سوژه ای قرار می دهد تا زنانگی و جلوه های آن را مورد بررسی قرار دهد و حس های خود را بنویسد. آیا پذیرش این زنانگی با همه دردها و مشکلاتش، آشتی با هستی خود و نمودی از دوست داشتن خویش نیست؟ آیا این باران ناگهانی در وسط تابستان زیبا نیست؟

«یک ماجرای ساده و روزمره!»، داستان ماجرای یک قتل است، اما قتل که؟ کاتلین مک مورفی؟ کاتلین مک مورفی کیست؟ در خلال داستان اسامی و اسطوره هایی را می شنویم که ممکن است برای خواننده ایرانی ناشناس باشد. پرسئوس. مدوسا. تابلوی «جودیت و سر بریده هالو فرانس»، کریستوفانو آلوری. خواننده ایرانی ممکن است با کدهای فرهنگی این داستان ارتباط برقرار نکند، اما در کل داستان، عکس العملی است در برابر خشونت. سر بریدن، چه قتل زنی باشد و چه قربانی کردن گوسفند و چه سر بریدن یک مرغ، همگی جنایت است و روزی این قتل ها باید متوقف شود. باید جلوی این قتل هایی که برای ما به صورت اسطوره درآمده اند و یا به صورت مراسم قربانی و به شکلی تمثیلی آن‌ها را ادامه می دهیم گرفته شود، آن وقت خواهیم توانست جلوی آدمکشی را هم بگیریم.

***

دو نمایشنامه «دگردیسی و حاملگی مریم»، دو نمایشنامه کاملاً مجزاست که با هم در ۱۵۲ صفحه در سال ۲۰۰۵ در آمریکا منتشر شده است. در «دگردیسی» در کنار یک چرخ و فلک، ماجرای رابطه عاشقانه بین یک زن نقاش و یک مرد روزنامه نگار انقلابی رخ می دهد و پر است از بازگشت به گذشته و آمدن به زبان حال و فرود آمدن در تبعید و کنار رودخانه سن و یا اتاق زیرشیروانی ای در پاریس، و حرف زدن به زبان تمثیلی و بازی های بین زن و مرد و گاهی ظهور تصاویر برگرفته از شعر فروغ فرخ زاد.

زن: «چند روز من توی پیله ی خودم بودم؟ یه ماه؟ پیله مو شکافتم… زایش یعنی سبکی… چقدر احساس سبکی می کنم… انگار این ها دست های من نیستن. انگار بال درآوردم. و دارم پرواز می کنم… پروانه شدم یا پرنده؟ این تارهای ابریشم که از نوک انگشتام می ریزه بیرون، به من می گه من پروانه ام…» (صفحه ۵۱)

نمایشنامه به شکلی تمثیلی بازتاب جنگ و مبارزه علیه ابرقدرتها و آزادیخواهی و تبعید هنرمندان است. زن در تبعید زنده می ماند و مرد هنگام مبارزه و در یک درگیری پارتیزانی کشته می شود و به شکلی نمادین او را زیر درخت گردویی به خاک می سپارند، اما یادش از ورای گویی بلورین می ماند .

مرد: «یک سبزه از زیر یخ… قد می کشه… مثل مار به زمین می خزه… گل می ده… یک گل زرد… نارنجی، قرمز آتشی… قهوه ای… یه ساقه قد می کشه به بالا… ضخیم می شه… ضخیم تر… یه ساقه ضخیم درخت گردو… یه پروانه روی ساقه نشسته…» (ص ۷۵)

«حاملگی مریم» تعمق و تأملی در اسطوره مریم باکره و آبستن شدن اوست. مریم در عصر حاضر و در جنوب ایران با جاسم نزدیکی می کند و جاسم ماهیگیر غیبش می زند. مادرش از ترس برادران غیرتی و پاسداران، مریم حامله را در روزهای جنگ، در زیرزمین خانه پیرزنی کور پنهان می کند. جنگ، جهالت، گرسنگی در مدت هفت ماه همدم مریم اند. مادر یک بار سعی می کند به روش های کهن با سیخ داغ بچه او را سقط کند که ناموفق است. در نهایت هفت ماه در پیله ماندن مریم را به خردی می رساند که دنیای نو، مریمی نو و کودکی نو و افسانه ای نو بسازد.

نمایشنامه به صورت خطی و کرونولوژیک نوشته نشده است، بلکه به صورت روایی از طریق داستانهایی که از زبان هنرپیشه و نقش “مریم” نقل می شود پیش می رود. مادر برای مریم قصه راپانزل (یک افسانه آلمانی) را نقل می کرده و راپانزل از کودکی الگوی مریم بوده است و مدام ماجرای خود با جاسم را با راپانزل و شاهزاده مقایسه می کند و مدام فریب خورده است. در پایان هنرپیشه و مریم می خواهند دیگر به اعتقادات و افسانه های پیشین کاری نداشته باشند و دنیای نویی بسازند.

در این نمایشنامه فشار جامعه سنتی بر روی دختران، سلطه فاشیسم دینی و سنگسار زنان، و مسایلی مانند بکارت و عفت در جوامع سنتی و غیرمدرن مورد بررسی قرار می گیرد و شکافته می شود. زبان نمایشنامه زبانی پرخاشگر و رسواگر است تا مسایل قهقهرایی را افشا کند و به دور بیندازد.

 

تصاویر نمادین و باورها و افسانه ها و اسطوره ها

عزت گوشه‌گیر به دلیل شناخت گسترده و وسیعی که با زبان و هنر غرب دارد، گاهی اوقات برای بیان خویش از فرهنگ غربی خود (مثلاً استفاده از افسانه آلمانی راپانزل و یا استفاده از اپرا برای فضاسازی و همچنین استفاده بسیار از اسطوره های یونانی) در زبان فارسی استفاده می‌کند که همین امر گه گاه درک لحظه را مشکل می کند. بسیاری از این داستان ها به زبان انگلیسی فکر شده‌اند و باید به انگلیسی ترجمه و خوانده شوند تا دنیا از رنج های مضاعف زن ایرانی باخبر شود.

عزت گوشه گیر برای داستان ها و نمایشنامه های خود از اسطوره ها و افسانه ها و بازی های کودکانه به دفعات استفاده می کند تا باورهای عامیانه را بشکافد و مغز آن را پیدا کند و در جستجوی تغییر باشد. از این رو عوض کردن بازی ها، تغییر اسطوره ها و افسانه ها و لالایی ها را گامی بنیادین در راه رسیدن به زنی نوین و انسانی نوین می داند.

تصاویر نمادین گیاهان و میوه ها برای وصف دنیای زنانه و بدن زن و تصاویر مار و عقرب و دم گربه برای بیان رجولیت متجاوز در قصه و نمایشنامه هایش به دفعات دیده می شود و برای بیان مطلب مورد استفاده قرار می گیرد. البته از زبان مریم پرخاشگر خواهیم شنید: «گوشت تازه با استخوون نرم… همش زیر این کت و شلوارا و پیراهناس… آدما وقتی به این می رسن می گن هلوی رسیده ی آبدار، اینو همیشه به زنها می گن، اما واسه من که یه سگ زنم، یعنی ماده سگم… می گم نه… مردا هم رسیده و آبدارن جون می دن واسه گاز زدن…» (ص ۸۷) نویسنده مدام دارد استعاره ها و نمادها را واژگون می کند.

 

ادامه راه فروغ فرخ زاد

عزت گوشه گیر بدون پنهان کاری و با فروتنی بسیار ادغان دارد که بسیار از فروغ فرخ زاد تأثیر گرفته است و زندگی و شخصیت فروغ را مورد بررسی قرار داده است. حاصل همه این تأثیرات نمایشنامه «عروس اقاقی» است. از شخصیت و زندگی طاهره قره العین نیز بی نصیب نبوده است و نمایشنامه «از پس پرده ها» را متأثر از زندگی این زن شاعر نوشته است. زنان پیشرو و هنرمندی که بازتاب صدای زنان دردمند شده اند در دنیای عزت گوشه گیر جایگاه ویژه ای دارند. عزت گوشه گیر در راستای راه آنان، بی پروا، عاصی و شاعر باقی می ماند و مانند یکی از نوه های خلف طاهره و یکی از دختران فروغ، تابوشکنی می کند و در خویش فرو می رود تا زن درون خود را بیابد و به شیوه ای زیبا بیان کند.

 

میراث ادبی

در کنار تأثیرات فروغ و طاهره، تأثیر تئاتر و ادبیات غرب در کار او مشهود است. تأثیراتی از نویسندگان آمریکای لاتین چون خورخه لویی بورخس و فرناندو پسووا و یا اشعار سیلویا پلات و یا نمایشنامه نویسانی چون ساموئل بکت در کار او رد پای خود را به جا گذاشته اند.

اساطیر یونان در داستانهای عزت گوشه گیر به دفعات رخ می نمایند، آنجا که پای مده آ و پرسفونه (ملکه جهان زیرین) در کار است، علاقمندان به تراژدی ها و تئاتر یونان می توانند با توجه به آشنایی با مراجع داده شده، چگونگی ساختارشکنی، زبان و پیام او را دریابند (چرا که مثلاً مده آ، در عالم تئاتری ها شناخته شده و بنیادین است و اصلاً تئاتر امروزی ایران و نمایشنامه نویسی ایران از غرب نشأت گرفته است. با این‌گونه آثار می‌توان از زاویه ادبیات تطبیقی به تحلیل تفاوت‌ها و بازاندیشی ها پرداخت. اما آنجا که بازاندیشی و واژگون کردن مفهوم اسطوره «کیوپید و سایکی» (اسطوره یونانی) در زبان فارسی در میان باشد بعید می دانم که خواننده فارسی زبان معنای پنهان داستان را دریابد.

هر زبانی اساطیر خود را می طلبد چرا که زبان و اسطوره در گهواره یک فرهنگ مشترک رشد کرده اند و همدیگر را نقل کرده اند. از بین نویسندگان ایرانی، آنهایی که تاکنون سعی کرده اند از صنعت مونتاژ استفاده کنند و اساطیر غربی را به زبان فارسی مونتاژ کنند عموماً در این تلاش ناموفق بوده اند. نویسنده یا شاعر زمانی موفق است که به قول فروغ به درون خود، یا زبان و فرهنگ خود فرو برود. اساطیر و یا اندیشه قرضی و یا ساختار استیجاری در زبان فارسی حاصلی نوین نداشته است. گر چه نویسنده مهاجر از این قاعده مستثنا است و موجودی دو فرهنگی است، اما به کار گرفتن کدهای فرهنگی غرب و اساطیر غرب در زبان فارسی تاکنون به نتیجه‌ ی پیش‌بینی شده و مطلوب نرسیده است. زبان فارسی کدهای فرهنگی خاص خود را می‌طلبد و اگر با زبان فارسی گوشه گیری را برگزیده ایم ناچاریم که در همین قلمرو، اسطوره، نقاشی و موسیقی و رفرانس های (مراجع) خود را بیابیم.

 

اروتیسم و تن نگاری زنانه

تن نگاری و اروتیسم بخش مهمی از داستانهای عزت گوشه گیر را به خود اختصاص داده است. در داستانهای عزت گوشه گیر، روابط زن و مرد و معاشقه بسیار به وضوح شرح داده می شود، اما نوشتار او بسیار هشیارانه است و از زبان مردپسند روسپیخانه نیز دوری می جوید. اروتیسم شاعرانه و غیر مستهجن او به هیچ وجه در دام پورنونگاری و بالاخره در چاه کاف نگاری رایج و کاف نامه سرایی نمی افتد و مبتذل نمی شود. او برای بیان تن؛ از طبیعت و نمادهای طبیعی و گیاهان بهره می گیرد و به طبیعت رجوع می کند و از زبان نمادین گیاهان استفاده می کند تا به مغز و معنا برسد. او تن را مانند قاره ای کشف نشده، کشف می کند و با کلماتی شاعرانه و عمیق بیان می کند و گاه کلمات فرسوده و پدرـ مردسالار و مستبد و نارسا را دور می ریزد و با کلماتی زنانه و نوین و گویا جانشین می کند.

 

بازتاب صدای زنان قربانی مردسالاری و استبداد و حکومت های متحجر

داستانهای عزت گوشه گیر، بیانگر خشونتی است که بر زنان اعمال می شود از تحقیر کلامی و ستم جنسی گرفته تا سنگسار. عزت گوشه گیر از زبانی نوین و بسیار زنانه برخوردار است. او خیلی آگاهانه، زبان زنانه دشنام زدایی شده اش را در برابر زبان مردسالار و متهاجم رایج قرار می دهد تا بازتاب حس ها و لحظات و بازتاب صدای زنان دیگر باشد. نگاه عاقل اندر سفیه او نسبت به جامعه متحجر و حکومت مرتجع، نگاهی مدرن و معترض است. صدای او گاه صدای زنان به قتل رسیده، سنگسار شده و زنان زندانی است. قربانیان استبداد قرون در آثار عزت گوشه‌گیر مجال می یابند تا کلامی بگویند و خود را و رنج خود را بیان کنند.

 

پیله شکنی، تابوشکنی، دگردیسی

عزت گوشه گیر در کل معناگرا و نوگراست و به همین دلیل در پیله تنهایی خود و در اوج گوشه گیری خود، تابوشکن است و به تغییری بنیادین معتقد است. در کل کارش می بینیم که مدام از عوض شدن زبان، عوض شدن افسانه ها، عوض شدن فرم ظاهری زنان، به دور ریختن موهای کمند و مسلح شدن به دندانهای تیز برای دفاع از خود حرف می زند. او به یک دگرگونی عمیق و بنیادین معتقد است و از این رو اندیشه ای شالوده شکن دارد. دگردیسی مدتهاست که صورت گرفته است، زنی دارد پوسته ی سنتی را کنار می‌زند و از پیله و انزوای تاریخ بیرون می‌آید تا نهال عشق و آزادی و معنا را بکارد.