اشکال مشترک همه ی دیکتاتورها، که آنها را از درون پوک می کند و می پوساند و سرانجام نیز به نابودی شان می انجامد، این است که به مردم از بالا به پایین نگاه می کنند. بسیاری از آنان، در آغاز با پا گذاشتن برروی شانه های مردم و غصب حقوق و آزادی هایشان به قدرت می رسند و به تدریج آنقدر بالا می روند و فاصله شان با مردم زیاد و زیادتر می شود که دیگر نه واکنش هایشان را می بینند و نه صدایشان را می شنوند.
اصطلاح “برج عاج نشینی” اشاره به همین فاصله گیری دیکتاتور از مردم دارد. کسی که در یک برج پر ارتفاع ساکن است، بسته به این که در چه طبقه ای باشد، وقتی به پایین می نگرد، مردمی را که در سطح زمین حرکت می کنند، به صورت موجوداتی خرد و کوچک می بیند و هنگامی که آن کوچکی را با قدوقواره خود، که از نزدیک می بیند، مقایسه می کند، خود را نیز به مراتب بزرگتر از آنچه که هست می پندارد. این خودبزرگ بینی و خُرد و حقیر پنداشتن مردم پدیده ای است که در نهایت سرنوشت سیاه و عاقبت شرّ دیکتاتور را رقم می زند و او زمانی به خطای خود پی می برد که بر اثر خروش و عصیان مردمی که به دلیل ارتفاع نمی توانسته آنها را ببیند و صدایشان را بشنود، به زیر و سطح زمین کشیده می شود و در باتلاق خودکرده های بی تدبیرش سقوط می کند و از بین می رود.
روز جمعه پانزدهم بهمن، زمانی که سیّدعلی خامنه ای به عنوان امام جمعه در دانشگاه تهران حضور یافت و به ایراد خطبه پرداخت، فحوای کلامش ـ با آنکه از توهّم و ناآگاهی نسبت به ماهیت جنبش های مردم تونس و مصر عاری نبود ـ برای برخی این امیدواری را پدید آورد که شاید او از عاقبت کار زین العابدین بن علی و محمد حسنی مبارک، دیکتاتورهای تونس و مصر، عبرت گرفته و می خواهد دریچه ای برای تفاهم و مصالحه و نهایتا تن دادن به برخی از خواسته های برحق مردم بگشاید و خود را از تنگنایی که در آن گرفتار شده برهاند.
بر مبنای همین تصور، شیخ مهدی کروبی و میرحسین موسوی، که از بی عملی بیش از یک ساله خود و بسنده کردن به صدور بیانیه های انشاوار به تنگ آمده بودند، ناشیانه از “وزیر محترم کشور”ی که دولت آنرا برآمده از یک تقلّب گسترده انتخاباتی و به تعبیر خودشان “کودتا”می نامیدند، برای روز دوشنبه ۲۵ بهمن ماه درخواست صدور مجوز برای راهپیمایی “از امام حسین تا آزادی” نمودند.
حکومت مکّار و غاصب چندروزی را به وقت کشی و تعلل پرداخت. به جای “وزیر محترم کشور”، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه یاوه های نامربوطی در مخالفت با درخواست مجوز راهپیمایی بهم بافت و سرداران ریز و درشت سپاه نیز چنان در رجزخوانی و خط و نشان کشیدن مبالغه کردند که سپاه پاسداران ناگزیر اعلام کرد که آنچه این سرداران می گویند نظرات شخصی شان است و دیدگاه رسمی سپاه نیست.
اکثریت جوان جامعه ی ایران، که از یک سو از خفقان و سرکوب وحشیانه در رنج بود و از سوی دیگر با حسرت به نتیجه موفقیت آمیز جنبش های جوانان تونس و مصر در بزیر کشیدن دیکتاتورهایشان می نگریست، فرصت را مغتنم شمرد و به کارزاری آگاهی رسان برای مشارکت هرچه بیشتر مردم در راهپیمایی ۲۵ بهمن پرداخت.
در این میان، چند خبر به هرچه بیشتر درهم و برهم شدن اوضاع افزود. خبر نخست این بود که در نشست شورای امنیت ملی، سپاه پاسداران به تقلید از ارتش مصر، از شرکت در سرکوب مردم سرباز زده و مقرّر گشته که برای این کار از نیروی انتظامی و لباس شخصی ها استفاده شود. خبر دوم این بود که به نیروی انتظامی و لباس شخصی ها دستور داده شده که از برخورد مستقیم با مردم پرهیز و تنها کوشش کنند که آنان را کنترل نمایند. خبر سوم نیز این بود که تارنمای” آفتاب نیوز”، وابسته به هاشمی رفسنجانی، به نقل از واحد مرکزی خبر گزارش داد که وزارت کشور برای راهپیمایی مجوّز صادر کرده است.
این خبرها اگر درست بودند می توانستند امیدوارکننده باشند، اما اقدامات حکومت در روز موعود این امیدها را بر باد داد. نیروهای انتظامی و لباس شخصی با سبعیتی که کمتر از گذشته نبود، به صف کسانی که می خواستند در راهپیمایی مسالمت آمیز شرکت کنند، حمله بردند و صحنه هایی زشت و ناهنجار آفریدند. وزارت کشور نیز خبر منتشر شده در مورد صدور مجوز برای راهپیمایی را تکذیب کرد.
جوانان بیباک و دلاور ایران و در رأس آنان دانشجویانی که در ۲۵ بهمن به میدان آمدند تا صدای خود را به گوش های ناشنوای حاکمان برسانند، یکبار دیگر این نکته را تجربه کردند که حکومت فاسد و غاصب مذهبی، نظامی اصلاح ناپذیر است و برای رساندن صدا به گوشش راهی جز به زیر کشیدنش از برج عاج نیست.
۲۵ بهمن تصادفا، یا با برنامه ریزی قبلی همزمان با حضور عبدالله گل، رییس جمهوری ترکیه، در تهران بود. او که در رأس یک هیئت ۱۳۰ نفره دولتی و ۱۰۰ بازرگان برای دیداری ۴ روزه و عقد قراردادهای چرب و نرم به ایران سفر کرده، سخنانی بر زبان آورد که توجه به آنها شاید می توانست نظام ولایت مطلقه فقیه را از سرنگونی در پرتگاه سقوط بازدارد. عبدالله گل، به شیوه به در گفتن تا دیوار بشنود، گفت:”دولت های منطقه باید خواسته های ملّت هایشان را مورد توجه قرار دهند” و برای آنکه وزن گفته خود را بیشتر کند و برآن تأکید ورزد، افزود:”زمانی که رهبران کشورها به خواسته های ملّتشان توجه نمی کنند، مردم برای به دست آوردن خواسته هایشان وارد عمل می شوند”. در عین تأیید مضمون گفته های آقای عبدالله گل، به نظر می آید که او به دلیل ذوق و شوقش برای امضای قراردادهای پرسود، از شناخت ماهیت واقعی نظام ولایت مطلقه فقیه بازمانده و از مضمون این شعر نغز سعدی شیرازی آگاهی ندارد که:
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از آن به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.