شهروند ۱۱۷۲
برای بعضی از مردم نیاز مفرط به تایید شدن، از نیاز به جبران احساسات شدید بی کفایتی و شرم ناشی می شود. در اینجا قبل از بررسی روش هایی که براساس آن می توانیم نسبت به این نیاز حساسیت کمتری داشته باشیم، درک این مطلب بسیار مهم است که نیاز به تایید شدن، بخش مهمی از ماهیت و طبیعت بشری است. بسیاری از رفتارهای رقابت انگیز ما برای به دست آوردن تایید است. ما بسیاری از کارها را برای به دست آوردن تایید دیگران انجام می دهیم، تا احساس با ارزش بودن کنیم. ما دوست داریم دیگران ما را شایسته و توانا بدانند تا بدین وسیله موقعیت بالایی به دست بیاوریم. هم چنین نیاز داریم وابسته به گروه باشیم یا روابطی با دیگران ایجاد کنیم، و به طور کلی دوست نداریم تحقیر و مطرود بشویم. در واقع، مردم انواع کارهای دیوانه وار را انجام می دهند تا بتوانند تایید دیگران را به دست آورند. این دیگران می توانند دوستان، پدر و مادر و حتی خدا باشد. بنابراین اگر ما نتوانیم با انجام دادن کارهای مختلف تایید دوستان و دیگران را به دست آوریم، زندگی روزمره برایمان بسیار مشکل خواهد بود. ما با به دست آوردن تایید دیگران، موقعیت خودمان را بالا می بریم و در گروه ها و روابطمان احساس مقبول بودن می کنیم. برای بسیاری از افرادی که می خواهند با افرادی غیر از طبقه ی اجتماعی خودشان با اعتقادات مذهبی دیگر، ازدواج کنند، رنج و عذاب جدی وجود دارد و آنها احتمالاً از سوی افراد فامیل و نزدیک خود تایید نمی شوند. بنابراین، پیروی کردن از آداب و رسوم خانوادگی و خویشاوندی یا به طور کلی تبعیت از ارزش های گروه هایی که جزو آن هستیم، می تواند نقش مهمی در ارائه رفتارهای تایید جویانه ی ما داشته باشد. تقریباً تمام افراد بشر از تایید نشدن وحشت دارند، بویژه اگر این تایید نشدن از سوی کسانی باشد که ما برای آنها ارزش قائل هستیم و یا برای ما مهم هستند و یا به طور کلی کسانی که ما به طریقی به آنها متکی هستیم. اگر برای کسی ارزش قائل نباشیم، تایید او برای ما مهم نیست یا چندان ارزشی ندارد، مگر آنکه چنین فردی از اقتدار یا موقعیت خاصی برخوردار باشد، مانند رییس یا مافوق. اگر می بینید همیشه دنبال تایید شدن هستید، برای این موضوع، از خود انتقاد نکنید، زیرا بیشتر انسان ها این گونه هستند. مشکل زمانی ایجاد می شود که بیش از اندازه به این موضوع وابسته باشید، یعنی در صورت عدم تایید از طرف دیگران، احساس شکست و ناکامی کنید و بدون آن همواره خودرا مورد انتقاد قرار دهید. باید سعی کنید تمایل به تایید شدن را در حالت توازن نگهدارید نه به صورت همه یا هیچ.
تایید و خودداوری
متأسفانه اگر ما در حد افراط در جستجوی تایید باشیم، در آن صورت نیاز ما به تایید شدن به دامی وحشتناک تبدیل خواهد شد که در آن اسیر می شویم. وقتی این امر اتفاق می افتد، تنها ترس از طرد شدن یا ترس از نالایق بودن نیست که باعث مشکلات ما می شود، بلکه تمام وجود و احساس ما از خودمان می تواند تحت تاثیر قرار گیرد. ما تایید نشدن و تایید شدن از طرف دیگران را به عنوان قضاوت درباره تمام وجودمان تلقی می کنیم و اگر کارها را طوری انجام بدهیم که تاییدی همراه نداشته باشد یا از ما انتقاد شود، سعی می کنیم از خودمان انتقاد کنیم. اگر گذشته ای مملو از عشق و محبت داشته باشید و همیشه احساس خوب بودن به عنوان یک فرد را در خود شکل داده باشید، در این حالت، با تایید نشدن از سوی دیگران بسیار آسان تر سازش پیدا خواهید کرد، اما حتی اگر از گذشته ی محبت آمیزی برخوردار نباشید، راه های بسیاری وجود دارد که از آن طریق می توانید یاد بگیرید چگونه با تایید نشدن سازش پیدا کنید و نیاز مفرط به تایید شدن را در خود کاهش بدهید. به طور کلی، دانستن این مطلب بسیار مهم است که توجه بیش از حد و قضاوت های دیگران درباره ما چندان مفید نیست. البته این بدان معنی نیست که انتقادهای خاص هرگز ارزش و اعتباری ندارند، بلکه منظور این است که عناوین و برچسب های کلی مانند ضعیف و احمق و تحقیر کردن ها بیشتر توصیف های ظاهری هستند که مردم در گفتگوهای خود به کار می برند، و این چیزی نیست که در مورد شما صدق بکند. گاهی ممکن است صمیمی ترین و عزیزترین کسان ما هم بعضی از کارهایمان را تایید نکنند، یا به چیزهایی که خیلی آنها را دوست داریم و مایل هستیم توجه مخصوصی به آن بشود، بی توجه باشند. این امر می تواند منجر به یأس و ناامیدی ما شود، اما مشکلی جدی به حساب نمی آید، مگر آنکه ما به خودمان یا به افراد مورد علاقه مان حمله کنیم. برخی افراد که نمی توانند به طور دائم تایید دیگران را به دست آورند، احساس پوچی درونی می کنند. خواسته ها و آرزوها و آنچه در یک لحظه ی معین فکر می کنیم عقیده ی بسیار خوبی است، در یک چشم به هم زدن از سوی دیگرانی که عقیده ی ما را قبول نمی کنند یا مهر تایید بر آن نمی زنند، بر باد می رود و نابود می شود. اگر چنین امری در مورد شما صادق است، سعی کنید درباره ی این امکان فکر کنید که می توانید با روشن ساختن ترجیحات و اولویت های خود، به مرور، خود واقعی تان را دریابید. شما باید بیشتر در درون خود به کاوش بپردازید نه در بیرون خود.
خواندن ذهن
وقتی افسرده می شویم، ممکن است نیاز مفرطی به قوت قلب داشته باشیم، چرا که ما بی اندازه نسبت به اینکه دیگران ما را دوست ندارند یا مورد تایید آنها نیستیم، حساس می شویم و در وضعیتی قرار می گیریم که به آن، ذهن خوانی گفته می شود. در چنین شرایطی، نشانه های کوچک تایید نشدن، به صورت تحقیر شدن و طرد شدن های بزرگ تلقی می شوند. به عنوان مثال یکی از دوستان شما با عجله از خیابان رد می شود و به نظر می رسد نمی خواهد با شما صحبت کند. اگر افسرده باشید ممکن است فکر کنید که دوست من واقعاً به من اهمیت نمی دهد و مرا دوست ندارد و این چنین از من فرار می کند. در حالیکه می توانید بگویید به نظر می رسد امروز عجله دارد و احتمالاً فکرش مشغول است. بنابراین، اگر از طرز تلقی یک نفر نسبت به خودتان ناراحت هستید سعی کنید درباره ی شواهد آن فکر کنید و از خودتان بپرسید:
آیا انتقادی که از من شد، واقعاً به منظور تحقیر من بوده است؟ اگر افسرده نبودم چه احساسی درباره آن داشتم؟ آیا من ذهن خوانی می کنم یا فکر می کنم نظر دیگران درباره ی من منفی است؟ آیا من فاصله های کوچک در رابطه را همانند نشانه ی بزرگ درهم شکستن آن فرض می کنم؟ آیا من به روش همه یا هیچ فکر می کنم؟ آیا انتظار دارم دیگران هرگز روز بدی نداشته باشند یا به هیچ وجه بدخلق و زودرنج نباشند؟
احساس تایید شدن بسیار خوب است، ولی شما نمی توانید عزت نفس خود را بر پایه ی آن بنا کنید. سعی کنید هر چه بیشترخود را تشویق کنید، و وقتی کاری انجام می دهید، آن را باور کنید و بدانید توانایی انجام آن را دارید. با خودتان همانطور رفتار کنید که با دوست خود رفتار می کنید. یکی از مشکلات عمده ی نیاز مفرط به تایید شدن این است که می تواند منتهی به احساس کوچک بودن و بی ارزش بودن خود شود. این امرنشان می دهد که فرد نمی تواند روی ابتکارات شخصی خود تکیه کند و همیشه به دنبال کسب اجازه ی دیگران است. به طوری که فرد احساس می کند که باید بداند که آنچه قصد انجام دادن آن را دارد از سوی دیگران تایید می شود یا نه. این نوع احساس کوچک بودن و حقیر بودن، آسیب پذیری ما را در مقابل افسردگی افزایش می دهد، البته موضوع تایید شدن، وقتی به ما برای به دست آوردن یک شغل یا رابطه ی خوب با دیگران کمک کند، می تواند بسیار مهم باشد. با این حال، مشکل اساسی و جدی زمانی پدیدار می شود که اگر نتوانیم تایید مورد نظر خود را به دست آوریم، به قضاوت های منفی درباره ی خودمان می پردازیم.
راضی کردن دیگران ـ توجه به این نکته که آیا در راضی کردن دیگران و به تبع آن جلب تایید آنها، سخت تلاش می کنید یا خیر، می تواند بسیار مفید باشد. اگر چنین باشد، ممکن است شما به فردی زیردست و فاقد احساس هویت شخصی، تبدیل شوید. یکی از معایب بزرگ وابسته بودن کامل به تایید دیگران این است که ممکن است کارهایی را انجام بدهید که واقعاً تمایلی به انجام دادن آنها ندارید و همین امر باعث می شود که در آینده احساس رنجش و ناراحتی کنید. بنابراین به جای اینکه به تایید دیگران اهمیت بدهید سعی کنید بیشتر متکی به خود باشید. البته این بدین معنی نیست که ما خودخواه شویم و اهمیتی به دیگران ندهیم، یا خودخواهانه فقط و فقط و بدون توجه به احساسات دیگران به دنبال خواسته های خودمان برویم، یا دیگران را وادار کنیم برای ارضای نیازهای ما در خدمت ما باشند، بلکه بیشتر بدین معنی است که ما می توانیم با تایید شدن از سوی دیگران خوشحال شویم ، اما نباید در عدم وجود آن آشفته و ناراحت شویم. پژوهش ها نشان می دهند، در افسردگی های ملایم و خفیف، تمایل به خوشحال کردن دیگران افزایش می یابد. ولی در افسردگی های حاد و شدید، فرد درمانده شده و کوچکترین تلاشی در این زمینه از خود نشان نمی دهد. همانطور که ما نیاز به تایید شدن داریم، نیاز به قدردانی و ارزشمند بودن هم داریم. برای برآوردن این نیاز، ما سعی می کنیم مردم را وادار سازیم تا به ما به عنوان فردی با حقوق خاص خود و با موقعیت های اجتماعی خاص و نیز حاکم به سرنوشت خود، احترام بگذارند. رشد و گسترش چنین هویت شخصی مستلزم شیوه ای از زندگی است که دیگران به آن ارج می نهند و انتقادهایی نیز از آن می کنند. مشکل اساسی در این زمینه زمانی پدیدار می شود که در بعضی از موقعیت ها و روابط، احساس می کنیم چون مجبوریم رضایت دیگران را به دست بیاوریم، بیش از اندازه فرمانبردار و مطیع می شویم. در چنین شرایطی ما در درون خودمان احساس ارزش و اعتبار نمی کنیم، بلکه تنها زمانی که در خدمت دیگران هستیم، خود را ارزشمند می پنداریم. بارز ترین نمونه و مثال در این زمینه شکل های مختلف مورد سوء استفاده قرار گرفتن است. کسی که مورد سوءاستفاده قرار می گیرد، احساس می کند هیچ نوع هویت واقعی از خودش ندارد. از دست دادن هویت زمانی اتفاق می افتد که ما بین این تفکر که آیا ما برای خودمان زندگی می کنیم یا برای دیگران، در تضاد و کشمکش باشیم. چنین تضادهایی بیش از آنکه به مشکلاتی در ایجاد توازن بین نیازهای مختلف فرد در یک رابطه مربوط شود، می تواند موضوع همه یا هیچ باشد.
در جوامع امروزی ما دارای انواع مختلفی از روابط هستیم، بعضی از آنها صمیمانه هستند، بعضی دوستانه یا اجتماعی و بعضی هم مربوط به روابطی می شوند که در محل کار داریم. وقتی احساس مطیع بودن در حد بالایی در ما وجود داشته باشد، فکر می کنیم نیازمند تایید و قدردانی کسانی هستیم که به مراتب قوی تر و تواناتر از ما هستند. با این همه فکر نمی کنیم ما بایستی از این افراد قدردانی کنیم و آنها را مورد تایید قرار بدهیم. به عنوان مثال، رئیس یک قسمت ممکن است یاد گرفته باشد که چگونه کارمندان خودرا تشویق کند، اما به ندرت به کارمندان یاد داده شده است که از رئیس قدردانی کنند. تعجب انگیز است که بسیاری از ما فکر می کنیم تایید کردن باید به صورت سلسله مراتب از بالا به پایین باشد نه از پایین به بالا. این امر به این علت است که فکر می کنیم آنهایی که در موقعیت بالاتری از ما قرار دارند، کوچک ترین نیازی به تایید ما ندارند. یعنی آنها به اندازه ی کافی قوی و توانا هستند و تایید ما کوچک ترین ارزشی برای آنها ندارد. ما به قدری خودمان را درگیر به دست آوردن تایید آنها می کنیم و کارهایی را انجام می دهیم تا رضایت آنها را به دست آوریم که فراموش می کنیم چگونه از آنها به علت کارهایی که برای ما انجام می دهند، قدردانی کنیم. مسئله مهمی که نباید از نظر دور بداریم این است که اگرچه ما می توانیم نسبت به عقاید دیگران حساس باشیم، ولی نباید دیدگاه دیگران را درباره خودمان به طور کامل و دربست قبول کنیم و بدون چون و چرا آن را به کار ببریم. امروزه توجه فزاینده ای به مسئله ی آزار در محیط خانواده، مدرسه و محیط کار می شود. قرار گرفتن در معرض حملات افراد دیگر می تواند تا حد زیادی افسردگی زا باشد.
سیاوش جمالفر، روان شناس، عضو جامعه روانکاوی انگلستان