شهروند ۱۱۸۲
۱
از شعر خبری نیست
این کلمات قصد یک خودکشی دست جمعی دارند
بی قاعده از صفحه خارج می شوند
به هیچ فاعلاتن تن تن
تن در نمی دهند
مجبور می شوم آنها را دوباره به صفحه برگردانم
– صفحه جای خوبی برای شماست –
برای چه سر تعظیم فرود…
لابد جییره خوار اجانب شده اید
رقم های درشتی در حسابتان جابجا شده
قلم به مزدان جیره خوار در روزنامه هایشان برایتان مطلب نوشته اند
شبانه
رنگ آبی خلیج را
در دشداشه پیاده کرده اید
دور از چشم فانوس های دریایی
اسم های فراوانی را در نقشه وارونه کرده اید
کشتی های بسیاری را سرگردان …
از شعر خبری نیست
این کلمات قصد یک خودکشی دست جمعی دارند
از این صفحه می زنند بیرون
روی سطح شیب دار میز ایستاده اند
فکر یک خودکشی دست جمعی راحتشان نمی گذارد
———————————————————————————
۲
دارم خودم را مرور می کنم
صبح امروز-پانزدهم مرداد را –
از جلو پیشخوان روزنامه فروشی ها مرور می کنم
به تیتری فکر می کنم
که طناب زمختش را بر گردن کلمات ابتدای این صبح انداخته
به کلمات
به طناب دار
به هر کلمه ای که مرا مجذوب این تیتر کند
حسب وحال این مرد متشاعر
دوباره در ستون سمت چپ صفحه هفتم است
دارم خودم را در جلو پیشخوان مرور می کنم
چشم در چشم با مرد متشاعری که بی محابا چنگ انداخته بر این کلمات
با کلاه گیس ودستانی از آرنج بریده وشلوار جین
درست در سطر اول صفحه هفتم ایستاده است
ستون سمت چپ صفحه هفتم حسب وحال مختتصری از اوست
دارم خودم را مرور می کنم
و مرد متشاعری که …
چنکگ تیز کلمات
روی زبان و بازوانش نشسته
ستون سمت چپ صحفه هفتم و آن کلمات
درست از حلقش بیرون زده
دارد برای مخاطبان عریضه اش استفراغ تعارف می کند
دارم صبح را
دارم پیشخوان روزنامه فروشی ها را
دارم این مرد متشاعر را
مرور می کنم …عبور می کنم
“یداله شهرجو” متولد سال ۱۳۵۳خ، در شهرستان میناب در استان هرمزگان(ایران) سکونت دارد. از وی تاکنون یک مجموعه شعر با عنوان «یک صندلی مقابل دریا» توسط انتشارات «مهرآوش» در سال ۱۳۸۵خ به چاپ رسیده . دو شعر از وی را با هم میخوانیم.
(۱)
جزیره در حاشیه متن
پایت را از این ماجرا بگذار بیرون
بگذار از این دالان هوایی…
حلقه های دود روی موج شکن ها جابهجا شوند
این جزیره که مزرعه نیست
با یک خط فرضی دو نیمش کنی
برایش یک حصار چوبی فرض بگیری
مترسکی برای تنهایی اش
و فکر شخم معدن گلک آرامت نگذارد
آقا!
اینجا یک جزیره متروکه در حاشیه یک متن کهنه است
سربازانی از حمام لطفعلی خان
سالهاست از معدن گلک
کلمه استخراج میکنند
صبح روز بعد
کلمهها
میافتند بر زبانها
جاشوان – البته با کمی بیرحمی –
آنها را طعمه قلاب خود میگذارند
و دختران جزیره
به فکر استفاده قومی از این کلماتند
اینجا مزرعه نیست آقا
باید از این جزیره دست بردارید
بگذارید کلمات
سر زبانها باشد
پایت را از این ماجرا بگذار بیرون
بگذار از این دالان هوایی…
حلقه های دود روی موج شکن ها جابهجا شوند
این جزیره که مزرعه نیست
با یک خط فرضی دو نیمش کنی
برایش یک حصار چوبی فرض بگیری
مترسکی برای تنهایی اش
و فکر شخم معدن گلک آرامت نگذارد
آقا!
اینجا یک جزیره متروکه در حاشیه یک متن کهنه است
سربازانی از حمام لطفعلی خان
سالهاست از معدن گلک
کلمه استخراج میکنند
صبح روز بعد
کلمهها
میافتند بر زبانها
جاشوان – البته با کمی بیرحمی –
آنها را طعمه قلاب خود میگذارند
و دختران جزیره
به فکر استفاده قومی از این کلماتند
اینجا مزرعه نیست آقا
باید از این جزیره دست بردارید
بگذارید کلمات
سر زبانها باشد
(۲)
خلیج فارس
خلیج فارس
عذر این گربه سیاه
که پاهایش را مچاله کرده روی تنت بپذیر
چشم بر این نقشه دوخته
سلام ساعت خوب جغرافیا!
که پاهایش را مچاله کرده روی تنت بپذیر
چشم بر این نقشه دوخته
سلام ساعت خوب جغرافیا!
*****
چشم به آب می زنم
در رقص عود بندری
دشداشه تنت کردهاند
سفید ایستادهای
به نقشه زل میزنی
به چشم سیاه گربه
به عصا و کتاب
به ساعت خوب جغرافیا
گربه بر این دشداشه چنگ میزند
از این روزها دور نمیروی
در نقشه خوب افتادهای
گربه پاهایش را مچاله کرده روی تنت
از گودی چشمت ظرف آبی بر میدارد