گویا نه تنها من، که خیلی ها باید به چشم پزشک مراجعه کنند و عینک بزنند. انصافا هم مگر یک جفت چشم چند سال کار می کند؟
همین مسئولان صدا و سیما و رئیس جمهور عزیز خودمان هم به گمان من باید برای چشمهایشان فکری بکنند. اینجوری که نمی شود. طفلک ها هیچکدام تابلوی به آن بزرگی را که رویش نوشته است:
مجلس التعاون الخلیج العربیه را ندیدند وگرنه در خبرهایشان اعلام نمی کردند آقای رئیس جمهور، درشورای همکاری خلیج فارس! شرکت کردند.
خود آقای رئیس جمهورکه اگر عینک داشت و چشمش تابلوی بالای سرش را دیده بود، نه تنها به عنوان اعتراض بلافاصله جلسه را ترک می کرد، بلکه دیگراسم هیچکدام از حکام عرب را هم نمی برد.
مگر اینکه تصورکنیم تمام این حضرات، عربی شان آنقدر ضعیف است که تصورکرده اند (خلیج العربیه) یعنی خلیج فارس!
به دنبال فیلم هائی که از این شورا در تلویزیون ها به نمایش درآمد، تعدادی از نویسندگان، روزنامه نگاران، مجریان تلویزیون و سایت های خبری، به شرکت آقای احمدی نژاد در این شورا اعتراض کردند و گفتند شرکت ایشان در چنین مجمعی، مهر تائید زدن بر تغییر نام خلیج فارس است بخصوص که یک روز قبل از برگزاری این جلسه، آقایان عرب ها دوباره محبت کرده و ادعا کرده بودند که جزایر تنب کوچک و بزرگ و متوسط ارث پدری ماست!
من اعتراضات بی موردی را که به رئیس جمهورمان شده است، قویا رد می کنم، چون مطمئن هستم شرکت ایشان در این شورا نه به خاطر بی توجهی و سایر تهمت هائی است که به ایشان می زنند، بلکه به خاطر ضعف بینائی و احتمالا حواس پرتی پیش آمده است. مشکلی که منهم دچارش هستم و هفته پیش نزدیک بود برای صدمین بار، کار دست خودم بدهم.
با خانمم رفته بودیم به یکی ازفروشگاههای بزرگ، او طبق معمول، از خرید دل نمی کند و از این قسمت به آن قسمت و از این طبقه به آن طبقه می رفت و من که حوصله ام سررفته بود، به علت ضعف بینائی و حواس پرتی، رفتم زیر بغل دختر دکولته پوش بسیار زیبائی را که اتفاقا بیست سال هم از همسرم جوان تر بود، گرفتم وگفتم بریم دیگه عزیزم، بسه!
خدا پدر دخترک را بیامرزد که محکم خوابوند توی گوشم، وگرنه خانمم تصور می کرد من و آن دخترخانم آشنائی قبلی داشته ایم و قبول نمی کرد که چشمهایم ضعیف است وحواسم پرت است!
بگذریم که تا رسیدن به منزل، کلی بگومگو داشتیم و خانمم می گفت چرا یک دفعه نمی روی زیربغل یک پیرزن لق لقو را بگیری و بگوئی عزیزم بیا بریم؟ و من استدلال می کردم که:
به دلیل همین حواس پرتی دیگه!
بدبختی اینجاست که سران کشورهای عربی هم حواس پرتی دارند وگرنه اینقدر عقل شان می رسید که وقتی رئیس جمهور ایران را برای شرکت در چنین جلسه ای دعوت می کنند، حداقل صندلی ایشان را درست زیر آن تابلو قرار ندهند . مگر اینکه بگوئیم با زیرکی و شیطنت اینکار را کرده اند که مردم دنیا ببینند آقای احمدی نژاد کجا نشسته اند و در چه جلسه ای شرکت کرده اند و به حساب خودشان، یواش یواش اسم خلیج عربی را جا بیندازند.
اگر این فرضیه درست باشد، عرب ها پیش خودشان حساب کرده اند که مگر ما با این قد و بالا و هیکل های رستم صولت، چه چیزمان کمتر از پوتین لاغر و رنگ و رو پریده است که شوخی شوخی قسمت اعظم سهم ایران در بحرخزر را بالا کشید؟!
البته تعدادی از رسانه ها از جمله روزنامه الحیات، گزارش کرده اند که کسی آقای احمدی نژاد را دعوت نکرده بود بلکه ایشان خودشان تقاضای شرکت دراین جلسه پرافتخار را کرده بودند.
اینکه شرکت دراین جلسه بحث آفرین با دعوت آنها یا تقاضای رئیس جمهور ما صورت گرفته باشد، اهمیتی ندارد، مهم این است که روشن شد، دعوا بر سر لحاف ملا بوده است.
آقای توکلی، رئیس مرکز پژوهش های مجلس نیز در نامه ای که به آقای احمدی نژاد نوشته اند و سایت پیک نت خبر آن را گزارش کرده است، از اینکه در بیانیه پایانی شورا که با حضور رئیس جمهورمان تصویب شده، تمامیت ارضی ایران زیر سئوال رفته، به ایشان اعتراض کرده اند.
شرکت کنندگان در این بیانیه تصویب کرده اند که ایران یا باید این سه تا جزیره ناقابل را به زبان خوش پس بدهد، یا مدعیان کار را به شکایت در دادگاه های صالحه و اوقات تلخی می کشانند و می گویند قهرقهر تا روز قیامت!
ازدواج مجدد اجازه نمی خواهد!
من که بالاخره نفهمیدم کسی که می خواهد یک زن دیگر بگیرد، باید قضیه را به خانم اولش بگوید و از او اجازه بگیرد یا نه؟
اگر گفت و کار به اخم و تخم و اوقات تلخی و قهر و تهر کشید چی؟ مسئولیت بداخمی های خانم و غرولندهایش با کیست؟
قانونی که دولت به مجلس برده و قرار است انشاءاله تصویب شود، می گوید احتیاجی به گفتن و اجازه گرفتن ندارد. مرد گنده که بچه نیست که بخواهد برای هر کارکوچکی که می کند، اجازه بگیرد.
من این قانون را نخوانده می پذیرم و از آن حمایت می کنم چون تصور می کنم در آن بر این اساس استدلال شده که مثلا اگر مردی کت و شلوارش قدیمی و کهنه شد، حق ندارد کت و شلوار جدید بخرد؟ و آیا آدم باید برای خرید کت و شلوار جدید، از زنش اجازه بگیرد؟!
کافی است که آدم پول داشته باشد، برود سراغ تولید کننده، قیمت را بپرسد، چند تا عیب روی کت و شلواره بگذارد، کمی چانه بزند و تخفیفی بگیرد، بعد دست کت و شلوار جدید را بگیرد و به سلامتی بیاورد به منزل!
به نوشته ایران نیوز، متاسفانه آیت اله العظمی صانعی، اخیرا خلاف این را استدلال کرده و گفته اند که گرفتن زن جدید بدون اجازه همسر قبلی حرام و گناه و از نظرشرعی جرم است.
من نمی فهمم کجای این کار جرم است؟ آیا جناب آیت اله، فکرمرد های ثروتمند را هم کرده اند؟
آقازاده هائی که میلیارد میلیارد درآمد دارند، این پول را چکارش کنند؟ چند تا خانه و قصر می شود خرید؟ گیرم که یکی درتهران خریدی، یکی درکیش، یکی در دبی و یکی در کانادا، بعدش چی؟ تازه نباید درهرکدام ازاین خانه ها یک زن حضور داشته باشد که یک استکان چائی جلوی آدم بگذارد؟ آیا این انسانی است که مرد فقط یک زن داشته باشد وآن طفل معصوم را از اینور دنیا به آنور دنیا بکشاند که برایش چائی درست کند؟ در دبی یا کیش یا کانادا قحطی زن است که آدم زن خودش را به زحمت بییندازد، عذاب بدهد، به نیش بکشد و از اینور دنیا به آنور دنیا ببرد؟ پس احترام به حق آسایش و استراحت زن چه می شود؟!
چقدر می شود توی بانک ها اسکناس روی هم گذاشت؟ نمی پوسد، بو نمی گیرد؟ و تازه مگر نمی گویند: برای نهادن چه سنگ و چه زر؟
چند تا چلوکباب سلطانی می شود در روز خورد؟ ده تا بیشتر بخوری که می ترکی!
آقا زاده ای را که مثال زدم، گناه کرده که درآمدش زیاد است؟ همه باید مثل معلم ها و کارگرها و کارمند ها بدبخت و درمانده باشند، تا آدم خوبی به حساب بیایند؟
اگر یک مرد ثروتمند بخواهد چهار پنج تا زن کم درآمد که در عمرشان رنگ پوند و دلار را ندیده اند بگیرد و زیر پایشان را با اسکناس ایرانی و فرنگی فرش کند، کار زشتی کرده است؟ این خلاف شرع است؟
فتحعلیشاه که آنهمه زن گرفت، یک جنایتکار بود یا یک مددکار اجتماعی که هدفش خدمت به دختران و زنان جوان بود؟
و اگر آدم رفت به همسرش گفت عزیزم، پولهای من دارد توی بانک می گندد، اجازه می دهی بروم یک زن دیگر بگیرم و او را هم مثل تو و اون یکی ها خوشبخت کنم اما خانمش بی توجه به رعایت حقوق همنوعان خودش! گفت نه، آیا یک مشکل اجتماعی و خانوادگی ایجاد نمی شود؟
بعدش باید چکارکرد و مسئله را چگونه باید رفع و رجوع کرد؟ آیا اجازه خواستن از همسر قبلی و طرح این قضیه بی مورد و درد سرآفرین، مصداق همان ضرب المثلی نیست که می گویند یک دیوانه سنگی توی چاه می اندازد که صد تا عاقل نمی توانند بیرون بیاورند؟!
به نظر من یک مرد فهمیده و متمدن، چند روز پس از ازدواج مجددش، باید چند تا شاخه گل بخرد، دست زن جدیدش را بگیرد، خرم و خندان و مثل بچه آدم ببرد به خانه و بگوید عزیزم اجازه بده همسر جدیدم را معرفی کنم!
این مدرن تر، محترمانه تر، وآبرومندانه تر نیست؟
زن های قبلی هم وقتی ببینند حاج آقایشان اینقدر مبادی آداب، اینقدر صمیمی و تا این حد به فکر کمک به همنوعان آنهاست، یقینا تن به قضا می دهند، قبول می کنند که خواست خدا این بوده! و صدایشان درنمی آید در نتیجه نه مسئله ای ایجاد می شود که آیت اله صانعی بخواهند در موردش فتوا صادرکنند و نه آب ازآب تکان می خورد!
مردم عجیب وغریب…
عجیب مردمی هستند این ونزوئلائی ها. چاوز مادرمرده آن همه برایشان وعظ و سخنرانی کرد، هزارجور وعده و وعید داد، صد جور پلیتیک زد، به او رای ندادند که ندادند.
طفلک با آن هیکل سینمائی اش، با آن کت و شلوار اتوکشیده و آن کراوات قرمز و دخترکش اش، گفت ساعت کارها را دوساعت کم می کنم، قول داد که تحصیلات را مجانی کند، گفت پول نفت ایران را می آورم سرسفره شما، حتی گفت به کلاغ ها می گویم قارقار نکنند و مزاحم خواب و آسایش شما مردم نشوند، فایده ای نکرد که نکرد.
بیچاره حتی قبول کرد که فداکاری کند و ۵۰ سال دیگر وتا ۹۵ سالگی بار سنگین ریاست جمهوری را بردوش بکشد، بازهم مردم ونزوئلا زیر بار نرفتند وگفتند: برو این دام بر مرغ دگرنه…
واقعا که بعضی ازملت ها عجیب و غریب اند. اینهمه وعده را روی سنگ می گذاشتی آب می شد و به گوش مرده می خواندی ازجا می پرید و می گفت سلام علیکم.
اگرچاوز نصف این وعده ها را به ما داده بود، مثل آب خوردن با رئیس جمهورخودمان عوضش می کردیم!
طرحی برای صلح دائمی درجهان
از شما چه پنهان، گزارش ۱۶ سازمان جاسوسی آمریکا گرچه به ظاهر خطر جنگ را کم کرده، اما همه چیز را هم قاطی پاطی کرده است.
به دنبال انتشار این گزارش، من به این فکر افتادم که یک فکر اصولی برای دنیا بکنم، نمی شود دنیا را همین طور به امان خدا رها کرد که!
بدون آنکه قصد خودنمائی داشته باشم می خواهم به اطلاعتان برسانم که برای از میان رفتن جنگ درجهان ، طرحی تهیه کرده ام که نظیر ندارد.
لطف این طرح در این است که به مسائل فقط از یک دید نگاه نشده و همه جوانب در نظرگرفته شده .
می دانید که جنگ ها را سازندگان اسلحه که قدرت های بزرگ اقتصادی جهان هستند راه می اندازند؟ اما آیا فکر کرده اید که اگر زبانم لال، جنگ از میان برود، کارخانه های اسلحه سازی تعطیل می شوند و میلیون ها کارمند و کارگر بیکار می شوند؟ و فکر کرده اید در آن صورت چه بلائی به سرمیلیاردها دلار سرمایه اسلحه فروش مادرمرده ای می آید که ثروتش را با خون دل به دست آورده است؟ (گیرم که با خون دل سایرین!)
من برای برقراری یک صلح دائم ، فکر اسلحه فروش ها را هم کرده ام:
تصور می کنم هیچ کس در دنیا، دلش نمی خواهد بمب و موشک روی سرش بیفتد (حتی خود جنابعالی؟!) اگر اینطور است بنابر این باید کمی فداکاری کنیم و قبل از آنکه به فکر زن و بچه خودمان باشیم، به فکر زن و بچه اسلحه سازها و اسلحه فروش ها باشیم!
به این شکل که باید همگی وکالت بدهیم تا آخر دنیا، قسمت اعظم حقوقی را که بابتش جان می کنیم، به عنوان “هزینه زنده ماندن” از حساب ما کسر و به حساب اسلحه فروش ها واریز شود تا آنها بدون آنکه جنگی به راه بیندازند، هزینه هایشان را جور کنند، حقوق کارکنانشان را پرداخت نمایند و صنارسه شاهی نیز بابت سود سرمایه و آن همه زحمتی که می کشند، برداشت کنند. بعد اگر چیزی ته حسابمان ماند، نان و پنیری برای خودمان و زن و بچه مان بخریم.
حتما می پرسید مگر دنیا چقدر جا برای انبارکردن اسلحه دارد؟ اگر اسلحه هائی را که ساخته اند روی سر مردم نریزند و مصرف نکنند، پس با آنها چه کنند؟
عرض کردم که فکر همه چیز را کرده ام! اسلحه های قدیمی را میتوان اوراق کرد و جدیدترش را ساخت. موشک ام یک را می شود تبدیل کرد به موشک ام دو و موشک ام دو را به ام سه .
به این ترتیب همیشه کارگران مشغول کارخواهند بود و ضمنا همیشه مدرن ترین اسلحه ها مثل شمشیر داموکلوس بالای سرمردم آویخته و حاضر و آماده خواهد بود تا خدای ناکرده کسی فکر دبه کردن به سرش نزند و هوس نکند ماهیانه ای را که از حسابش کسرمی کنند، نپردازد!