شهروند ۱۱۷۶
شنبه از نیمه های روز گذشته بود و بنابه عادت هفتگی، به سایت گردی پرداخته بودم، و در خبرها غوطه ور بودم که یک خبر بسیار کوتاه در “ایسنا” توجه ام را جلب کرد. نوشته بود: “اسماعیل داورفر” درگذشت. لحظه ای مکث کردم و بعد دوباره فکر کردم ـ “داور درگذشت” ـ عجیب نبود، به هر حال همه در یک روز یا شبی درمی گذرند، ولی یادها و خاطره هایشان که درنمی گذرند. در یادها می مانند. اسماعیل داورفر که بیش از ۵۰ سال در تئاتر و سینما و تلویزیون فعالیت داشت از تئاترهای صحنه ای با گروههای مروارید، پاسارگاد و گروه هنر ملی آغاز کرد و سپس به تئاترهای پخش زنده از کانال ۳ (ثابت) و بعد هم در فیلم و سریال دست درازی کرد و پاگیر شد.
اسماعیل داورفر مدتها بود که در سکوت قرار داشت و شاید بتوان گفت که رفته بود. او که در سال ۱۳۳۹ به استخدام اداره هنرهای زیبا درآمد، در سال ۱۳۵۹ (یک سال بعد از انقلاب) از اداره تئاتر با ۲۰ سال سابقه استخدامی اجبارا بازنشسته شد و جالب است که در این سالها هیچ بزرگداشتی و یا حداقل سپاسی از ۵۰ سال زحمات او در ایران نشده است. آنهم در رژیمی که هر روز، چپ و راست بزرگداشت، نکوداشت، سمینار و همایش و . . . برگزار می شود ولی نه در مورد همه، بلکه در مورد کسانی که بتوانند برد تبلیغاتی داشته باشند. مثل آقای بازیگر (انتظامی) که از تولد تا سالگرد ازدواج و سالگرد ساخت فیلم هایش جشن می گیرند. . . .
اسماعیل داورفر را من از طریق صحنه و تلویزیون می شناختم، ولی آشنایی نزدیک من با او به سالهای ۱۳۵۴ به بعد مربوط می شود که در “اداره برنامه تئاتر” افتخار همکاری داشتم، ولی آشنایی کاری مربوط می شود به سال ۱۳۶۰ که برای سریال “بازم مدرسه ام دیر شد” وقتی به سراغ “داورفر” رفتم، تازه تن به بازنشستگی اجباری داده بود و حیران بود، بعد از خواندن متن وقتی بهش پیشنهاد نقش پدر (اکبر عبدی ناشناخته) را دادم، گفت: “ممکنه نگذارند.” من که داور را می شناختم، پرسیدم چرا؟ گفت: “چندین بار بهم گیر داده اند، بخصوص در مورد نقش دوستعلی خان (سریال دایی جان ناپلئون) و می ترسم که اجازه بازی ندهند. گفتم: من سعی خواهم کرد که اسم ترا زمانی به تلویزیون بدهم، که فرصت زیادی برای تصمیم گیری و تغییر بازیگر نباشد.* حالا اگر این مسئله حل شود، تو مشکل دیگری نداری؟ گفت: چرا؟ برام مهمه که نقش مقابلم را کی بازی می کنه؟ گفتم اگر مشکلی پیش نیاید، خانم “مهین شهابی”هستند. بعد از مهیا شدن همه امکانات، وجود “داورفر” در سر صحنه یک انرژی بسیار قوی و مثبت بود و او برخلاف اکبر عبدی (که هنوز هم عادت به حفظ کردن ندارد) سریع دیالوگ ها را حفظ می شد و در سر صحنه برای فی البداهه گویی کمک بازیگران مقابلش بود. سریع ترین پلان ها و سکانس ها با یک برداشت، همیشه از آنِ این سه بازیگر بود. (اسماعیل داورفر، اکبر عبدی، مهین شهابی) جالب بود که بعد از ۱۰ ـ۱۲ ساعت کار کردن، داورفر و عبدی فضایی به وجود می آوردند که اکیپ و همکاران فنی حاضر به تعطیلی کار نبودند و اگر این سریال ۵۰ قسمت هم بود، در آن زمان کم قابل ساختن بود.
“اسماعیل داورفر” از فارغ التحصیلان دوره سوم هنرستان هنرپیشگی بود و کار بازیگری را در “اداره هنرهای زیبا” که بعدها به “اداره برنامه تئاتر” تغییر نام داد، در کنار جعفر والی، رکن الدین خسروی، عباس جوانمرد، جمشید مشایخی، فخری خوروش، فرزانه تاییدی، مهین شهابی، علی نصیریان، عزت الله انتظامی، حسین کسبیان، جمشید لایق و . . . آغاز کرد. او در حین کار در “اداره تئاتر” توانست از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شود و در ضمن دیپلم بازیگری را از مدرسه تئاتر کالیفرنیا و مدرسه الیزابت مالووی نیز کسب کرد. اسماعیل داورفر ۵۰ و اندی سالی که در زمینه بازیگری کار می کرد در نمایشهای: محلل (نوشته صادق هدایت) در کنار عباس جوانمرد همراه با گروه هنر ملی بود و در افول، صیادان (اکبر رادی)، اشباح (ایبسن)، کرگدن (یونسکو ـ سمندریان)، مرغ دریایی (چخوف)، سیاه زنگی، مرد فرنگی (پرویز کاردان)، جعفرخان از فرنگ برگشته (حسن مقدم)، مردی که مرده بود و خود نمی دانست (پرویز صیاد)، اسب سفید (رکن الدین خسروی)، حسن کچل (علی حاتمی)، بنگاه تئاترال (علی نصیریان)، بازرس (گوگول ـ انتظامی)، چشم اندازی از پل و . . . بازیهای به یاد ماندنی از خود بر جای گذاشت.
اسماعیل داورفر کار با دوربین سینما را در سال ۱۳۴۸ با داریوش مهرجویی و فیلم “گاو” آغاز کرد و سپس بازی زیبا ولی کوتاهی در آقای “هالو” داشت و سومین تجربه سینمایی خود را در پیش از انقلاب با ناصر تقوایی در فیلم “صادق کرده” کسب کرد. و پس از انقلاب در فیلم های: غبارنشین، تاتوره، لنگرگاه، زیر بام شهر، آقای بخشدار، عیالوار، مهریه بی بی، تحفه هند، تعطیلات تابستانی و روزهای خوب زندگی و . . . حضور پررنگی داشت.
اما درخشش “داورفر” در میان مردم چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن بازی در سریال جاودانه دایی جان ناپلئون (نوشته ایرج پزشکزاد به کارگردانی ناصر تقوایی) در نقش دوستعلی خان بود که هنوز هم بعد از گذشت ۳۰ سال از انقلاب، از طریق نوارهای ویدیو و دی وی دی، نسل های جدید هم این سریال و هم بازیگرانش را می شناسند. داورفر پیش از سریال دایی جان ناپلئون در دلیران تنگستان (همایون شهنواز) و خسرو میرزای دوم (نوشته: شاملو ـ کارگردان: نصرت کریمی) بازی کرده بود و ادامه کار سریالی اش در بعد از انقلاب در کارهای زیر بود:
بازم مدرسه ام دیر شد، آینه، آژانس دوستی، آرایشگاه زیبا، آقای دلار و . . .
بخشی از ۵۰ سال فعالیت مداوم داورفر در کار بازیگری را توانستم نام ببرم. به هر حال “داورفر” هم رفت، مثل همه که باید بروند . . .
اسماعیل داورفر به گواهی دوستان بیرون از صحنه و در محافل خصوصی بسیار شیرین تر و شوخ طبع تر بود و همیشه داستانهایی که نمی شد فهمید واقعی است و یا ساخته خیال او، تعریف می کرد. به یاد دارم که حدود ۳۵ ـ ۳۶ سال پیش تعریف می کرد زمانی که در آمریکا بود به خاطر اینکه بتواند هزینه مدرسه اش را تامین کند، مجبور بود کارهای مختلف بکند. او دو نمونه اش را این گونه بیان می کرد: تازه در مدرسه بازیگری مشغول شده بودم و زبان هم درست و حسابی نمی دانستم، پس باید کارهایی پیدا می کردم که احتیاج به زبان نداشته باشد. یکی از کارها، آگهی بازیگری بود که نوشته بود، نیازمند به زبان نیست وقتی که مراجعه کردم، دیدم باید نقش گوریل، و یا شیطان را در “تونل وحشتِ” “شهر بازی” بازی کنم و یک روز که قطار دیر رسید، مشغول سیگار کشیدن بودم که قطار سوت زنان آمد و من که هول شده بودم، بدون کلاه و ماسک ـ نقش گوریل را بازی کردم و همه به جای اینکه بترسند از خنده روده بر شدند و همان روز اخراج شدم. کار دومم استخدام در کارخانه کمپوت سازی بود که باید پشت ماشین ریل در کنار کسی که ظرفهای کمپوت را می گذاشت، می ایستادم و من هم آلوهای پخته را ده تا ده تا در ظرفها می ریختم، ولی زمانی که سرعت ماشین زیاد می شد، مجبور می شدم که آلوهای اضافی را در دهانم بیاندازم که سرپرست کارگاه متوجه نشود و به خاطر همین موضوع از روز دوم کار دچار “اسهال” شدم و در آن چند صباحی که در آن کارخانه بودم، به خاطر “اسهال” شدید از کار برکنار شدم.
“اسماعیل داورفر” هم رفت و یا رفته بود!
* همین مورد هم درباره زنده یاد “فرهنگ مهرآسا” در سال ۱۳۶۲ اتفاق افتاد، زیرا او هم به خاطر بازی در سریال “اورنگ و مهرنگ” در پیش از انقلاب ممنوع الچهره بود، ولی اجازه داشت صدایش از رادیو پخش شود. من هم برای سریال نوروزی “بهارک و مبارک” از همان شیوه بالا برای به بازی گرفتن او استفاده کردم و پاسخ هم داد. یادشان بخیر.