جذابیتى که دنى بویل براى من دارد نه ‌به‌ خاطر فیلم‌هایى است که از او دیده‌ام بلکه بیشتر مدیون فیلمى از او است که ندیده‌امش‏! قطار بازی دومین فیلم بویل …

شماره ۱۲۱۲ ـ پنجشنبه  ۱۵ ژانویه ۲۰۰۹


 

بى‌سر و پاى میلیونر

Slumdog Millionaire

دنى بویل، انگلیس‏، ۲۰۰۸


 

جذابیتى که دنى بویل براى من دارد نه ‌به‌ خاطر فیلم‌هایى است که از او دیده‌ام بلکه بیشتر مدیون فیلمى از او است که ندیده‌امش‏! «قطار بازى» Trainspotting,1996)) دومین فیلم بویل و مشهورترین ساخته او تا پیش‏ از این است. چندبار تلاش‏ من براى دیدن این فیلم هنوز به نتیجه نرسیده و هیچ‌وقت نتوانسته‌ام از صحنه‌اى که کاراکتر فیلم، که معتاد به هرویین است، در سفر خلسه‌اى‌اش‏ در مستراح شیرجه مى‌زند و در میان شاش‏ و گه غوطه ‌مى‌خورد، پیشتر بروم. با این حال «قطار بازى» فیلم ماندنى‌اى است که هنوز بعد از دوازده سالى که از ساخته شدنش‏ مى‌گذرد در رده ده فیلم برتر تاریخ سینماى انگلیس‏ قرار دارد. فیلم به فرهنگ حاشیه‌نشینان جامعه ایرلند در اوایل دهه نود نگاه مى‌کند و در قالب زندگى چند معتاد به هرویین در عین حال به مسئله فقر و تضادهاى فرهنگى و طبقاتى موجود در این جامعه مى‌پردازد.

 

بویل با «قطار بازى» و فیلم‌هاى دیگرى که بعد از آن ساخت گرایش‏ فکرى‌اش‏ به طرح مسائل اجتماعى در چارچوب‌هاى نامتعارف را نشان داد. اگر دو فیلم ضعیفى که در هالیوود ساخت را بر او ببخشاییم باقى کارنامه‌اش‏ بسیار درخشان است و او را در کنار فیلمسازان معتبر دیگرى مثل کن لوچ و مایکل وینترباتوم در رده تاثیرگذارترین سینماگران زنده بریتانیا مى‌نشاند.


 

بعد از «قطار بازى» مهمترین ساخته ی او تاکنون همین فیلم آخرش‏ «بى سر و پاى میلیونر» است که بیش‏ از بیست جایزه سینمایى مختلف را به خود اختصاص‏ داده و بى‌تردید یکى از نامزدهاى اصلى اسکار امسال خواهد شد. در حلقه منتقدان سینمایى هم این فیلم با استقبال کم‌نظیرى روبرو شده است و دست کم تا آنجا که من فرصت خواندن پیدا کرده‌ام همه از آن به ‌عنوان یکى از بهترین فیلم‌هاى سال ۲۰۰۸ یاد کرده‌اند. به‌نظر من مهمترین عامل موفقیت بویل در این فیلم دقت و صداقتش‏ در نشان دادن چهره‌اى از هند است که پیش‏ از این هیچ کس‏ دیگر در ارائه‌اش‏ موفق نبوده است.


 

«بى سر و پاى میلیونر» داستان جمال مالک، جوان ۱۸ ساله فقیرى است که در نسخه هندى شوى مشهور تلویزیونى «مى‌خواهید میلیونر شوید؟» شرکت مى‌کند و موفق مى‌شود همه سئوال‌ها را درست جواب دهد و برنده جایزه بیست میلیون روپیه‌اى این مسابقه شود و در عین حال به یک قهرمان ملى هند تبدیل شود. جمال در حلبى‌آبادهاى اطراف مومباى (بمبئى) بزرگ شده است و چاى گردانى در یک شرکت بازاریابى تلفنى نه‌تنها مهم‌ترین که شریف‌ترین شغلى بوده که تاکنون داشته. موفقیت او در جواب دادن به سئوال‌ها شک مجرى برنامه را برمى‌انگیزد. او نمى‌تواند باور کند که ولگرد بى‌سوادى مثل جمال بتواند سئوال‌هایى را جواب بدهد که به ‌قول او «استادان دانشگاه و قاضى‌هاى تحصیل‌کرده هم از پسش‏ برنمى‌آیند». این است که او جمال را از طریق روابط شخصى‌اش‏ در اختیار پلیس‏ مى‌گذارد تا با شکنجه ازش‏ در بیاورند که چگونه تقلب کرده است. در جریان همین شکنجه‌ها و بازجویى‌هاست که معلوم مى‌شود جمال جواب سئوال‌ها را نه با از بر کردن کتاب‌هاى راهنماى این مسابقه و نه با تقلب بلکه در جریان زندگى روزمره‌ فراگرفته است. همین بازجویى‌هاى خشونت‌بار پلیس‏ براى ما فرصتى است تا در قالب فلاش‏بک به گذشته جمال سفر کنیم و داستان زندگى او را از کودکى تا امروز مرور کنیدنی بویل کارگردان بی سروپای میلیونرم. فیلم با همین شکنجه‌ها آغاز مى‌شود و با ریتمى تند بین شوى تلویزیونى، اتاق بازجویى پلیس‏، و گذشته جمال به رفت و آمد مى‌پردازد.


 

جمال و برادرش‏ سلیم، زمانى که تنها پنج شش‏ سال دارند، در یورشى که هندوها به مسلمان‌ها مى‌برند مادرشان ـ که تنها سرپرست‌شان است ـ را از دست مى‌دهند، اما موفق مى‌شوند همراه با لاتیکا، دختر کوچکى که او هم در این یورش‏ یتیم شده است، فرار کنند. از آن پس‏، زندگى این سه، که خودشان را سه تفنگدار مى‌نامند، از طریق دله دزدى و آشغال‌گردى و گدایى مى‌گذرد. سلیم، برادر بزرگتر، که پسر تندخویى است و سر نترسى دارد از دار و دسته‌هاى آدمکش‏ و خلاف‌کار سر در مى‌آورد. جمال، برعکس‏، نهایتا از دله دزدى دست مى‌کشد و شغل کم‌خطر و البته کم‌درآمد چاى‌گردانى را انتخاب مى‌کند. اما آن‌چه هیچ‌گاه در جمال عوض‏ نمى‌شود عشقش‏ به لاتیکا است که همان روزهاى کودکى گمش‏ کرده و حالا او را در حالى پیدا کرده که در همان دار و دسته‌اى که سلیم را به‌کار گرفته‌اند وظیفه هم‌خوابگى با سرکرده خلاف‌کارها را به عهده دارد.


 

فیلمنامه زیبایى که سایمون بوفوى براى فیلم نوشته از جذابیت شوى تلویزیونى تنها به عنوان ابزارى استفاده مى‌برد که راه ما را به عمق جامعه مدرن هند باز مى‌کند. جامعه عجیبى که از یک سو از شکوفایى اقتصادى دهه اخیر استفاده برده تا طبقه متوسط را گسترش‏ دهد و به مجموعه‌اى از تحصیل‌کرده‌ترین متخصصان دنیا از کامپیوتر بگیر تا پزشکى و علوم فضایى دست پیدا کند، و از طرف دیگر یکى از غیرانسانى‌ترین اشکال امروزین فقر را در جامعه خود پذیرا شود. سایمون بوفوى با تردستى غریبى که از یک غیرهندى بعید به‌نظر مى‌رسد موفق مى‌شود این دو روى متضاد جامعه مدرن هند را نشان‌مان دهد. بوفوى یکى از تواناترین فیلمنامه‌نویسان امروز دنیا است که با «لخت مادرزاد»(The Full Monty,1997)   ، که با آن نامزد اسکار شد، نشان داد که به آسانى قادر است توجه و اعتماد تماشاچى را تا آخرین لحظه فیلم با خود داشته باشد. بعدتر در یاسمین Yasmin,2004)) این توانایى را در ارائه تصویرى زنده از جامعه هندوپاکستانى مسلمان انگلیس‏ هم به اثبات رساند. شاید همین فیلمنامه اخیر بود که بویل را متقاعد کرد که تنها بوفوى است که مى‌تواند از پس‏ نوشتن فیلمنامه پیچیده‌اى مثل «بى سر و پاى میلیونر» برآید. فیلمنامه بوفوى بیش‏ از آن‌که به داستان «پرسش‏ و پاسخ» (Q&A) از ویکاس‏ سواروپ  ـ که فیلم بر اساس‏ آن ساخته شده است  ـ وفادار باشد نسخه مدرنى است از نوشته‌هاى چارلز دیکنز و به‌همان اندازه موفق در نقد بى‌عدالتى‌هاى اجتماعى و فقر.


 


 


 


 

ظاهر فیلم را که نگاه کنید داستان پرکشش‏ و پرحادثه‌اى است که با تدوینى تند و با رفت و برگشت بین حال و گذشته یک لحظه هم بیننده را آسوده نمى‌گذارد، اما اگر در ساختار فیلم دقیق شوید متوجه خواهید شد که شالوده‌هاى آن بر بنیاد سنت‌هاى سینماى بالیوود گذاشته شده است. همین، مهم‌ترین نوآورى فیلم است که آن را از تمام فیلم‌هایى که پیش‏ از این درباره جامعه هند ساخته شده‌اند، جدا مى‌کند. دانى بویل از همه المان‌هاى سینماى بالیوود مثل عشق‌هاى آسمانى، عامل تصادف، موفقیت از فقر تا ثروت، و وفادارى دو برادر استفاده برده تا فیلمى بسازد که از بن ضد بالیوودى است. تصویرى که در «بى سر و پاى میلیونر» از هند به دست مى‌آید مطلقا متفاوت از آن‌چه در سینماى سنتى هند مى‌بینیم، است. در این‌جا اگرچه جمال از فقر مطلق به ثروت بزرگى مى‌رسد، اما براى رسیدن به این سرنوشت خوش‏فرجام راه پر مشقتى را طى مى‌کند که با آن رویاهاى ناممکنى که در فیلم‌هاى بالیوود ممکن مى‌شوند، تفاوت زیادى دارد.

نمایی از فیلم بی سروپای میلیونر

جمال و برادرش‏ براى تنازع بقا از هیچ کارى فروگذار نمى‌کنند. از دزدى کفش‏ توریست‌ها گرفته تا جیب‌برى. حتا آن‌جا که چاره‌اى نمى‌ماند وقت فرار از دست مرد بى‌رحمى که مى‌خواهد چشمان جمال را کور کند تا بهتر گدایى کند لاتیکا را برجا مى‌گذارند تا نهایتا به روسپى‌گرى کشیده شود. «بى سر و پاى میلیونر» نه تنها با سینماى بالیوود که از نگاه اوریانتالیستى فیلمسازانى مثل دیوید لین در «گذرى به هند» A Passage to India,۱۹۸۴)) از سویى و نگاه بدبینانه دیپا مهتا در «آتش» Fire,1996)) ، «خاک»، Earth,1998))  و «آب» Water,2005)) از سوى دیگر فاصله مى‌گیرد تا در جایگاهى یگانه و بى‌رقیب بنشیند. در واقع اگر بخواهیم فیلم‌هاى دیگرى را که پرسپکتیوى مشابه با «بى سر و پاى میلیونر» ارائه مى‌دهند جستجو کنیم باید به سینماى برزیل سر بزنیم تا آثارى مثل «شهر خدا» (City of God, 2002) از فرناندو میره‌لس‏، «آخرین ایستگاه ۱۷۴» (Last Stop 174, 2008) از برونو باره‌تو، و «ایستگاه مرکزى» (Central Station, 1998) از والتر سالس‏ را بیابیم. همگونى بین این فیلم هندى و آن فیلم‌هاى برزیلى گویى نشان از جهانى بودن فرهنگ فقر دارد. در این‌جا حتا به «تسوتسى» (Tsotsi, ۲۰۰۵) از گاوین هود برمى‌خوریم که چند روز از زندگى نوجوانى را در حلبى‌آبادهاى ژوهانسبورگ به ‌تصویر مى‌کشد و به‌راحتى مى‌توان محل اتفاق داستان را از آفریقاى جنوبى به حلبى‌آباد دیگرى در هند یا برزیل یا هر کشور دیگرى منتقل کرد.


 

اما موفقیت فیلم بویل به عوامل دیگرى هم تکیه دارد. بازى‌هاى محشرى که او از بازیگران و نابازیگرانش‏ مى‌گیرد، فیلمبردارى شگفت‌انگیز آنتونى منتل، و موسیقى بسیار زیباى الله راخا رحمان هرکدام سهم خودشان را در خلق یک اثر فراموش‏نشدنى ایفا مى‌کنند. دانى بویل براى همه نقش‏ها، با یکى دو استثنا، از نابازیگرها استفاده‌ کرده است. سه گروه سه نفرى ایفاگر نقش‏هاى جمال، سلیم، و لاتیکا در کودکى، نوجوانى، و جوانى هستند. بجز دِو پاتل که جمال ۱۸ ساله را بازى مى‌کند باقى همه نابازیگرند. در این میان بویژه باید از بازى سه بازیگر نقش‏ کودکى کاراکترهای فیلم یاد کرد که بزرگ‌ترین بار را در جلب توجه بیننده بر دوش‏ دارند. صحنه‌اى که جمال شش‏ ساله مجبور مى‌شود براى فرار از مستراحى که در آن حبس‏ شده است و امضا گرفتن از آمیتا باچان ـ از مشهورترین بازیگران سینماى هند ـ به داخل چاه مستراح بپرد یکى از فراموش‏ نشدنى ترین صحنه‌هاى این بخش‏ از فیلم است. جالب این است که آمیتا باچان اولین نامزد بازى در نقش‏ مجرى شوى تلویزیونى بود که به دلیلى که نمیدانم به انجام نرسید. شاهرخ خان هم به‌دلیل قراردادهاى هم‌زمانى که داشت این پیشن
نمایی از فیلم
هاد را نتوانست بپذیرد تا بالاخره آنیل کاپور این نقش‏ را به ‌عهده گرفت. اما من فکر نمى‌کنم هیچ‌کدام از آن دو نامزد اول مى‌توانستند بازى بى‌نظیرى که آنیل کاپور براى ایفاى نقش‏ آدم ولگرد دیگرى که دست تقدیر او را به یکى از معروف‌ترین مجریان شوى هند تبدیل کرده است بازى کنند. چهره پرکینه، پرحسد، بدذات، و بى‌رحمى که پِرِم، مجرى برنامه، در تمام مدت سعى دارد در زیر ماسکى از خنده و خوش‏زبانى پنهان کند را آنیل کاپور با مهارت کم‌نظیرى ایفا مى‌کند.


 

موسیقى الله  راخا رحمان، مثل ساخته‌هاى دیگرش‏ به یکى از ستون‌هاى اصلى موفقیت فیلم تبدیل مى‌شود و بى‌تردید او را یکى از نامزدهاى اصلى اسکار امسال خواهد کرد. رحمان، که پیش‏ از این با دیپا مهتا در سه‌گانه‌اش‏ «آتش»، «خاک»، و «آب» همکارى کرده بود در «بى سر و پاى میلیونر» هم اثر زیباى دیگرى خلق کرده است. موسیقى تیتراژ آخر فیلم از زیبایى خاصى برخوردار است. در این صحنه، رحمان بر روى رقص‏ دسته‌جمعى بازیگران، که به ‌عمد از سنت سینماى بالیوود به عاریت گرفته شده است، از موسیقى رپ با ترانه‌اى مخلوط از هندى و اسپانیایى استفاده کرده است که بار دیگر بر همگونى داستان‌هاى مشابهى که در حلبى‌آبادهاى هند و آمریکاى لاتین در حال اتفاق افتادن هستند تاکید مى‌کند.


 

«بى سر و پاى میلیونر» در کنار «ویکى کریستینا بارسلونا»ى وودى آلن یکى از دو فیلم برترى بود که در سال ۲۰۰۸ دیدم.


 


 

shahram@shahrvand.com