شهروند ۱۲۳۴ پنجشنبه ۱۸ جون ۲۰۰۹
“ویکتور خارا”، آوازخوان و موسیقی دان شیلیایی در سال ۱۹۷۳ توسط نیروهای کودتایی دیکتاتور پینوشه به قتل رسید و اکنون پس از سال ها که از هلاکت او گذشته، شرایط و چگونگی مرگ او افشا شده است و به همین خاطر باید امیدوار بود که شاید قاتل و جلاد او که هنوز هم زنده است، مجازات شود.
“ویکتور خارا”، آوازخوان و موسیقی دان شیلیایی در سال ۱۹۷۳ توسط نیروهای کودتایی دیکتاتور پینوشه به قتل رسید و اکنون پس از سال ها که از هلاکت او گذشته، شرایط و چگونگی مرگ او افشا شده است و به همین خاطر باید امیدوار بود که شاید قاتل و جلاد او که هنوز هم زنده است، مجازات شود.
ویکتور خارا، آواز خوان مردمی، بازیگر تئاتر، آموزگار و فعال سیاسی بود. ویکتور خارا سرود انقلاب سر می داد و علیه جور و ستمی که بر مردم می رفت آواز می خواند.
او توسط نیروهای کودتا وادار به سکوت شد و آمال و آرزویش که رسیدن به زندگی بهتر بود را در سال ۱۹۷۳، با خود به گور بُرد. انگار که با قتل ویکتور خارا مردم شیلی محکوم شدند که پانزده سال دیکتاتوری پینوشه را تحمل کنند.
مدت زیادی جهان با شایعات گوناگونی در مورد چگونگی مرگ ویکتور خارا، روبرو بود که شایع ترین آن قطع دستان او قبل از تیرباران است. آمده است که پس از قطع دستان اش به او گفته اند: “اکنون گیتار بنواز، نوازنده”. با بررسی های اخیر معلوم شده که این داستان حقیقت نداشته است.
اما واقعیت چگونگی مرگ ویکتور خارا که در هفته ی اول ماه جون سال جاری افشا شد، کمتر از شایعه تخیل آمیز بالا دهشتناک نبوده است. بر اساس تحقیقات انجام شده، مچ دستان او را پیش از مرگ شکسته بودند و این در حالی است که جلاد و قاتل او هنوز زنده است. او کسی است که در همین گزارش که بر اساس پژوهش های طولانی هم تهیه شده رسماً از او نام برده شده است. او کسی است که به سبب ظلمی که بر مردم شیلی روا داشته، هنوز محاکمه و مجازات نشده است.
سرودهای سیاسی
برای دریافت این که چرا خواننده مردمی، در شیلی به هلاکت رسیده است، باید گذشته تاریخی آمریکای لاتین و تأثیر جنگ سرد در جهان را به طور جدی بررسی کرد. در سپتامبر سال ۱۹۷۳آنگاه که ویکتور خارا در زیرزمین استادیوم شیلی در سانتیاگو در انتظار سرنوشت محتوم خود “اعدام” بود، به طور یقین می دانست رویداد ویژه ای منتهی به انتقال او به آن محل شده است که دراماتیک ترین رخداد تاریخ است.
در گفتگویی او گفته است: “پسر بچه ی فقیر و بی چیزی بودم که در کاوش های مذهبی و یک سال خدمت در ارتش، به جهان تئاتر راه یافتم و بازیگر شدم پس از آن مدیر اداره ی تئاتر و بعدها، در روزهایی که رومانتیک ملی در حال شکوفایی بود، ستاره ی مردمی شدم. این شکوفایی در فرهنگ عامه آمریکای لاتین مرا هم با آوازهایم با خود از جویباری باریک به اقیانوس رساند.”
ویکتور خارا با پیوند زدن جهان موسیقی، سیاست و فولکلور به شهرت ملی و جهانی رسید. از هواداران جنبش انقلابی “پیشاهنگان خلق” بود و در انتخابات سال ۱۹۷۰ هم از نامزدی “سالوادور آلنده” حمایت می کرد. این حمایت منتهی به سه سال پیروزی و فعالیت سیاسی و امید به آینده شد، امیدی که متأسفانه خیلی زود فرو ریخت.
تابستان کوتاه سوسیالیستی
آلنده اهل گفتگو بود. او در انتخابات شیلی ۶/۳۶ درصد از آرا را به خود اختصاص داد در حالیکه رقیب اش که از ناسیونالیست های افراطی هم بود ۳/۳۵ درصد از آرا را کسب کرد.
روزی که آلنده قدرت را در دست گرفت، اقتصاد شیلی در رکود کامل به سر می برد. رشد اقتصادی صفر بود و تورم و فقر بیداد می کرد. با این وجود، در آغاز، او موفق شد که مسیر رشد اقتصادی را در جهت بهبود تغییر دهد. در سال ۱۹۷۱، آلنده معدن مس شیلی که در مالکیت شرکت های آمریکایی بود را ملی اعلام کرد. با این اقدام آلنده، گویا آمریکا برای هراس خود از چپ گرایی و مارکسیست بودن رژیم آلنده، تأییدیه ای گرفته بود و در این اندیشه بود که نگذارد افکار کوبایی کشور شیلی را هم فرا گیرد.
همراه و همدل با مالکان زمین که انگار پیوند خونی جاودانه با زمین داشتند و هماره باید مالک آنها باشند، و گروه کوچکی از برگزیدگان اقتصادی شیلی که قدرتمند هم بودند، آمریکا فشار بر آلنده را آزمایش کرد. آلنده در پاسخ این فشارها، بانکها را هم ملی کرد و اصلاحات ارضی را هم در دستور کار گذاشت. در همین شرایط ویکتور خارا در مورد آزادمردان و زنان آوازخوانی می کرد که به ناگاه همه چیز در هم ریخت، نرخ آسمان خراش تورم منتهی به رشد بازار سیاه شد که دولت را به تقسیم کالاهای اساسی و سیستم جیره بندی وادار کرد.
از تورم تا کودتای نظامی
از سال ۱۹۷۲ تا روزهای پیش از کودتا در سپتامبر سال ۱۹۷۳، کشور شیلی به واسطه ی اعتصاب های متعدد و متمادی فلج شده بود. آلنده در مارچ سال ۱۹۷۳ باز هم برنده ی انتخابات شد، اما بهترین متحدان خود را از دست داده بود. نیروهای اپوزیسیون امیدوار بودند که آلنده کناره گیری کند. با افشای اسناد سازمان سیا و وزارت خارجه شیلی، آشکار شده است که مخالفان آلنده، با حمایت و دخالت مستقیم سازمان سیا به این امید دل بسته بودند.
اما آلنده نه تنها کناره گیری نکرد که به اجرای برنامه هایش اصرار می ورزید و ویکتور خارا هم هم چنان به حمایت از بی چیزها و در مخالفت با سرمایه داران و امپریالیسم آوازخوانی می کرد.
نیروی فشار مخالفان مدام قوی تر می شد. بیست و نه جون یکی از نیروهای فاشیستی می خواست که با محاصره ی کاخ ریاست جمهوری، دولت آلنده را سرنگون کند. دادگاه عالی شیلی هم آلنده را متهم به عدم رعایت قانون کرد. در آگوست همان سال هم مجلس نمایندگان شیلی مصوبه ای گذراند که در آن آلنده به نقض قانون اساسی متهم شده بود و از ارتش خواسته بودند که وارد عمل شده و قدرت را در اختیار بگیرد. واقعه ای که به زودی در سپتامبر ۱۹۷۳ انجام شد.
مردگان جوان انقلاب
یازده سپتامبر ۱۹۷۳ ارتش وارد عمل شد و ظرف چند ساعت کنترل همه ی کشور از جمله کاخ ریاست جمهوری را در دست گرفتند. کاخی که آلنده در آنجا زندگی می کرد. آلنده از کناره گیری و واگذاری داوطلبانه ی قدرت خودداری کرد و در عوض در یک سخنرانی برای مردم، اعلام کرد که او توسط نیروهای کودتا مجبور به کناره گیری شده است. به این ترتیب کاخ ریاست جمهوری بمباران شد و آلنده در خرابه های کاخ به هلاکت رسید. مرگی که هنوز هم چگونگی آن در هاله ای از ابهام قرار دارد.
تا هفته ی اول ماه جون سال ۲۰۰۹ چگونگی کشته شدن ویکتور خارا هم نامعلوم بود. آنچه آشکار بوده این است که خارا به همراه صدها استاد و دانشجوی دانشکده ی فنی سانتیاگو به استادیوم فوتبال شیلی منتقل شده و بعدها هم در زیرزمین استادیوم کشته شده است.
اما اکنون، جزئیات و چگونگی به قتل رسیدن ویکتور خارا افشا شده است. برملا شدن جزئیات قتل خارا بر پژوهش های وسیع مؤسسه تحقیقات روزنامه نگاری شیلی از یک طرف و توضیحات و شهادت سربازانی که در روز مرگ ویکتور خارا در استادیوم حضور داشته اند، از طرف دیگر استوار است. این سربازان پس از سالیان متمادی سکوت و تحمل عذاب وجدان سرانجام حاضر شده اند اطلاعات خود را در اختیار دستگاه قضایی شیلی قرار دهند.
براساس توضیحات سربازان شاهد، ویکتور خارا در آخرین لحظه هم آواز می خواند. آوازهایی برای همکاری، رفاه، بهداشت و برچیده شدن بساط فقر و ظلم. یکی از آنها می گوید هنوز هم هر گاه آواز خارا که در واپسین لحظات عمر می خواند: “دستانی که گشاده می شوند به سوی آنهایی که میل شلیک دارند” را به یاد می آورم و دستانی که از مچ شکسته شده بودند را، لرزه بر تن ام می افتد و اشک از چشمانم جاری می شود.
آن روز که موسیقی مُرد
روز هفده سپتامبر، چند روز پس از کودتای نظامی، ویکتور خارا همراه با ده ها تن دیگر به اتاقی در زیر زمین استادیوم شیلی در سانتیاگو منتقل شد. صورت او پُر بود از آماس که نشان روزهای شکنجه بود و دستانی که زخمه های اعتراض به نابرابری را بر سیم های گیتار وارد می آورد، شکسته شده بودند.
ویکتور خارا را روبروی دیوار قرار دادند و افسری دون پایه لوله ی اسلحه ی کمری خود را به سوی شقیقه ی او نشانه رفت. این افسر انگار که با مرگ هم شوخی تلخی داشت و بازی رولت روسی را آغاز کرده بود. اسناد و مدارک موجود در این مورد که افسر چند بار ماشه بدون گلوله ی اسلحه اش را چکانده است تا سرانجام تیر مرگ آور، اندام ویکتور خارا را بر زمین بکوبد، چیزی نشان نمی دهد.
اما سربازی که خود یکی از اعضای جوخه ی اعدام بوده، در شهادت خود در دادگاه گفته است: با دستور آتش، ۴۳ گلوله ی دیگر تن ویکتور خارا را سوراخ سوراخ کرد.
سراسر این صحنه ی دلخراش و دهشتناک را فردی به نام “نلسون ادگاردو هاسِه هازی” سازماندهی کرده که خود نیز در اتاقی مشرف به این محل، شاهد و ناظر این اقدام ناجوانمردانه نیز بوده است.
هاسه هازی، حضور و نظارت خود بر صحنه ی اعدام ویکتور خارا در استادیوم شیلی را انکار می کند. این در حالی است که همه ی سربازان در شهادت خویش او را برنامه زیر و مسئول اجرای اعدام خارا معرفی کرده اند.
جلاد “هاسه هازی” در حال حاضر تولید کننده جعبه های چوبی مخصوص شراب است و از رفاه فوق العاده ای برخوردار است. او بابت دستمزد خوش رقصی هایش به مقام و مال و منال رسید و هنوز هم زنده است.
“هاسه هازی” در گفتگوی کوتاهی با روزنامه ی “ملت” می گوید که اصلا نمی داند ویکتور خارا کیست و هرگز در استادیوم فوتبال شیلی حضور نداشته که فوتبال را دوست ندارد. این پاسخ بدیهی است که دروغ او را بیشتر مورد توجه قرار می دهد که اکنون استادیوم شیلی به استادیوم “ویکتور خارا” تغییر نام داده است.
جلاد آزاد است
جسد ویکتور خارا را به سردخانه ی مرده شوی خانه تحویل دادند و همان جا توسط یکی از نگهبانان شناسایی شد و همو به خانواده اش اطلاع داد. به همین خاطر ویکتور خارا هم تشییع جنازه شد و هم از گوری مشخص برخوردار. سایر قربانیان دیکتاتوری پینوشه با این اقبال مواجه نشدند. هنوز هم خیلی ها در این فکر هستند که چه بر سر عزیزشان آمده و کجا مدفون شده اند.
پینوشه در سال ۱۹۸۸ مجبور به واگذاری قدرت گردید و برای همیشه به عنوان سناتور برگزیده شد. عنوانی که او را از هرگونه پیگرد و تعقیب مصون می داشت.
پینوشه در سال ۲۰۰۶ در سن نود و یک سالگی درگذشت بی آن که هرگز به سبب جنایاتش، قتل، شکنجه، نقض حقوق بشر، آدم ربایی و کودتا محاکمه شده یا مسئولیت این همه نامردمی را رسماً به عهده گرفته باشد. اکنون اما، شاید “هاسه هازی” به جرم جلادی، محاکمه و مجازات شود. حداقل به جرم به هلاکت رساندن آوای موسیقی. به جرم سکوت و خاموشی آواز.
آوای گرم ویکتور خارا و موسیقی او علیرغم به هلاکت رسیدن اش هماره زنده خواهد ماند. چنانچه “کورنلیس ویسویک” در شماری از آهنگ های خود یاد خارا را زنده نگه می دارد:
“ویکتور خارا”،
آنها فکر می کنند که باید پرواز کنم
من اما فکر می کنم که چگونه!